کدمطلب:25

 
لباس های ارعاب در کمین دختران و زنان خوش لباس

6/4/2004 3:18:45 PM
طلعت تقي نيا

 
 

  
زنگ خطري براي خشونت ديدگان خاموش!

تريبون فمينيستي ايران:
مادر و دختر هر دو با صدايي غمزده حرف مي زدند. دختر جوان با بغض از پسر جواني مي گفت که درنقش مامور او را فريب داده بود.
راننده آژانس مي گفت: يک مامور در تماس تلفني با دفتر آژانس درخواست خودرو کرده بود. وقتي راننده آژانس به محل انتظار مامور رسيد، پسر جواني با ظاهر فريبنده به همراه دوستش سوار خودرو شدند در ميانه راه دوستش پياده مي شود. مسافر با نشان دادن کارت شناسايي خود و دستبند با اين عنوان که مامور است و مي خواهد در شهرک غرب گشتي بزند و امر به معروف کند از راننده خواست با رسيدن به اين منطقه آهسته حرکت کند.
اين مامور با بکار بردن کلمات انقلابي بهانه آورد که چون خودروهاي ارگان نشانه مشخصه دارند و زنان و دختران با ديدن آن سعي دارند به طور مقطعي حجاب را رعايت کنند و يا پنهان شوند از اين به بعد قرار است با خودروهاي شخصي به خصوص آژانس به گشت زني بپردازند.
دختر جوان گفت: من به خانه ام که در شهرک غرب است مي رفتم شخصي که سوار خودروي شخصي بود به من نزديک شد و با لحن فريبنده اي به نوع پوشش من ايراد گرفت کارت شناسايي و دستبندش را نشان داد و گفت جاي دخترهايي مثل من در زندان است. به درخواست او سوار خودرو شدم و از راننده خواست که حرکت کند در راه مرا نصيحت مي کرد و من التماس مي کردم که خانواده ام چشم انتظار هستند و مرا رهايم کند. جلوي پارک خلوتي از راننده خواست توقف کند مرا پياده کرد و با راننده آرام صبحت کرد مرا به جاي خلوتي که محل رفت و آمد نبود برد. چاقويي از زير لباسش درآورد و زير گلويم گذاشت و خواست بدون داد و فرياد تسليم خواسته هاي شوم اوشوم. او مرا تحت آزار و اذيت قرار داد و من بيهوش شدم، وقتي به هوش آمدم از مامور خبري نبود.
راننده آژانس مي گويد: مامور به من گفت اينجا منتظر بمان تا من اين دختر را بترسانم، تعهد بگيرم، حدود 15 دقيقه بعد که آمد خنده اي کرد و گفت دختر جوان ارشاد شده است.
بعد از شناسايي و دستگيري، اين مامور قلابي مي گفت: ابتدا راننده هاي آژانس را گول مي زدم و ضمن حرکت در مسير شهرک غرب چند زن و دختر را که پوشش مناسبي نداشتند با حالتي جدي صدا مي زدم و تذکر مي دادم اما دستگير نمي کردم . با اين روش اعتماد راننده را جلب مي کردم تا يکي از آنها را انتخاب کرده و از راننده مي خواستم تا درمسير دلخواه من حرکت کند تا آنها را به محل هاي خلوت ببرم وسپس با چاقو آنها را تهديد مي کردم و..........
به اين ترتيب، 80 دختر و زن جوان در محدوده شهرک غرب از سوي اين جوان شکار و مورد تجاوز قرار گرفته بودند. تعدادي از اين آزار ديده ها از ترس آبرو، ماجراي تلخي را که برايشان اتفاق افتاده پنهان مي کردند.
قبل از اين هم در شهرک غرب , دختري در بازگشت از آموزشگاه، سر کوچه خانه خود از اتوبوس پياده مي شود و در همين حين در چند قدمي خانه شان دو پسر جوان از ميان شمشادهاي فضاي سبز به او حمله مي کنند و او را به داخل فضاي سبز کشانده و مورد آزار جنسي قرار مي دهند. (روزنامه ايران، 9 اردبيهشت 83).
هم چنين در گزارشي در ( 10خرداد 83، پيک ايران) آمده است، عده اي زن که چادر به سر داشتند و مجهز به بي سيم بودند در خيابان هاي مختلف ساري در اطراف مدارس، سينماها ، و رستوران ها دختران و پسران را متوقف کرده و به بهانه هاي گوناگون تحت فشار قرار مي دادند. رنگ لباس، به دست کردن حلقه، رنگ مو، مارک هاي روي لباس، ازجمله ايرادهاي بود که آنان براي ترساندن جوانان به آن متوسل مي شدند. اين بازجويي هاي خياباني و دستگيري هاي متعاقب آن نيز بر رعب وحشت جوان ها دامن مي زد!
زماني که ترس و وحشت جايگزين گفت وگو و حقوق شهروندي مي شود، افرادي خاص اين موقعيت را پيدا مي کنند که با ظاهرِي فريبنده! و با ايجاد ترس و وحشت و استفاده از يک کارت و دستبند به اين سهولت، زنان و دختران را مرعوب و مورد خشونت جنسي قرار دهند!
اين شوخي نيست! دريک منطقه، 80 اتفاق به يک روش خاص انجام مي گيرد و کسي هم باخبر نمي شود و اگر اين مادر و دختر آن هم به طور تصادفي با راننده همان آژانس درددل نمي کردند معلوم نبود اين قضيه تا کي و تا کجا ادامه پيدا مي کرد. تا کي دختران و زنان مي خواهند با التماس و درخواست مسئله را حل کنند؟ گويا احساس گناه از نوع پوشش است که برخي زنان را وادار مي کند تا از آنچه پوشيده اند به دفاع برنخيزند و مجرميت خود را بپذيرند و به راحتي مرعوب کسي شوند که آنها را به خاطر لباس شان به هر کجا مي کشاند. درصورتي که اگر احساس مجرميت بر ما غلبه نکند مي توانيم به جاي عجز و التماس از حق شهروندي خود دفاع کنيم و حداقل با اعتراض خود رهگذران را در جريان قرار دهيم تا چنين اتفاقاتي کمتر روي دهد.

بهتر نبود اولين آسيب ديدگان، اين حادثه را پنهان نمي کردند و مسئولان و جرايد و شهروندان را باخبر و از همه کمک مي طلبيدند تا قربانيان چنين حادثه اي به 80 نفر نمي رسيد؟ قربانيان اين خشونت ها، گناهي جز ترس، سکوت و پنهان کاري ندارند که اين ها هم گناه کمي نيستند!
اين وظيفه مسئولان است که اعلام کنند: کسي حق ندارد به جرم پوشش فرد ديگري را بترساند و دستگير! يا به مکان هاي خلوت ببرد! مگر اين شهر قانون و مراکز قانوني ندارد؟ سرنوشت اين قربانيان چه خواهد شد؟
سر آخر آن که وظيفه شهروندان است که نسبت به اين موارد حساسيت نشان دهند و حتي به منظور جلوگيري از تکرار چنين حادثه اي براي افراد ديگر، خود را موظف به اطلاع دادن اين موارد به مطبوعات و مسئولان بداند.

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 18          آرشيو