تريبون فمينيستي ايران: تيتر اين نوشته شايد تحريككننده و هم سؤالبرانگيز باشد. آيا سوئد با مساواتترين كشور جهان نيست؟ جايي كه زنان ”آزادند“؟ البته، و به يقين، در مقايسه ( بطور مثال) با ايران، زنان در سوئد، آزادي و حقوق زيادي دارند. يك زن در سوئد حق دارد در هر رشتهاي که مورد علاقهاش هست تحصيل كند ، به حرفه دلخواه خود بپردازد، به حزبي كه ميخواهد رأي دهد و جفت خود را برگزيند. او ميتواند بدون ازدواج ، با كسي و يا تنها زندگي كند. زن ميتواند بدون ارائهٌ دليل جدايي (براي دولت) طلاق بگيرد و يا جدا شود، به نطر ميرسد اما با اين همه، نميتواند از خشونت مردان در امان بماند. خشونت مردان عليه زنان واقعيت آشكار و روزمرهٌ جامعهٌ سوئد است. چه در خيابان و چه در محيط كار و چه در خانه. طبق اولين تحقيق گسترده در مورد خشونت عليه زنان (۱) ، 46 درصد از زنان (بالاي 15 سال) دستكم يكبار به گونهاي مورد خشونت مردي قرار گرفتهاند. 33 درصد از زنان مطلقه و يا جدا شده مطرح كردهاند كه از سوي همسر و يا جفت سابق خود مورد خشونت و يا تهديد به خشونت قرار گرفتهاند (از اين تعداد 28 درصد مورد خشونت جسمي قرار گرفتهاند، يعني كه از هر سه زن يك نفر). بايد توجه شود كه در اين تحقيق، زنان خارجي تبار درصد بيشتري را نسبت به زنان سوئدي تشكيل نمي دادند. گرچه همهٌ زنان مورد خشونت قرار نميگيرند، ولي همهٌ زنان دچار اثرات وجود خشونت در جامعه قرار ميگيرند. هر زن سوئدي بخوبي ميداند كه نبايد زمانهاي خاصي را تنها از پارك عبور كند. همچنين ميداند كه پذيرش دعوت به چاي، ميتواند به وضعيت تهديدآميزي تبديل شود. "ماريا وِنت هويِر" Maria Wendt Höjer، كارشناس علوم سياسي، اخيراً مشكل خشونت عليه زنان را به عنوان يك معضل دموكراتيك برجسته كرده است (۲). او معتقد است كه خشونت مردان و ترس ناشي از اين خشونت در زنان، موجب محدوديت زنان سوئدي در بهرهوري از حقوق دمكراتيك شهروندي خود در جامعه ميشود. برخورد احتياطآميز از سوي بسياري از زنان ميتواند موجب محدوديت شركت آنان بطور مثال در جلسات سياسي و يا برخورداري از ديگرامكانات دمكراتيك شود. همچنين اين وضعيت در زنان حساسيت آگاهانهاي به وجود ميآورد كه اگر در مواردي ”خارج از اندازه عمل كند“، ميتواند منجر به هجوم خشونتي بيشتر به سوي آنها شود. طبيعي است كه اين خود موجب محدوديت آنان در ابراز عقيده و تحرك اجتماعي ميشود.
مسايل طرح شده در بالا در مقايسه با واقعيات جامعهٌ امروزي ايران، ميتواند بهگونهاي “لوكس” تلقي شود،اما به نظر ميرسد ضرورت دارد كه خشونت مردان عليه زنان در مقياس ويژگيهاي اجتماعي سوئد هم برجسته شود. دستكم براي پاسخگويي به آناني كه اغلب از خشونت عليه زنان با اصطلاحاتي نظير پديدهٌ اقليتي- فرهنگي نام ميبرند. وقتي يك مرد ايراني تبار زن خود را مورد خشونت قرار ميدهد، عمل او اغلب ”فرهنگي“ تلقي ميشود، اما زماني كه يك مرد سوئدي با زن خود خشونت ميكند، عمل او را به ”الكل“ (و يا احتمالاَ روان پريشي) نسبت ميدهند. يك سناريوي کليشهاي که الگوي اصل آن چنين طرح ميشود:
"يك شب پنجشنبه، مردي سوئدي، بدون اينكه مشروب خورده باشد زن خود را كه البته مشروب نخورده است، مورد خشونت قرار ميدهد". در واقع، بندرت اين خشونت، به عنوان ”مشكل فرهنگي“ مطرح ميشود. از اين مثال ميتوان نتيجه گرفت كه بطور كلي طرح مسئلهٌ فرهنگي در اين گونه موارد، نامربوط است. همينطور دلايل بسياري وجود دارد كه بايد فرهنگ جامعهٌ سوئد را مورد بررسي قرار داد.
بدون در نظر گرفتن بحث بالا، ميتوان گفت كه سوئد كشوري است كه در آن زني كه مورد خشونت قرار ميگيرد، امكان زيادي براي قطع رابطه دارد. از لحاظ حقوقي حق طلاق و تأمين اجتماعي براي حمايت از او وجود دارد. اين بدين معني است كه هيچ زني بدون تأمين اقتصادي نميماند (البته به جز زناني كه تهديد به اخراج ميشوند). از سوي ديگر تنها زندگي كردن زنان نيز در اين جامعه، مقبوليت عمومي يافته است و انتظار عمومي جامعه اين است كه وقتي زني مورد خشونت قرار ميگيرد، بايد مردي را كه با او خشونت ميكند رها كند اما حتي با وجود اين شرايط، قطع رابطهٌ زن از مرد كار آساني نيست. اين موضوع در تحقيقي كه اخيراً توسط كارين هولمبري Karin Holmberg جامعه شناس و با همراهي من انتشار يافته، منعكس شده است.(۳) اين تحقيق بر پايهٌ مصاحبه با ده زني كه مورد خشونت قرار گرفته و مردان خود را رها كردهاند، تدوين شده است. ما دقيقاً به دليل اين كه زنان هم به طور رسمي و هم به لحاظ عملي امكان جدا شدن از مردان را دارند، توجه و تأكيد خود را به موارد احساسي مربوط به رابطهٌ مشترك و قطع اين رابطه معطوف داشتهايم.
