کدمطلب:3

 
“ شوهر كشي ” بازتوليد خشونتي است كه بر زنان اعمال مي شود

12/6/2003
ناهید کشاورز

 
 

   “ آنچه او كرده است همه مي دانند
آنچه كه بر او گذشته است، جز او كسي نمي داند”
(بابك محمدي)

در همه كشورهايي كه آمار رسمي در دست است، ارقام نشان مي دهد زنان كم تر از مردان مرتكب جرم مي شوند. لنارد (Leonard, 1982 ) نشان مي دهد در ايالات متحده به رغم افزايش درصد زناني كه به جرم هاي مختلف بازداشت مي شوند، زنان هنوز هم فقط 7/15 درصد تمام بازداشتي ها و تنها 5/19 درصد دستگيرشدگاني را تشكيل مي دهند كه مرتكب جرايم بزرگي چون قتل و سرقت ِ با خشونت مي شوند. تنها جرايمي كه در آن ميزان دستگيري زنان از مردان بيشتر است خودفروشي و فرار از خانه (براي نوجوانان) است، و در ساير جرايم كم تر از يك چهارم كل دستگيرشدگان زن هستند (گرت، استفاني، 1380: 170).
بررسي هاي مربوط به جرايم خشونت آميز، به ويژه قتل، نشان مي دهد به رغم آن كه زنان به ندرت مرتكب چنين جرائمي مي شوند، در صورت ارتكاب جرم روش آن و شيوه انتخاب قرباني در كليشه اي “زنانه” مي گنجد. ولفگانگ (Wolfgang, 1958) نشان داد زنان به طور تيپيك همسر، معشوق يا ساير بستگان خود را مي كشند، حال آنكه مردان اغلب دوستان نزديك يا غريبه ها را به قتل مي رسانند (همان: 171).
در ايران امكان دسترسي به بررسي هايي نظير آنچه در جوامع غربي در مورد ميزان جرائم و تفكيك جنسي آنها انجام شده، مقدور نيست. (هر چند امكان وجود چنين بررسي هايي هم محتمل نيست) اما نگاهي به صفحات حوادث مطبوعات در سال هاي اخير نشان دهنده رشد پديده هاي “زن كشي” و “شوهركشي” در جامعه ايران است. شرايط “درحال گذار” جامعه ايران و بحران هاي مرتبط با آن مي تواند يكي از علل اين گسترش باشد. فيلسوفي ايراني شرايط در حال گذار ما را چنين توصيف مي كند: “ما در عصر نه هنوز و ديگر نه هستيم، يعني نه هنوز متجدد شده ايم و نه ديگر سنتي هستيم” و اين شرايط در حال گذار به بحران هايي دامن مي زند كه گسترش “شوهركشي” و “زن كشي” يكي از پيامدهاي آن است.
تحليل هر پديده اجتماعي از زواياي مختلف قابل طرح است . زاويه نگاه هز كس مي تواند به روشن شدن بخشي از علل و دلايل گسترش پديده كمك كند اما هيچ كس نمي تواند ادعا كند كه در بررسي خود تمام زواياي يك پديده را منظور كرده است. زيرا پديده هاي اجتماعي پيچيده اند و بنابراين نيازمند تحليل هاي پيچيده اي هستند كه به هم فكري و اجماع گسترده اي نيازمند است. بررسي يك ماهه حوادث منتشر شده در مطبوعات (بهمن ماه 1380) نشان دهنده موارد زير است:
ـــ 9 مورد قتل شوهر توسط زن با همكاري و يا بدون همكاري مردان ديگر
ـــ 9 مورد قتل زنان توسط مرداني غير از شوهر (برادر، ناپسري، غريبه ها و يا نامشخص)
ـــ 7 مورد قتل زن توسط شوهر
ـــ 2 مورد خودكشي زنان جوان به دليل نارضايتي از ازدواج
ـــ يك مورد فروش زن جوان توسط شوهر 50 ساله به يك اعدامي فراري به قيمت دو ميليون تومان.
توجه به حوادث انتشاريافته نشان مي دهد “شوهركشي” زنان در جامعه اي صورت مي گيرد كه خشونت عليه زنان در آن بسيار گسترده است. در مسير حوادث يك ماهه مي بينيم كه در مقابل 9 مورد قتل مردان، با 16 مورد قتل زنان توسط شوهر و يا ديگر مردان ديگر، 2 مورد خودكشي زنان و يك مورد فروش زن از مصاديق بارز خشونت عليه زنان است روبه روايم . بنابراين تحليل “شوهركشي” زنان جدا از تحليل جامعه خشونت باري كه اين قتل ها در آن صورت مي گيرد قابل درك نيست. براي ما اين پرسش مطرح است كه چرا از برخي از زنان در بحران هاي خانوادگي كه دامن گير بخش بزرگي از جامعه ماست، چنين راهي را برمي گزينند؟ راهي كه نه تنها به گرفتن جان ديگري مي انجامد، بلكه در بسياري از موارد به نابودي جان خود آنها نيز مي انجامد!
در بسياري از موارد قتل شوهر واكنشي است كه زن نسبت به رفتارهاي خشونت آميز مرد از خود نشان مي دهد. خشونتي كه سال ها بر زن اعمال شده و زن ناتوان از بيرون آمدن از چرخه خشونت، تصميم به قتل عامل خشونت مي گيرد. تصميمي كه همچنان او را در دايره خشونت نگاه مي دارد. تحقيقي كه توسط يك روان شناس ايراني بر روي زنان شوهركش در زنداني در آمريكا انجام شده، نشان مي دهد كه بسياري از اين زنان حتي در عمر خود يك خلاف كوچك رانندگي نيز نكرده بودند. اين زنان از شكنجه و آزار مداوم شوهران شكايت داشته اند، از اينكه همسرانشان آن ها را منزوي كرده و حق رفت و آمد به آنان نمي دادند و يا رفت و آمد دوست و آشنا را قدغن مي كردند، اين زنان بارها سعي به جدا شدن و يا فرار كرده بودند ولي شوهران شان آنها را برگردانده يا تهديد كرده بودند كه اگر يك بار ديگر قصد فرار يا طلاق كنند آنها را خواهند كشت. (نام آور، فرشته، 1995: 93ـ92).
