کدمطلب:71

 
«قربانیان ناموس»

6/4/2005 1:23:09 AM
بلاندین میلسان مترجم: عسل پیرزاده

 

 

   در آلمان کشوری که در آن جامعه ی مهاجر تا حد زیادی به حاشیه رانده شده است، کشوری که بزرگترین جامع ی ترک اروپا را در خود پذیرفته است، سالیان سال است که قتل های ناموسی زیر پوشش سنت های خانوادگی قدیمی در سکوتی سرد و سنگین بارها و بارها تکرار می شوند. قتل دختری جوان در برلین در روزهایی نه چندان دور این سکوت تلخ را شکست، وجدان ملی را بیدار کرد و زنگ خطری را در جامعه به صدا در آورد.
گزارشی از بلاندین میلسان Blandine Milcent/ ترجمه از عسل پیرزاده
asalpirzadeh@yahoo.com


هر شب کمی قبل از ساعت ٩ ژاکلین به نزدیکی ایستگاه اتوبوس شماره ی ١٧٠می آید تا شمع کوچکی روشن کند. ایستگاهی واقع در ترمینال Oberlandgarten درست رو به روی فرودگاه Tempelhof در برلین. این جا به هیچ وجه مکان خلوتی نیست؛ خیابانی پهن و خاکستری، شلوغ و پر رفت و آمد که دو طرف آن ساختمان های قدیمی و کهنه قرار دارند. دختر جوان برلینی توجهی به این چیزها ندارد: روبه روی چند دسته گل پژمرده و تصویر دوستش هاتون Hatoun می ایستد و کلماتی را زمزمه می کند؛ به او می گوید که چقدر از نبودنش غمگین است؛ از اینکه دیگر هرگز او را نخواهد دید غصه دار است و با گفتن این جملات گریه می کند. با چشمانی اشک آلود می گوید:« بیش تر از یک ماه است که او را کشته اند، درست همین جا. ولی من هنوز باورم نمی شود. هاتون تنها دوست صمیمی من بود.»

هاتون سوروچو Surucu Hatoun، ٢٣ ساله و مادر یک پسر کوچک ٥ ساله در نزدیکی این ایستگاه زندگی می کرد و هر روز برای خریدن سیگار به کیوسک روزنامه فروشی مادربزرگ ژاکلین می آمد. روز هفتم فوریه درست چند ساعت قبل از مرگش با عجله به آن جا آمده بود تا سیگار بخرد و به دوستش سر بزند. موقع خداحافظی به ژاکلین گفته بود:« ژکی، امشب همدیگه رو ببینیم. باشه؟»عجله داشت و باید برای خانه خرید می کرد. هرشب هنگامی که به خانه برمی گشت و پسرش را می خواباند، برای ژاکلین یک پیغام کوتاه تلفنی می فرستاد، ولی آن شب ژاکلین هیچ پیغامی دریافت نکرد. سرشب یکی از برادران هاتون به اسم الپسلان Alpaslan به در خانه ی او می آید و چند دقیقه او را از خانه بیرون می برد تا با هم حرف بزنند. در ایستگاه شماره ی ١٧٠ یکی دیگر از برادرانش به اسم آیهان Ayhan منتظرشان است و با دیدن آنها سه گلوله به طرف خواهرش شلیک می کند. طبق گزارش پلیس برلین، برادر بزرگتر آنها موتلو Mutlu، ٢٥ ساله، این اسلحه رابرای کشتن خواهرشان تهیه کرده بود. سرانجام چند روز پس از این حادثه، وقتی پلیس آن ها را دستگیر می کند، هرسه برادر هاتون از به عهده گرفتن مسوولیت این جنایت سرباز می زنند و هرگونه مشارکتی را در کشتن خواهرشان انکار می کنند. گلوله ها به سر و سینه ی هاتون اصابت کرده و باعث مرگ آنی او شده بودند. هاتون دختر جوان آلمانی کردتبار (متولدترکیه) یکی ازصدها قربانی «قتل های ناموسی» در آلمان است .او می خواست خودش درباره ی زندگی اش تصمیم بگیرد و از پذیرش آنچه نزدیکانش به او تحمیل می کردند، سر باز زده بود. تصمیم گیری و برنامه ریزی برای این قتل های ناموسی در درون خانواده و توسط اعضای آن صورت می گیرد، درست مثل اینکه در قلب آناتولی این حادثه اتفاق افتاده باشد و نه در پایتخت آلمان.

