بیگانه با تن ام

 

نگاهي به كارگاه خشونت جنسي خانگي

 برابر خواهي در مسئله جنسي
4 شهريور، پارك نظامي گنجوي


مسائل جنسي زنان در خانواده و جامعه ما تا چه حد زمينه بحث دارد؟ آيا جز در لطيفه هايي كه هر زماني و در هر مكاني مي شنويم ـ و روح كلي نهفته در آن ها به سخره گرفتن مرداني است كه كمتر بر تن زنان خود كنترل دارند ـ چيز ديگري هست كه قابل بيان باشد؟ آيا با توجه به سياست جنسي كه بر "مبناي قدرت نابرابر روابط جنسي" (1) قرار دارد و در همه عرصه هاي زندگي شخصي ، خانوادگي و اجتماعي زنان سايه اش گسترده است سخن گفتن از مسائل جنسي زنان به راحتي امكان پذير است؟ زن خبرنگاري كه براي تهيه گزارش به كارگاه " خشونت جنسي خانگي " ـ كه از سوي مركز فرهنگي زنان در سالن مشاركت هاي مردمي پارك نظامي گنجوي برگزار شده بود- آمده بود گفت خجالت مي كشم در اين باره گزارشي بنويسم ! دليل اين امر را بايد در واقعيتي جست و جو كرد كه در جامعه ما جاري است و زنان را نه تنها از بيان مسائل و مشكلاتي كه بر آنان اعمال مي شود باز مي دارد كه حتي به دليل فقدان اطلاع رساني و آموزش كافي در اين زمينه آنان را با مسائل خودشان نيز بيگانه مي سازد. همانطور كه طلعت تقي نيا از اعضاي مركز فرهنگي زنان در آغاز اين كارگاه گفت :" شرايط فرهنگي ، اجتماعي و نحوه تربيت ما با كنش پذير كردن زن او را وامي دارد كه تمايلات جنسي خود را سركوب كند و حتي وجود آن را در خود گناه بداند . نداشتن برابر خواهي در مسئله جنسي از اصلي ترين دلايل نداشتن شوق ميل جنسي و از هم گسيختگي زندگي زنان است و آن چه در اين عرصه مهم است نحوه برخورد ما با اين مسئله است كه نيازمند بحث و گفت و گو و به چالش كشيدن تفكرات سنتي رايج است."
عدم طرح يك مسئله صورت مسئله را پاك نمي كند. بحث خشونت عليه زنان تنها به تنگناهايي كه قوانين بر زنان اعمال مي كنند محدود نمي شود، حيطه آن در فرهنگ ما چنان ريشه دار است كه هر زني لااقل يك بار آن را در زندگي خود تجربه كرده است ، كافي است از خود بپرسيم كه تا به حال چندين بار خشونت جسمي ، روحي و جنسي را لااقل از نوع خانگي اش تجربه كرده ايم و تا چه حد به جاي بيان و نقد آن تن به كتمان آن داده ايم؟ چندين بار براي حفظ آبرو، براي از دست ندادن فرزند، به تصور آن كه خود گناهكار بوده ايم نه تنها به ديگران كه حتي به خودمان دروغ گفته ايم و براي هر خشونتي كه بر ما اعمال شده است توجيه سازي را پيشه كرده ايم؟ " خانگي دانستن اين حوادث گناه خشونت را از گردن شوهر به گردن زن و شوهر مي اندازد و آن را بخشي از زندگي طبيعي خانوادگي جلوه مي دهد" (2) مركز فرهنگي زنان پيشتر كارگاهي را با عنوان "مسئوليت فردي و خشونت خانگي " برگزار كرده بود كه گزارش آن را پرديس قندهاري در كارگاه "خشونت جنسي خانگي " ارائه داد. در كارگاه مذكور علل خشونت خانگي ، نتيجه آن و استراتژي هاي پيشنهادي براي آن مورد بحث قرار گرفته بود. طبق گزارش قندهاري شركت كنندگان در كارگاه درباره علل خشونت مواردي چون "بيماري رواني شوهر، قدرتمند بودن مردان در جامعه، صبر و بردباري زن ، باور غلط و رايج مثل " زدن زن از علاقه زياد است"، زن ها مي مانند چون نمي خواهند فرزندانشان را از دست بدهند، آبروداري، تقصير من بود ، اگر عصباني اش نمي كردم كتك نميخوردم ، فكر كردم دفعه بعد درست مي شود، مراحل طلاق دشوار است، دادگاه از زني كه كتك مي خورد حمايت زيادي نمي كند، اگر طلاق بگيرم براي تامين اقتصادي چه كنم، نگاه به يك زن مطلقه نگاه خوبي نيست، آينده اي ندارم..." را ذكر كرده بودند.
