1. منظرة جالبي است: در گرماي نيمروز تابستان، زير تيغ آفتاب، كودك دو سه ماههاي را توي كالسكهاي خواباندهاند. پدر و مادرش، كه به نظر ميرسد هردو عقبماندة ذهنياند، نان سنگك داغ خوشمزهاي خريدهاند كه، آن را در دستمالي پيچيدهاند و به روي پاي طفل گذاشتهاند. طفل بيحال، اما كلافه، به نظر ميرسد. ولي پدر و مادر شنگول و بيخيال كالسكه را ميرانند. آنها سرايدار ورزشگاهياند كه من پسرم را براي آموزش شنا به آنجا بردهام و در انتظار پايان كلاس شاهد اين صحنة جذاب كودكآزاري درآن نيمروز داغ تابستانيام كه ظاهراً هيچ معترضي هم ندارد. 2. منظرة جالب تري است: در پشت بام بيحفاظ ادارهاي كه پشت ادارة ماست و پنجرة دفتر كارم رو به آن باز ميشود، چندين بچة قد و نيم قد، از نوپا بگير تا چهارـ پنج ساله، سرگرم ورجه و وورجهاند. هر بار كه يكي از آنها به لبة بام نزديك ميشود، جانم به لبم ميرسد و چندين بار، بيرعايت شئونات اداري، از پنجرة اتاقم فرياد كشيدهام“آي بچه، از لب بام برو كنار!” اين منظره هر روز تكرار ميشود تا يك روز احتيار از كف ميدهم و از اداره ميزنم بيرون و سراغ ادارة پشتي ميروم. در داخل آن اداره هيچ كس نه ميداند كه بچههاي سرايدار بر سر پشت بام مشغول چه كارياند و نه ظاهراً اهميتي به اين موضوع ميدهد. به من هم ميگويند“ خانم، شما خاطرتان را ناراحت نفرماييد، لابد خودشان پدر و مادر دارند.” 3. منظرة باز هم جالب تري است: اتومبيل پيكاني از كنار ماشين تان به سرعت سبقت ميگيرد و ميگذرد. پسربچة هفت ـ هشت سالهاي روي لبة پنجرة جلو (دست شاگرد راننده) نشسته و در حالي كه تمام تنهاش از ماشين بيرون است، پيروزمندانه برايتان دست تكان ميدهد. اتومبيل، با همان سرعت كيلومترها از تو دور ميشود و تو كيلومترها ميتواني كودك را ببيني كه تقريباً تمام تنهاش از ماشين بيرون است و لابد رانندة ماشين(پدرش) هم دارد از هنرنمايي فرزندش كيف ميكند. 4. در شمارة دوشنبه ششم اسفند ماه هشتاد، در روزنامة ايران، خبري از تصادف فاجعه بار يك كاميون با موتور سيكلتي آمده بود كه چهار سرنشين داشته: دو بزرگسال و دو كودك خردسال. گويا هر چهار نفر بهشدت صدمه ديده بودهاند، اما راننده (پدر خانواده و پسر خردسالش) در دم كشته شده بودند. در روزنامه با لحن غم انگيزي از كشته شدن اين دو نفر، قسي القلب بودن رانندة فراري كاميون و اين كه“ مهماني شبانة اين خانواده خوشبخت” را به هم زده بوده و فرار كرده بوده صحبت شده بود. اما چيزي كه در اين ميان اشاره اي به آن نشده بود اين بود كه چرا بايد موتور سيكلتي چهار نفر سرنشين را بدون هيچ وسيلة ايمني سوار كند. در خيابان هاي امروز ايران شاهد اين هستيم كه برخي از پدر و مادرهاي مسئوليتنشناس فرزندان بيگناه و بي پناه خود را چهارتركه و پنج تركه سوار موتور سيكلت هايي ميكنند كه كوچك ترين امنيتي ندارد و در خيابان هاي شلوغ تهران بدون كوچك ترين وسايل ايمني و كلاه كاسكت و بدون رعايت مقررات رانندگي ويراژ مي دهند. تا كي بايد شاهد اين باشيم كه پدر و مادرها ، كه بايد نخستين حاميان كودكان بي پناه خود باشند، گاه حتي آنها را در صندوق عقب اتومبيل ها و اتاق عقب وانت ها، تنها و بدون هيچ حفاظي رها ميكنند. شما هم حتما در خيابان هاي تهران شاهد حركات آكروباتيك كودك دوسالهاي بر روي ميلههاي اتاق عقب وانتي در حال حركت بودهايد كه همة تماشاگران را دچار نگراني و اضطراب كرده، مگر پدر و مادر خودش را، كه با خيال راحت در اتاق جلو وانت نشستهاند. حتي در كشورهايي مانند امارات اگر سرنشينان اتومبيل هاي سواري از پنج نفر تجاوز كنند يا كمربند ايمني نبندند يا كوچك ترين موردي در نقض مقررات ايمني و راهنمايي و رانندگي پيش آيد، پليس فورا با آن مقابله مي كند. اما در ايران به هيچ وجه اهميتي ندارد كه طفلي در جلو ماشين، به گونهاي رها شود كه با اندك ترمزي خطر اصابت سرش با شيشة جلو اتومبيل وجود داشته باشد يا نوزادي