بر اساس گزارش انجمن Papatya که هدفش کمک رسانی به نوجوانان و جوانان در خانواده های مهاجر است، در طول ٦ ماه گذشته، شش مورد قتل ناموسی در برلین به وقوع پیوسته. در مجموع بین سال های ١٩٩٦و ٢٠٠٤ حداقل ٤٥ زن در آلمان به این صورت فجیع و غم انگیز به قتل رسیده اند، زیرا نمی خواسته اند به قوانین تحمیلی خانواده ی خود تن دهند. این جنایات که تنها در صفحه ی حوادث روزنامه های محلی منعکس می شد تا به امروز آن طور که باید جدی گرفته نشده و مورد مطالعه و بررسی عمیق قرار نگرفته بودند. درست مثل حادثه ی ماه مه ٢٠٠٤ در شهرک براندبورگ Brandebourg در شرق برلین: برادر و دو پسرعموی یک دختر جوان ترک تبار با شلیک ١٦ گلوله به دوست پسر ١٦ ساله و ترک این دختر، او را به قتل رساندند. این دختر جوان باردار، که در هنگام وقوع این حادثه ی وحشیانه همراه دوست پسرش بود، به طور معجزه آسایی از مرگ نجات پیدا کرد. در حال حاضر پلیس شبانه روز او را تحت نظر دارد. زندگی این دختر در خطر است زیرا حاضر نشده بود با مردی که خانواده اش برای او در نظر گرفته، ازدواج کند و عاشق دوست پسرش بود. خانواده نیز که دامن خود را لکه دار می دید، برای پاک کردن این لکه ی ننگ تصمیم به کشتن دخترشان و دوست پسرش می گیرد.

وکیل او خانم رگینا کالتهیگنر Regina Kalthegener می گوید:«٢٠ سال است که پرونده های خانوادگی را بررسی می کنم و در این زمینه کاملا متخصص شده ام ولی هرگز تا به امروز با چنین پرونده ی دشوار و پیچیده ای رو به رو نشده بودم. به هر حال بیشتر دادگاه ها تمایل دارند در برخورد با جنایاتی از این دست بیشترین تقصیر را به گردن سنت و رسوم و گاهی فرهنگ بیندازند و همین باعث تخفیف مجازات عاملان این قتل های ناموسی می شود.»
مسوول انجمن Papatya توضیح می دهد که از ١٢٠٠دختر جوانی که در طول ٢٠ سال در خانه های امن (نشانی آن ها کاملا محرمانه است) زندگی می کنند، ٣٠ درصد قربانی ازدواج های اجباری بوده اند و مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته اند و ٢٠ درصد آنها نیز قبل از ترک خانواده چندین بار اقدام به خودکشی نموده اند. به خاطر طبیعت مطیع و فرمانبرداری که در برابر فشارها، بدرفتاری ها و تهدیدهای همسر، پدر و برادر دارند و در واقع برگرفته از تربیت آنها در خانواده است، می توان گفت که این دختران جوان مدت های طولانی «قربانیان گمنام» بوده اند.

دختران و زنانی که برای اطاعت کردن تربیت شده اند

در آلمان، کشوری که بالاترین درصد مهاجرین ترک (حدود ٢ میلیون نفر) در آن زندگی می کنند و روی هم رفته پذیرای ٣ میلیون مسلمان از سراسر جهان است، مرگ هاتون همانند یک «شوک الکتریکی» واقعی بود. او که ششمین فرزند از نه فرزند یک خانواده ی پرجمعیت کرد ترکیه بود، در سه سالگی به همراه خانواده خود به آلمان می آید و در کروتزبرگ Kreuzberg، یکی از محلات شلوغ و پررفت و آمد برلین ساکن می شود. دختر جوان به ندرت در مورد زندگی گذشته اش با دوستان خود حرف می زد. در ١٥سالگی، خانواده او را به زور به ترکیه می فرستند تا با پسرعمویش ازدواج کند؛ دو سال بعد از شوهر خود جدا شده و در حالی که باردار است به برلین بازمی گردد. با کمک اداره ی تامین اجتماعی شهر، آپارتمان کوچکی پیدا می کند و به همراه پسرش Can در آن جا زندگی می کند و همزمان در کلاسی برای گذراندن دوره ی برقکاری ثبت نام می نماید. کلاسی که قرار بود تا آخر ماه فوریه به پایان برساند. جورج، ١٨ساله، یکی از همکلاسی های هاتون می گوید:« او هیچ وقت از زندگی خصوصی اش حرفی نمی زد؛ فقط گاهی از پسرش می گفت. دختر باز و خوش برخوردی بود. هاتون دختر خیلی خوبی بود، فعال و سرزنده.»
هاتون دختری امروزی بود؛ روسری سر نمی کرد؛ همیشه مرتب و آرایش کرده از خانه خارج می شد و همیشه مشتاق بود که با دوستانش معاشرت کند. در آموزشگاه، دوستان و همکلاسی هایش یکی از عکس های هاتون را که در آن لبخند می زند، به همراه گل سرخی در یک گلدان روی میزی در کلاس درس گذاشته اند. جورج عصبانی و برافروخته، لحظه ای رو به روی عکس هاتون می ایستد و به چهره ی خندان او نگاه می کند.

