کدمطلب:12

 
بر سر ستاره چه خواهد آمد؟

3/5/2004 6:55:38 AM
طلعت تقي نيا

 
 

   تريبون فمينيستي ايران:
به نقل از روزنامه ايران (12 اسفند) شوهري به اجبار کافور وسدر, به خورد همسرش داد وبا تزريق جوهر نمک به رحم وي موجب سقط جنين 5 ماهه او شد. درپي اين آزارها ضايعات جسماني شديدي بر اين زن جوان 20 ساله وارد شد از جمله از بين رفتن بخشي از روده ,معده وازبين رفتن رحم او.
اين زن که ستاره نام دارد گفت:« نيمه هاي شب پس از تزريق جوهر نمک ,جنينم سقط شد وشوهرم پس از مطمئن شدن از سقط کامل به راحتي صبحانه اش را خورد و جنين را غسل وکفن کرد وباخودش برد. او چند ساعت بعد برگشت ودرحالي که مي خنديد گفت گرگ ها دربيابان جنينت را مي خورند.» ستاره که پس از سقط حالش به شدت بد شده بود به بيمارستان منتقل شد و دريک فرصت مناسب گوشه اي از زندگي هولناکش را براي پرستاران تعريف ودر خواست کمک کرد. در تمام مدت شوهرش چشم از او بر نمي داشت. با اين وجود پرستاران دريافتند او براي اينکه رازش فاش نشود به ستاره قرص هاي خواب آور هم خورانده است. آثار زنجير بر دست و پاي ستاره را هم نمي شد ناديده گرفت.
ستاره گفت :« بخاطر مشکلات زيادي که پس از فوت پدرم داشتم بدون شناخت کافي وبا دانستن اينکه اين مرد همسر ديگري دارد با او ازدواج کردم تا بلکه از شرايط سختي که داشتم رها شوم . شوهرم مردي شکاک وبدبين بود وبشدت مرا کتک مي زد حتي اجازه تماس با خانواده ام را نداشتم. يک روز به اين بهانه که چرا ميخ به ديوار حمام کوبيده شده است , دست وپاي من وهوويم را بست وآب جوش را روي بدن ما ريخت وسپس با کابل بجان ما افتاد. بعداز باردار شدن فکر مي کردم وجود بچه باعث مي شود شوهرم دست از رفتارش بردارد.» ستاره افزود:« سه روز قبل از عيد غدير دخترمان بدنيا آمد وشوهرم بجاي شادي مرا براي چند ساعت از سقف آويزان کردوگفت بچه من بايد عيد غدير بدنيا مي آمد ومن که تازه زايمان کرده بودم هر چه التماس کردم مرا پائين نياورد. نيمه هاي شب هوويم بطور پنهاني مرا پائين آورد ودست و پاي خون آلودم را که با ضربات کابل بشدت مجروح بود با آب گرم شست.»
ستاره به چشم هاي خسته هوويش نگاه کرد, اين زن هم درست مثل او تنهابود. به گونه هاي زرد ونگاه پر وحشت دختر يکساله اش نگاه کرد, و از وحشت رفتار خشونت آميزي که او را هم تهديد مي کرد لرزيد. اين مرد به هيچ کدامشان رحم نمي کرد. دلش مي خواست «جائي» براي خروج از اين فضاي خشن مي يافت اما او و زن هايي مثل او «جايي» ندارند.
آن چه بر ستاره گذشته است يک حادثه صرف نيست. از مواردي است که انسان را ياد شکنجه گران قرون وسطائي مي اندازد و اين سوال را در ذهن زنده مي کند که شوهر اواين همه فنون شکنجه را از کجا آموخته است؟ و مهم تر از آن بر سر ستاره و ستاره هايي مثل او , که بي صدا خاموش مي شوند,چه خواهد آمد؟

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 10          آرشيو