زناني كه خشونت را تحمل مي كنند به واقع نتيجه خشونت را در فكر و عمل و زندگي خود تداوم مي بخشند." طبق گزارش پرديس قندهاري از دست دادن اعتماد به نفس ، شك و ترديد به توانايي خود، افسردگي ، اضطراب ، خودخوري ، تنفر از زن بودن" از نتايج دراز مدت و مستمر خشونت هايي ذكر شده بود كه پيامدهاي ناگوارش را زنان متحمل شده بودند. آنان پس از بحث و گفت و گو " بازنگري زنان در ارزش هاي خود ، آگاهي حقوقي، بيان مشكلات و عدم سازگاري ها، باور به اين كه خشونت گر بايد شرمنده باشد و نه خشونت ديده، ضرورت وجود خانه امن و حمايت قانوني ... را از استراتژي هاي مقابله با خشونت خانگي" عنوان كرده بودند.
خشونت جنسي نوع ديگري از خشونت است كه بزرگترين قربانيان آن زنان و البته خاموش ترين شان هم آنان هستند. ناهيد كشاورز از ديگر اعضاي مركز فرهنگي زنان با انتقاد به اين نگرش كه بر سروري مرد و منفعل بودن زن در تمايلات جنسي تاكيد دارد، گفت :" هر حركت و رفتار زنانه رنگ و مايه جنسي به خود مي گيرد و ايجاد وحشت از حضور جنسي زن همه جا به چشم مي خورد و از اين رو كنترل زن و محصور كردن او در فضايي كه مردان نامحرم از دسترس او دور باشند ضرورت مي شود." او ضمن اشاره به تحقيقي درباره روابط جنسي زن و مرد گفت " يافته ها نشان مي دهد كه هرچند نگاه سنتي در مورد انفعال زن در رابطه جنسي و ناديده گرفتن تمايلات او در ميان زنان با ترديدهايي مواجه است اما نگاه فروتر زنان به خود و تلقي خود به عنوان موضوع جنسي مرد / شوهر در اين رابطه كماكان فراگير است."
ريشه اين نوع تلقي از خود و فراگير بودن آن در زنان بيش از هر چيز از آن روست كه " به زنان اجازه داده نمي شود تا اطلاعات دقيقي از تن خود كسب كنند و تن آنان با توجه به كاركردش مورد توجه قرار مي گيرد." (3) پروين بختيار نژاد ضمن اشاره به توانمندي زنان و آموزش مهارت هاي انساني به عنوان دو مولفه مهم در توسعه انساني ، آموزش جنسي را در اين عرصه ضرورتي اساسي خواند. او كه در طرحي تحقيقاتي درباره كودك آزاري مشاركت كرده بود تجربه تلخي را باز گفت :" پدر با اطلاع همسر خود از دخترش سواستفاده جنسي كرده بود و اين امر را اولياي مدرسه متوجه شده بودند. علت سكوت مادر از آن رو بود كه از رابطه زياد جنسي با همسر خود به ستوه آمده بود و نمي توانست به تنهايي پاسخگوي نياز جنسي او باشد، همسرش هم به او گفته بود تو نمي تواني در زناشويي وظايف خودت را انجام دهي يعني باز هم زن در اين رابطه مقصر بود. مرد مي گفت من هميشه بايد خواسته جنسي ام را از همسرم گدايي كنم..."