به عکس هاتون خیره می شوم، به نظرم دختری قوی و مصمم بوده است. دوستش می گوید که در ماه نوامبر گذشته گواهینامه ی رانندگی اش را گرفته بود و دو سال پیش نیز برای گرفتن تابعیت آلمانی اش اقدام کرده بود. هایدی کاسلووسکی Heidi Koselowsky مدیر آموزشگاه با حسرت می گوید:« انگار همین دیروز صبح بود که خوشحال و خندان به آموزشگاه آمد و با افتخار پاسپورت جدیدش را به همه ی ما نشان داد.» بنابر گفته ی همکلاسی هایش، هاتون گاهی با قیافه ای در هم و گرفته به کلاس می آمده و تمام روز حتا یک کلمه با کسی حرف نمی زده است. ژاکلین دوست صمیمی اش اخیرا متوجه شده بود که هاتون بر علیه یکی از برادرانش که مدام او را تهدید می کرده به پلیس شکایت کرده است. هایدی کاسلوسکی با تاثر اضافه می کند:« مراسم خاکسپاری اش، خدای من وحشتناک بود! آلمانی ها یک طرف جمع شده بودند و ترک ها یک طرف دیگر.»

اگر در هلند به دنبال قتل کارگردان سینما، تئو وان گوگ، موج گسترده ای از بحث و گفتگو و مطالعه پیرامون مهاجرین و نحوه ی زندگی آنها به راه افتاد، در برلین تنها یک نامه ی سرگشاده توانست افکار عمومی ساکنان برلین را به اهمیت و حساسیت این موضوع جلب نماید و در واقع زنگ خطری باشد برای جدی گرفتن مسایل مهاجرین و خانواده های آنها. نامه ای که مدیر یک مدرسه واقع در محل سکونت هاتون به والدین ٤٦٠ دانش آموز فرستاد تا آن ها را از ماهیت «افکار خطرناکی» که در گوشه و کنار مدرسه اش و در لابلای صحبت های بعضی از دانش آموزان، چند روز بعد از مرگ هاتون، شنیده می شد، آگاه سازد. پسرهای جوان ترک به دوستانشان گفته بودند که برخورد و واکنش برادران هاتون،«دختری که مثل آلمانی ها زندگی می کرده»، را به خوبی درک می کنند و طبیعی ست که چنین دختری مستحق چنین سرنوشتی باشد. در بیرون از مدرسه، پسر جوانی به اسم علی با بی خیالی می گوید:« قبل از هر قضاوتی درباره ی این موضوع، باید دید که این دختر دقیقا چه کار کرده است.» بدون رودربایستی و هیچ گونه خجالتی اضافه می کند:« شاید برادرانش دلیل موجهی برای این کار خود داشته اند.»
باید اقرار نمود که بسیاری از فرزندان خانواده های مهاجر که در کشود خود به دنیا آمده اند و بعد به آلمان مهاجرت نموده اند، همواره قوانین و ارزش های حاکم و معتبر در سرزمین مادری (کشور مبدا) خود را بر قوانین و ارزش های کشور مقصد(آلمان) ترجیح می دهند و این امر ارتباط مستقیم و انکار ناپذیری با شیوه ی تعلیم و تربیت آنها در خانواده دارد. کرینا ترندن Corinna Ter Nedden یکی دیگر از اعضای انجمن Papatya می گوید:«بسیاری از این مهاجرین رویای موفقیت خود را چه در کشود مبدا و چه در کشور مقصد نقش بر آب می بینند و طعم تلخ ناکامی و شکست را چشیده اند. آنها در کشور خود هرگز موفق نبوده اند و در پی یافتن «خوشبختی» به آلمان آمده اند و در این جا نیز با مشکل بی کاری دست به گریبانند، در نتیجه برای جبران و به عبارتی فراموش کردن این حس حقارت، به ارزش های سنتی رو می آورند و به این ترتیب می خواهند معنا و رنگ و بویی تازه به زندگی از دست رفته ی خود بدهند. در این میان، بار سنگین آبرو و اعتبار خود را نیز بر شانه ی همسران و دخترانشان قرار می دهند.» بنابراین زنان و دخترانی که برای اطاعت و فرمانبرداری بی چون و چرا تربیت شده اند، نمی توانند و شجاعت و توانایی لازم را هم ندارند که از این سیستم خشک و انعطاف ناپذیزی که سرنوشت آنها را رقم می زند، خلاص شوند و خودشان برای زندگی خود تصمیم بگیرند.