ما دريافتيم كه احساسات تند از جمله: عشق، ترس، تنفر و همينطور پديدهٌ پيچيدهٌ وابستگي دوجانبه (كه البته به دليل اين كه زن جهان را با ديد مرد مينگرد،(۴) وابستگي احساسي او به مرد بيشتر ميسازد)، جدايي را به يك پروسهٌ دشوار و اغلب درازمدت تبديل ميسازد. به نظر ميرسد اين پروسه چهار مرحلهٌ زير را شامل شود:
مرحلهٌ اول چيرگي عشق زن به مرد است. در اين مرحله زن وابسته به مرد است و امكان قطع رابطه وجود ندارد. عشق آنچنان غالب است كه زن ”علايم هشدار دهنده“ را جدي تلقي نميكند و تصور ميكند كه اين رفتار گذراست.
در مرحلهٌ دوم تنفر چيره ميشود. زن در اين مرحله خشمگين است و از مرد و رفتار او دوري ميگزيند. از ديد اطرافيان چنين به نظر ميرسد كه زن به طور قطع در حال رها كردن مرد است، اما ما دريافتيم كه در اين مرحله اگر قطع رابطه هم صورت بگيرد، بيشتر موقتي است. از گروه مورد تحقيق، تنها يك زن توانسته بود قطع رابطه كند و آن هم به دليل بروز اتفاق خاصي بود كه سبب شد او تنها راه ممكن را در جدايي بيابد.
مرحلهٌ سوم مرحلهٌ چيرگي ترحم است. در اين مرحله زن نسبت به مردي كه اظهار ميكند بدون وجود او نميتواند زندگي كند، دچار حس ترحم ميشود. زن اغلب احساس مي كند كه زندگي مرد بدون وجود او نابود خواهد شد. اين احساس ترحم سبب ميشود كه زن همچنان به زندگي خود با مرد ادامه دهد، اما در عين حال ادامهٌ خشونت مرد، او را هرچه بيشتر خرد كرده و به اين درك ميرساند كه ادامهٌ اين وضعيت غير قابل تحمل است. اگر در اين مرحله زن دريابد كه براي نجات جان و روان خود و يا براي حفظ فرزندان خويش جدايي ضروري است، قطع رابطه امكانپذير است؛ گرچه همچنان احساس ترحم وي نسبت به مرد وجود دارد.
چهارمين مرحله دورهٌ چيرگي بيتفاوتي است. در اين هنگام رابطهٌ احساسي زن به مرد به طور قطع بريده ميشود. و اگر در مراحل گذشته نتوانسته باشد مرد را رها كند، در اين مرحله اين كار را انجام ميدهد. (۵)
اين تحقيقات به ما چه ميآموزد؟ از جمله اين كه موانع بسياري بر سر راه زن براي ترك شوهر خود حتي در سوئد وجود دارد. برخي از اين موانع، جنبهٌ اجتماعي- اقتصادي دارند از جمله عدم توانايي اقتصادي، و ديگر اين كه قوانين به چه نحوي نوشته شدهاند و اصولاً انتظارات اجتماعي از زن به عنوان زن خانه، مادر چگونه است. منطقي است معتقد شويم كه همهٌ موانع بالا به هم مربوطند و از فرهنگ جامعهٌ سوئد منتج ميشوند. (۶)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ويوِكا اِناندِر Viveka Enander ، جامعهشناس و دانشجوي دورهٌ دكترا در كار اجتماعي در دانشگاه گوتنبرگ.
۱ـ لوندگرن ، اوا ، هيمِر، گون، وِستِراِستراند، جني و كاليوسكي، آن- ماري ، زنان كتك خورده ، خشونت مردان عليه زنان در جامعهٌ با مساوات سوئد- يك تحقيق گسترده ، ادارات مربوط به قربانيان جرايم ، امئو 2001. ۳ـ وند هويِر ، ماريا ، سياست ترس – خشونت و جنسيت در جامعهٌ دمكراتيك سوئد، ليبر، استكهلم 2002 . ۳ـ هولمبري ، كارين و اِناندر، ويوِكا ، چرا او ميرود؟ دربارهٌ رسيدگي قانوني به وضع زنان مورد خشونت قرار گرفته، انتشارات كابوسا،يوستاد، 2004. ۴ـ حتي لوندگرن مقايسه ميكند، اوا ، پروسهٌ عادي شدن خشونت دو بخش دو استراتژي، اتحاديهٌ سراسري اضطراري زنان سوئد استكهلم 1991. ۵ـ اين در شرايطي است كه زن بيش از اندازه خرد و تسليم نشده باشد و قادر باشد خود را از اين رابطه رها سازد. ۶ـ فرهنگ چيست و آيا دراين مقوله منطقي است كه اصولاً راجع به آن صحبت شود، چيزي كه تئوري پست كلنيال به ما ميآموزد. البته اين خود بحث جداگانهاي را ميطلبد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (نقل از باران، فصلنامهي فرهنگ و ادبيات، شمارهي ۴و۵) |