|
کدمطلب:31
|
|
پشت درهاي بسته همسران و دختران مرداني كه بيماري روحي دارند, چه مي گذرد؟ |
|
7/13/2004 4:19:02 PM
نيره توكلي( گروه زنان هماوا)
|
|
|
تريبون فمينيستي ايران: “حوصلهام سر رفته بود. بابا نه ميگذاشت براي كنكور كلاس تقويتي بروم، چون ميگفت تو سهميهاي هستي و قبوليت تو دانشگاه تضمين شده است (در حالي كه من دلم نميخواست تو دانشگاه منو به عنوان سهميهاي بشناسند)، نه ميگذاشت توي خونه نوار موسيقي ايراني گوش كنم(ميگفت تو سرش گرومب گرومب صدا ميكنه)، مدام هم با مامان و من و خواهر برادرهام سر بهانههاي بياساس دعوا راه ميانداخت… همين طور كه داشتم جلو آيينه گريه ميكردم، با خودم گفتم كاشكي رنگ موي مامان رو بردارم و يك تكه از موهاي جلو سرم را رنگ بزنم. همين كار رو هم كردم. وقتي كه بابام فهميد، دوساعت تمام موهاي منو تو دستاش گرفته بود و منو روي زمين ميكشيد. همة در و همسايه فهميدند. مرتب به من فحش هاي ركيك ميداد. ميگقت من با زن هاي هرزة خياباني هيچ فرقي ندارم. ميگفت همين روزهاست كه شكمم يك متر بالا بياد. مادرم جيغ ميكشيد و ميرفت تو دست و بالش كه منو نجات بده، اونو هم به ضرب لگد پرت كرد يك گوشه. برادر و خواهرهاي كوچك ترم گريه ميكردند…17 سال است كه موجودي به اسم پدر بالاي سرم است، يعني از همان وقتي كه به دنيا آمدهام و هيچ وقت از بابام چيزي جز كتك و عصبانيت نديدم. دلم ميخواهد از خونه فرار كنم. پيش از اينكه پدرم، بالاخره، يكي از ماها را بكشد….” بخشي از نامة مريم، دختر 17ساله، به همكلاسش در دبيرستان
كشور ما كشور بحرانزدهاي است. تحركات شديد اجتماعي، جنگ، زلزله و وحشت دايمي از وقوع آن، فاصلة طبقاتي شديد، تورم، گراني مسكن، كمبود اشتغال براي جوانان و نبودن فضاهاي باز و شاد براي گذران اوقات فراغت براي جوانان مشكلاتي است كه همگي پيامدهاي اجتماعي و رواني خود را در افراد جامعه باقي ميگذارد. پيامد تكان ها و ضربههاي شديد پس از سوانحي چون جنگ و زلزله، مثل همة كشورهاي جهان، افزايش بيماران عصبي و رواني است. هنوز كه هنوز است بسياري از مجرمان و جنايتكاران امريكايي را تفنگداران سابق ارتش امريكا تشكيل ميدهند، همان كساني كه جسماً از جنگ جان به در بردهاند، اما شايد سلامت روحي خود را هرگز به دست نياورند. در كشور ما نيز پديدة سرقت مسلحانه يا قتل با اسلحة گرم پديدة نوظهور چند دهة اخير است. بياعتنايي به آمار رو به افزايش آن بياعتنايي به زنگ خطر است.
بسياري از خانوادهها ميكوشند در برابر فرزندان خود سپر بلايي باشند كه فشار ناملايمات اجتماعي را بر دوش آنها كم كنند. قانون مدني ايران نيز همة رياست و اختيارات را به كف پدر، يعني سرپرست خانواده سپرده است. فاجعه آنجاست كه پدر خانواده دچار بيماري روحي و عصبي باشد. البته، بيمار روحي هر يك از اعضاي خانواده براي همة اعضاي خانواده عذابآور و مشكلبرانگيز است، اما وقتي پدر خانواده دچار بيماري روحي باشد، پيامدهاي آن بسيار شديدتر و دردناكتر است. در همين ماه هاي نخست سال جاري (1383) شاهد چند جنايت دردناك بودهايم. پدر زهرا ي 9ساله، كه جانباز است، شبانه او را از خواب بيدار كرده و بي هيچ دليل يا بهانة منطقي يا حتي غير منطقي او را به زيرزمين خانه برده و سرش را بريده. اين در حالي است كه همسر او از بيماري روحي او آگاه بوده، اما راهي به جايي نداشته كه بتواند از وقوع اين فاجعه پيشگيري كند. مرد ديگري، به محض شنيدن خبر حاملگي همسرش، دختر 17ماههاش را با بالش خفه كرده.
زنان و دختران مرداني كه دچار بيماري هاي روحياند در زمرة آسيبپذيرترين زنان جامعهاند و نخستين قربانيان خشونت هاي سرپرست خانوادة خود به شمار ميآيند. گاه براي دختران نوجواني كه اسير دست چنين پدرانياند راهي جز فرار از خانه باقي نميماند. فراري كه جز تباهي و سياهي سرنوشتي براي آنان رقم نميزند.
براي جلوگيري از تكرار چنين فجايعي چه كردهايم؟ آيا از هيچيك از زناني كه همسران از جنگ برگشته و بيمار دارند پرسيدهايم كه در پشت درهاي بستة خانة آنها چه ميگذرد؟ آيا براي زناني كه با چنين مشكلي مواجهاند، هيچ مرجعي براي راهنمايي و مشاوره و اينكه چگونه با همسر بيمار خود رفتار كنند و چگونه ساير افراد خانواده را از آسيبهاي احتمالي فرد بيمار حفظ كنند به آنها معرفي كردهايم؟ اين زنان، به احترام جانبازي همسرانشان در جنگ، مهر سكوت بر لب دارند، همچنانكه در موارد غير از اين نيز، زنان براي حفظ حرمت خانواده يا از بيم آنكه مشكل را مطرح كنند و فريادرسي نباشد، هر وضعيتي را تحمل ميكنند. پاسخ پرسش هاي بالا منفي است. هيچ مرجعي نيست كه كمكي از لحاظ روحي يا توانمند كردن همسران يا دختران اين گونه بيماران كمكي به آنها بكند.
|
|
پیشنهاد
تعداد پيشنهادات= 6
آرشيو |
|
|