صبریه Sabriye ساکن یکی از شهرهای شمال آلمان، یکی از معدود دختران جوان مهاجری است که تجربه ی تلخ و دردناک مقاومت در برابر این سیستم مردسالارانه را به خوبی می شناسد. این دختر جوان کردتبار، که در آلمان به دنیا آمده است، در ٢٠ سالگی به خانواده ی خود می گوید که دو سال است پسری آلمانی را می شناسد، به او علاقه مند است و می خواهد با او زندگی کند. واکنش پدر صبریه دور از انتظار نیست؛ او را به شدت کتک می زند و تهدیدش می کند:«از عواقب این کار بترس دختر!» برادرانش نیز به شدت با او بدرفتاری می کنند:«خودت خوب می دانی که اگر از این تصمیم دست برنداری، چه سرنوشتی در انتظارت خواهد بود!» و خواهران جوانترش همگی سکوت می کنند و وحشت زده منتظر عواقب این تصمیم گیری هستند. خانواده به هیچ عنوان حاضر به شنیدن حرف ها و خواسته های صبریه و گفتگوی منطقی با او نیست. امروز صبریه تحت حمایت پلیس آلمان زندگی می کند. برادرانش بارها و بارها او را به مرگ تهدید کرده اند. او خوب می داند که تنها راه چاره، ترک این شهر و قطع رابطه ی کامل با خانواده اش است:« باید در شهر دیگری کار پیدا کنم، اسمم را تغییر بدهم و زندگی جدیدی را شروع کنم. با همه ی این حرف ها من خانواده ام را دوست دارم و می دانم که دلم برایشان تنگ خواهد شد. تصمیم گرفتن در این مورد سخت است ولی چاره ای ندارم.» از خود می پرسم برخلاف صبریه که مصمم به تغییر وضعیت فعلی ست و در حال حاضر تحت مراقبت و حمایت پلیس آلمان زندگی می کند، چند دختر جوان دیگر از مبارزه ی خود دست برمی دارند و تسلیم می شوند؟ کُرینا تِر نِدِن عقیده دارد:«برای دخترانی که هرگز در زندگی اشان یاد نگرفته اند «نه» بگویند، مبارزه بر علیه زورگویی های مردانه در پوشش سنت و ارزش ها بسیار سخت و دشوار است. تا آخر راه رفتن، شجاعت می خواهد. معدود دخترانی هم که در برابر زورگویی های خانواده می ایستند این شجاعت را در اثر فشار، استیصال و ناامیدی بیش از حد پیدا کرده اند.»