نقد نظام مردسالارانه كه بر تمايلات جنسي مرد به عنوان يك جنس برتر تاكيد دارد، به معناي نفي رابطه جنسي نيست بلكه تاكيد بر روابط متقابل و برابر است. "كنترل زنان بر تن خودشان ، تامين قدرت و دانش براي آن ها به منظور بهره مند شدن از احساسات جنسي شان و داشتن فرزند در صورتي و وقتي كه خود مايل باشند خواسته آنان است.( 4) مريم رسوليان ضمن اشاره به وجود سلايق جنسي متفاوت و اين كه:" الگوي واحدي براي تمايلات جنسي وجود ندارد و آن چه ايده ال است يك رابطه متقابل و ارضاي نيازهاي متقابل است"، گفت:" چون ميل جنسي مرد با توليد مثل همراه است( يعني مرد حتما بايد به ارگاسم برسد تا توليد مثل اتفاق بيفتد اما زن بدون رسيدن به ارگاسم هم مي تواند بچه دار شود) ميل جنسي در مرد را قدرتمندي و در زن امري غير اخلاقي تلقي كرده اند، در واقع تفاوت فيزيولوژيكي و بيولوژيكي كه در ارضاي جنسي زن و مرد وجود دارد از مسائلي است كه سبب شده است مردها و نياز جنسي آن ها در اولويت قرار گيرند. او تاكيد كرد آن چه در اين عرصه نقش زيادي دارد سرشت بيولوژيك هر شخص است كه جنبه روان شناختي ذهني مغزي دارد و به تجارب خود فرد در گذشته بر مي گردد.
زنان و دختران ما اين تجارب را چگونه كسب مي كنند و تا چه اندازه به آن آگاهي دارند ؟ اگر به گفته درتي دينرستين "فرودستي زنان زاده ناآگاهي آنان نسبت به امر شهواني و احساس ترس مفرط موجود در فرهنگ كل جامعه نسبت به جسم زن است"(5) ميزان ناآگاهي زنان ما در اين زمينه تا چه حد است؟ و آگاهي و آموزش جنسي در جامعه ما چه جايگاهي دارد؟ اخيرا كتاب هايي در زمينه مسائل جنسي به چاپ رسيده است اما برخي از كتاب فروشان اذعان دارند كه بسياري از مراجعه كنندگان خجالت مي كشند چنين كتاب هايي را بخرند. چرا دورتر برويم در همين كارگاه حدود 80 نفر شركت داشتند كه حدود 50 نفرشان (33 نفر مجرد و 17 نفر متاهل) پرسشنامه اي را درباره ميزان اطلاعات جنسي شان پركردند ، 58 درصد آنان اطلاعات جنسي خود را ناكافي ارزيابي كرده بودند. اين ميزان در ميان مجردها 58 درصد و در ميان متاهل ها 53 درصد بود. اكثر افراد شركت كننده در كارگاه (88 درصد مجردها و 81 درصد متاهل ها ) داراي مدرك ليسانس و بالاتر بودند و باقي نيز مدرك ديپلم داشتند، اكثر آن ها با آن كه فعالاني در تشكل هاي زنان ، دانشجويان و همچنين علاقه مندان به مسائل زنان بودند ، اما براي نخستين بار، از دوستان و همكلاسي هايشان در مورد مسائل جنسي شنيده بودند (67 درصد) و تنها 2 درصد آنان اطلاعات خود را از كتاب و 6 درصد آن ها اين اطلاعات را از خانواده خود كسب كرده بودند.67 درصد دختران مجرد گفته بودند كه در خانواده آنها يا درباره مسائل جنسي صحبتي نمي شود و يا صحبت درباره آن بد و ناپسند تلقي مي شود. و 60 درصد شركت كنندگان اولين تجربه شان از سن بلوغ برايشان غافلگيرنده و ناخوشايند بود. رسوليان در اين باره مي گويد:"پدر و مادرها و اولياي جامعه به سركوب تمايلات جنسي تاكيد دارند و مي خواهند بعد از 24 سالگي آن را بيدار كنند. سركوب تمايلات جنسي يك سركوب فرهنگي است كه اگر بخواهيم آن را در سنين 20/25 سالگي بيدار كنيم مشكلات زيادي خواهيم داشت. احساس گناه و اضطراب در رابطه جنسي از نتايج آن است. " او ضمن بيان اين نكته كه :"هدف از رابطه جنسي بهبود كيفيت زندگي است" تاكيد دارد:"اگر رابطه جنسي با علاقه و دوست داشتن و لذت و آرامش همراه نباشد تجاوز محسوب مي شود. در يك رابطه نيازهاي زن و مرد با هم متفاوت است و به همين دليل هر دو به