در جامعه ما در حالي اين خشونت ها صورت مي گيرد و تحقيقات جامعه شناختي موجود بر وجود آن ها صحه مي گذارد كه حمايت هاي قانوني و اجتماعي از زنان، در ايران به مراتب كمتر از جامعه آمريكاست.
در بسياري از موارد زناني كه تاب تحمل خشونت هاي خانوادگي و اجتماعي را ندارند، در جامعه ما به اعمال خشونت بر خود مي پردازند (رشد بالاي خودسوزي در استان هاي ايلام، كرمانشاه، خوزستان و بوشهر نشان دهنده اين مدعاست) اما در برخي موارد نيز عصيان عليه خشونت به از ميان برداشتن عامل خشونت (شوهر) مي انجامد.
در مرور دوباره اخبار و روزنامه ها مي بينيم در يكي از موارد قتل ها، زن در دفاعيات خود مي گويد “همسرم معتاد بود و از جواني من سوء استفاده مي كرد و مرا در اختيار دوستان خود قرار مي داد” در همه جاي دنيا فحشا و اعتياد دو روي يك سكه هستند اما در كشور ما چيزي كه مسئله را بغرنج تر مي كند عدم وجود قوانين مناسب در برخورد با فحشاست. روسپي شوهردار ممكن است تا پاي سنگسار برود اما شوهر قواد او تنها 75 تازيانه خواهد خورد. وجود چنين قوانيني، زنان به روسپي واداشته شده توسط شوهر را از حمايت مراجع قانوني محروم مي كند و به آنان مي آموزد كه بهتر است “عدالت” به دست خود آنها اجرا شود تا مجريان قانون.
در باره دلايل برخي قتل ها مي توان گفت كه در جامعه ما راه هاي قانوني و نيز راه حل هاي اجتماعي براي زناني كه تمايلي به ادامه زندگي مشترك خود ندارند وجود ندارد و يا استفاده از آنها دشوار و پيچيده است.
زني كه از زندگي مشترك خود ناراضي است در بسياري از موارد به بن بست مي رسد. گرفتن طلاق در ايران براي زنان بسيار دشوار است، جامعه ما به طلاق نگاهي فاجعه آميز دارد. حمايت هاي اجتماعي در ايران بسيار محدود است، خانواده ها، زنان را به ادامه زندگي تشويق مي كنند و در صورت طلاق حمايت كافي از دخترانشان نمي كنند. جامعه به زنان طلاق گرفته به عنوان طعمه هاي قابل دسترس مردان مي نگرد، هم جنسان آنان يعني زنان متاهل به آنها به چشم رقباي بالقوه مي نگرند و …. بنابراين زن رابطه با شوهر را تا نهايت نفرت از او ادامه مي دهد و آيا از رابطه نفرت آميز جز خشونت انتظار ديگري مي توان داشت؟ يك مورد از قتل هاي پيش گفته مربوط به “زني 70 ساله است كه در پي تصميم شوهر 80 ساله اش مبني بر ازدواج مجدد با ريختن اسيد داخل گوش وي باعث مرگش شد”. به هر حال حق تعدد زوجات مردان كه تهديدي بالقوه براي همه زنان است چنين پيامدهايي را هم دربر دارد!
در مرور حوادث مطبوعات مي بينيم كه در مواردي زن با همكاري مرد مورد علاقه اش به قتل شوهرش دست زده است. از 9 مورد قتل پيش گفته، 3 مورد، قتل با همكاري مرد ديگري صورت گرفته است. در اين موارد زن با مردي ازدواج كرده كه يا از اول به او علاقه اي ندارد و يا به مرور اين علاقه را از دست داده است. او با مرد ديگري ارتباط برقرار مي كند، مردي كه ممكن است خواستگار قبلي او باشد (در يكي از موارد قتل ها). او رابطه اي را آغاز مي كند كه قانون براي آن بالاترين مجازات را در نظر گرفته است (سنگسار) و عرف نيز به شدت آن را محكوم مي كند. دشواري هاي طلاق و مسائل اجتماعي مرتبط با آن هم كماكان وجود دارد. در ضمن اگر شوهرش از رابطه او باخبر شود مجازات سختي در انتظارش خواهد بود (حوادث روزنامه ها پر از اخبار قتل هاي ناموسي است) بنابراين او انتخاب مي كند، قتل شوهرش را، انتخابي كه هرگز انتخاب نيست.


منابع:
1. روزنامه هاي صداي عدالت، توسعه، نوروز، اطلاعات، قدس، خراسان، پيام زنجان، كيهان، ايران، همبستگي، آزاد، جوان، جمهوري اسلامي، سياست روز، مردم سالاري، آفتاب يزد از 1 بهمن تا 30 بهمن 1380.
2. گرت، استفاني. “جامعه شناسي جنسيت”، ترجمه كتايون بقايي، نشر ديگر، تهران، 1380.
3. نام آور، فرشته. “بررسي خشونت در خانواده و دلايل ثبات آن، زنان شوهركش در زندان”، آمريكا، 1995.

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 0          آرشيو