ترس از متهم شدن به نژادپرستی

دولت جدید آلمان نیز به دلیل ناکارآمد بودن سیاست هایی که تا به امروز از طرف دولتمردان برای ریشه کنی این رسوم کهنه در بین مهاجرین ترک اعمال شده است، خود را مسوول وقوع چنین جنایاتی در کشور می داند. در دوران صدراعظم محافظه کار، هلموت کهلHelmut Kohl، دولتمردان به طور مداوم تکرار می کردند که :« آلمان کشور مهاجرپذیر نیست!» به عبارت دیگر منظورشان این بود که «کارگران دعوت شده» روزی به کشورشان برخواهند گشت، بنابراین باید آنها را راحت گذاشت. احزاب چپ آلمان نیز با تکیه برشعار احترام به «ویژگی های فردی» و «گوناگونی فرهنگ ها» برای بهبود وضعیت مهاجران کاری از پیش نبردند و نتوانستند این اوضاع آشفته را اندکی سر و سامان دهند.
سیران آتس Seyran Ates وکیل و مدافع حقوق زنان ترکی که می خواهند از شوهرخود جدا شوند در این مورد عقیده دارد:« دولتمردان آلمانی از ترس این که مبادا افکارعمومی، آنها را متهم به نژادپرستی کند، به بهانه ی تساهل و تسامح چشمانشان را سالها بر روی تمام این جنایات و قتل های ناموسی بستند.» او می افزاید:« هنگامی که همه ی ما پهلو به پهلو و به طور موازی در یک کشور زندگی می کنیم، کسی به خود این زحمت را نمی دهد که در مورد مشروعیت سنت ها و رسوم دیگری از خود سوالی بپرسد؛ در واقع ضرورت آن را احساس نمی کند.» نتیجه ی آن هم این می شود که دادگستری آلمان آن قدر نسبت به این حوادث بی توجهی نشان داده است که کلمه ی «قتل های ناموسی» حتا یک بار نیز در بایگانی بانک اطلاعاتی این وزارتخانه ذکر نشده است؛ بایگانی ای که شامل اسناد و مدارک قضایی کشور از سال ١٩٥١ به بعد می باشد. رگینا کالتهیگنر با تمسخر می گوید:« چون این آقایان تا به حال متوجه معضل به این بزرگی نشده اند، بنابراین چنین معضلی اصلا در جامعه وجود خارجی ندارد. متاسفانه هیچ گونه آمار رسمی و مشخصی در این مورد در دسترس نیست.» حتا در گزارش سالانه ی سازمان ملل نیز که بر اساس آن هر ساله ٥٠٠٠ مورد قتل ناموسی در سراسر دنیا رخ می دهد، کوچکترین اشاره ای به آلمان نشده و نام این کشور در لیست ارایه شده به چشم نمی خورد.

با این حال، مرگ هاتون سوروچو بر بالارفتن سطح آگاهی مردم آلمان تاثیر به سزایی داشت و باعث شد که سازمان های دولتی و غیر دولتی کمی به خود بیایند. انجمن آلمانی«زمین زنان» به تازگی و با جدیت اقدام به برگزاری سمینارها ی تحقیق و بررسی و جلسات بحث و گفتگو در مورد قتل های ناموسی کرده است. میریا بومکه Myria Bohmecke عضو فعال این انجمن عقیده دارد:« به طور قاطع نمی توان ادعا کرد که آمار قتل های ناموسی در آلمان رو به رشد است. آنچه برای ما اهمیت دارد بازتاب و انعکاس این قتل ها در جامعه است: آگاهی دادن به مردم و حساس کردن وجدان جامعه در برابر این حوادث.»
خوشبختانه دولت آلمان قوانین تازه ای در حمایت از حقوق شهروندان خود وضع کرده است: به طور نمونه، مجازات حداکثر ٥ سال زندان برای والدین و بانیان ازدواج های اجباری و تحمیلی به دختران. در آوریل گذشته وزارت خانواده به منظور اطلاع رسانی در مورد خشونت های زناشویی، در روزنامه ی ترک زبان «حریت»، اقدام به انتشار مقالات و مصاحبه هایی در این زمینه کرد. به تازگی در برلین، نیروهای پلیس ملزم به گذراندن کلاس های آموزشی در مورد صورت های مختلف خشونت خانگی و چگونگی مقابله با آن می باشند. از سوی دیگر انجمن
Papatya نیز در سپتامبر گذشته سمینارهایی برای بالا بردن سطح آگاهی معلمان مدارس در این مورد برگزار کرد. سیران آتس وکیل زنان ترک هیجان زده می گوید:«باید به مدارس و مساجد برویم و با مسوولان آنها صحبت کنیم. مردان ترک به خصوص باید در این نشست ها و جلسات بحث و بررسی شرکت کنند. ما به نمونه مردانی از این دست احتیاج داریم. آن ها کجا هستند؟

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 7          آرشيو