آموزش نياز دارند. همساني ارتباط مهم است. رابطه جنسي رابطه اي نيست كه از بلوغ شروع شود بلكه نيازمند آموزش از دوران كودكي است. وقتي كودك از ما سئوال مي كند بايد به او جواب دهيم. نگاه مقطعي به اين رابطه پاسخگو نيست ." اما ما نه تنها به كودك خود كه حتي دانشجويانمان را هم بي پاسخ مي گذاريم . دانشجويي درباره تجربه اش از كلاس هاي تنظيم خانواده مي گويد: " ما كه در اين كلاس آموزشي نمي بينيم . هرچه سئوال هم مي كنيم استاد سرخ وسفيد مي شود و مي گويد برويد خودتان بخوانيد!" ما بر نقش خانواده ها در آموزش جنسي تاكيد مي كنيم اما مادران مان نيز در شرايطي مشابه پرورش يافته اند و خود نيز مي كوشند دختران را همانگونه تربيت و بر آن ها نظارت كنند كه خود آموخته اند حال آن كه "اعمال نظارت بر احساس جنسي دختران و از آن ها مراقب و پرستار ساختن با موقعيت آن ها به مثابه كودك در تضاد است . احساس جنسي دختران تبديل به تر و خشك كردن مادرانه مي شود".(6)
طبق پرسشنامه اي كه ذكر آن رفت ، تنها 53 درصد زنان متاهل شركت كننده در كارگاه از عملكرد اندام هاي جنسي خود اطلاع كافي داشتند و اطلاعات كافي آن ها بيش از همه درباره نحوه جلوگيري از بارداري و تولد فرزند بود(88 درصد) و تنها 24 درصد آنان درباره استمنا اطلاعات كافي داشتند. جالب آن كه 29 درصد زنان متاهل نمي دانستند كه اطلاعاتشان درباره ارگاسم درست است يا نه و درباره آن شنيده بودند و 18 درصد آنان هيچ چيز درباره ارگاسم نمي دانستند! توجه داشته باشيد اين ناآگاهي در شرايطي است كه زن در يك رابطه زناشويي و مشروع قرار گرفته است.
مسائلي از اين دست ضرورت وجود و استمرار كارگاه هايي اين چنيني را براي به بحث گذاشتن ناگفته ها و پنهان داشته هاي زنان مطرح مي كند و آنان را با مسائلي روبه ور مي كند كه از شناختن آن بازداشته شده اند و خود نيز در سركوبش شريك بوده اند. در كارگاه هايي از اين دست درمي يابيم كه نمي دانيم و همين كافي است براي اين كه ذهن پرسشگر خود را براي پاسخ به سئوال هايي ديگر كه ديگر رهايمان نمي كنند به كار اندازيم و در بحث هاي جمعي تابوها و كليشه هاي ذهني مان را بر هم ريزيم. وقتي دركارگاه هاي خشونت جنسي خانگي رو در رو با زنان مجرد و متاهل با سنين مختلف نشستيم و به پرسش هايي چون :" چرا درباره مسائل جنسي زنان در جامعه صحبت نمي شود؟ مسائل جنسي در زندگي شما چقدر تاثير گذار بوده است؟ آيا نيازهاي جنسي مردان به لحاظ فيزيولوژيكي از زنان بيشتر است؟ چه نگراني هايي در مورد آموزش جنسي به دختران در ذهن شما و خانواده شما وجود دارد؟..." پاسخ داديم و از تجربيات خود گفتيم آن وقت با پرسش هايي بيش از اين در ذهن از كارگاه خارج ميشويم، پرسش هايي كه ما را وا مي دارد عينك هاي كليشه اي مان را از چهره برداريم و نگاهمان را از رابطه اي تعريف شده و در چارچوب ديدگاه هاي مرد مدار بركشيم و احساسات جنسي خود را دوباره تعريف كنيم. جرمين گرير مي گويد:" جايي كه زني براي آزادي مي جنگد تن او ميدان نبرد است."(7)

1. فرهنگ نظريه هاي فمينيستي ، مگي هام، ترجمه فيروزه مهاجر، نوشين احمدي خراساني و فرخ قره داغي، تهران، نشر توسعه، 1382، ص 407
2.جامعه شناسي زنان، پاملا ابوت / كلرو والاس ، ترجمه منيژه نجم عراقي ، تهران ، نشر ني ، 1380، ص 239
3. فرهنگ نظريه هاي فمينيستي ، ص 60
4.فمينيسم، جين فريدمن، ترجمه فيروزه مهاجر، تهران، آشيان، 1381، ص 95
5. فرهنگ نظريه هاي فمينيستي، ص 60
6.همان، ص405
7.
Germaine Greer, the whole women, 1999,p.135