شيرخوار، كه هنوز حرف زدن هم ياد نگرفته، در آغوش مادرش و به همراه دو سه برادر و خواهر ديگرش محكوم به موتورسواري بدون هيچ وسيله ايمني باشند. زيرا در اينجا همه كس از رانندة فراري نگونبخت بگير تا هر غريبة ديگري مسئول حفظ جان كودكان هستند، مگر پدر و مادر خود آنها. 5. گاه و بيگاه در روزنامهها اخباري به چشم ميخورد كه نشان دهندة سهلانگاري والدين اطفال در حفظ جان و سلامت آنهاست. مادري خسته كه شب به روي طفل يكماهه ميغلتد و باعث خفگي او ميشود. مادر ديگري كه طفل خردسالي را تنها در خانهاي پر از وسايل خطرآفرين الكتريكي و غيرالكتريكي رها ميكند تا او با چاقوي آشپزخانه به خودش آسيب برساند و مواردي ديگري از اين قبيل. از آنجايي كه در اين مملكت زنان ملك طلق شوهر خود و كودكان ملك طلق خانواده به شمار ميآيند، حيات و ممات زنان، پس از ازدواج، و حيات و ممات كودكان، پس از به دنيا آمدن، يكسره به كف باكفايت رئيس خانواده و محدودة امكانات او سپرده ميشود. هنوز اين تفكر در جامعة ما بسيار نيرومند است، كه چون “بچه سر سفرة پدرش مينشيند”، نه خودش و نه هيچ كس ديگرحق ندارد دربارة آنچه بر سر اين سفره بر سرش ميآيد، چون و چرا كند و جامعة غربي كه با نهادهاي مدني خود در اين موارد چون و چرا ميكند، جامعهاي است كه حق نان و نمك را انكار ميكند. نتيجة اين طرز فكر مناظري است كه هر روز در گوشه و كنار شهر ميبينيم: كودكي كه خوشبختانه(!) بر اثر تمهيدات گوناگون پدر و مادرش، در زمان پيش از تولد يا پس از تولد معلول شده، منبع مغتنمي است براي تكدي و نان درآوردن و برقراري رابطة نان و نمك. تا زماني كه نهادهاي مدني جامعه حق هيچ گونه دخالتي در حيات و ممات و چگونگي پرورش كودكان يا نظارت بر حفظ حقوق انساني آنها نداشته باشد، از اين مناظر فراوان خواهيم ديد. كودكآزاري در كتك زدن و سوزاندن و داغ كردن عمدي كودكان يا تجاوز به آنها خلاصه نميشود. كودكآزاري شامل فراهم آوردن شرايط خطرزا و آسيبزا براي كودكان نيز هست. جامعه و افكار عمومي نبايد به اين نوع كودكآزاري ها بياعتنا باشند. در قانون نيز بايد براي پدر ومادرها يا ديگر سرپرستان سهلانگاري كه باعث آسيبديدگي يا مرگ كودكان ميشوند مجازات هايي در نظر گرفته شود. در قانون مدني بسياري از كشورها موادي براي مجارات يدر و مادرهاي سهلانگار گنجانده شده. چندي پيش، در يكي از كشورهاي اروپايي مادري كودكان خردسالش را در وان حمام گذاشته بود و با شنيدن زنگ تلفن چند دقيقهاي رهايشان كرده بود تا به تلفن جواب دهد. پس از بازگشت متوجه شده بود كه طفل كوچك تر بر اثر خفگي در آب جان سپرده. قانون آن كشور اين مادر را به جرم سهلانگاري در مراقبت از كودكانش محاكمه و محكوم كرد. طيق قوانين كشور كانادا، والدين يا سرپرستان كودكان حق ندارند كودكان زير 16سال را، بدون فردي بزرگسال كه مرافبت از آنها را به عهده بگيرد در خانه تنها بگذارند. كودكان انسان هايي خردسالاند كه، همچون همة انسان ها، حق و حقوقي بر آنها مترتب است. اين حق و حقوق نبايد، به دليل اينكه سر سفرة پدر و مادر يا ديگر سرپرستان خود مينشينند، از آنها سلب شود و يكسره در اختيار والدين يا ديگر سرپرستان آنها قرار گيرد. به كودكان نبايد همچون ملك طلق والدين نگريست، زيرا پيامدهاي آسيبديدگي كودكان به سطح خانواده محدود نميشود. گذشته از مرگ و مير آنها، هر نوع آسيبي، مانند عقبافتادگي بر اثر ضربة مغزي يا فلج شدن، هزينة گزافي است بر دوش جامعه. وظيفة رسانهها و مطبوعات است كه افكار عمومي را متوجه مسئوليت پدر و مادرها در حفظ نكات ايمني براي فرزندان خود بكنند. پدر و مادرها بايد بفهمند كه رها كردن كودك به دست موقعيتي ناايمن و خطرناك، مانند موتورسواري چندتركه، بدون كلاه ايمني و لباس مناسب براي اين كار جنايتي است در حق او. مردم و پليس راهنمايي و ديگر مسئولان نيز نبايد در برابرنقض آشكار حقوق كودكان بياعتنا بمانند. |