تريبون فمينسيتي ايران: با البته شروع ميكنم. البته، واضح و مبرهن است كه زنان ما و بخش عظيمي از حق و حقوق قانوني شان از همان آغاز از نگاه قانونگذار حذفشده بوده.
البته، واضح و مبرهن است، كه بسياري از زنان پژوهشگر و دانشمند ما، پس از سال ها خون دل خوردن در اين مملكت و توهين و تحقير ديدن، تدريس در دانشگاه هاي خارج را به كار كردن در زير دست رانتخواراني كه حاضر و آماده بر سر سفره نشستهاند و به خودشان درجه و عنوان و جايزه ميدهند، ترجيح دادهاند.
البته، واضح و مبرهن است كه زنان ما همواره غيرخودي به شمار آمدهاند و سهمي در قدرت و تصميم گيري، به ويژه در سطوح بالا نداشتهاند. حتي خودي ها هم معمولاً خيلي زود و با كمترين زحمتي متوجه ميشوند كه چه قدر نخودي بودهاند و در اين مورد، بر طبق اصطلاحات رايج روز، نخودي معادل است با استفادة ابزاري و از اين جور حرف ها.
البته، واضح و مبرهن است كه در اين ملك و بوم زن بودن يعني ده ها برابر مردان كار كردن و زحمت كشيدن، در همة عرصههاي علمي و فرهنگي و تحصيلي، و صدها برابر ناديده گرفته شدن و پشت سر گذاشته شدن.
البته، واضح و مبرهن است كه، با قوانين موجود، اگر ما رئيس جمهور زن داشته باشيم و قرار شود كه رئيس جمهورمان براي سفري ديپلوماتيك به خارجه برود و مجلس و كلية قواي مملكتي به مصلحت بودن سفر او را تصويب كرده باشند، اگر شام شب نپخته باشد يا تمكين درست و حسابي نكرده باشد، شوهرش ميتواند مملكت را معطل بگذارد و به او اجازة مسافرت به خارج را ندهد.
البته، واضح و مبرهن است كه آن قدر واضح و مبرهن است كه شوراي نگهبان براي حذف زنان از فهرست نامزدهاي رياست جمهوري حتي به خودش زحمت ذكر دليل هم نميدهد. فقط با اين عنوان كه ”رئيس جمهور بايد از رجال خوشنام و“ - به ويژه- ”مدير و مدبر باشد“، زنان را كنار ميگذارند.
با اين حال، ما زنان كه معناي ”مدير و مدبر بودن“ شما آقايان را، نه سال ها كه قرن هاست، درك كردهايم، به غير مدير و مدبر به شمار آمدن خودمان اعتراض داريم.
مگر ما همان هايي نيستيم كه سال هاست با بودجة ناچيز خانواده، كه در بسياري موارد حقوق و درآمد خودمان هم جزو آن هست، شكم شما و بچهها را سير كردهايم و آب آبگوشت را زياد كردهايم و با همان بودجه رخت و لباس و مخارج تحصيل بچهها را فراهم آوردهايم؟
مگر ما در بيشتر موارد پزشك خانواده و معلم سرخانة بچهها و آشپز و خياط و پرستارشما و آنها نبودهايم؟ مگر هر بار خداي ناكرده بلايي سر آنها آمده باشد- چه كودك باشند و چه بزرگسال- اول از همه گريبان ما را نگرفتهاند؟
مگر ما مسئول كل ديپلوماسي بين خانوادهها و رئيس روابط عمومي خانواده و تنظيمكننده و حافظ پيوندها نبودهايم؟
مگر اين همه را در كنار اين همه رشد فردي و تحصيلي و اجتماعي انجام ندادهايم؟
مگر هربار مسئوليتي به ما محول شده، بدون فساد و رشوهخواري و رانتخواري، آن را انجام ندادهايم؟ پس چرا ما مدير و مدبر به شمار نميآييم؟ و چرا شما مدير و مدبر يه شمار ميآييد؟ مگر تحت مديريت و مديريت شما هر روز تق يك صندوق قرضالحسنه با نام ”ذوالفقار“ و ”هماي رحمت“ در نميآيد و سپردههاي عدهاي به باد نميرود و تازه دستشان هم به دامن به جيبزنندگان و به باد دهندگان نميرسد؟
مگر تحت مديريت و مديريت شما اين همه ناهماهنگي وجود ندارد؟ مگر زميني را اين نهاد به افراد نميفروشد و، پس از اينكه مردم كلي سرمايهگذاري كردند و به خانهدارشدن اميد بستند، آن يكي نهاد غيرقانوني اعلام نميكند تا در اين ميان اميد و زندگي مردم بر باد شود؟ مگر كم پيش آمده كه كلاهبرداران و شيادان يك خانه را، نه به يك نفر، كه به صدها نفر فروختهاند و پولش را هم نقد گرفتهاند و پروار شدهاند، اما پروندههاي شاكيان و مالباختگان هنوز به اندر خم يك كوچه هم نرسيده؟
مگر تحت مديريت و مدبريت شما نيست كه از اين همه جوان المپيادي و نخبه و مخترع، كه از نهادهاي بينالمللي جايزه ميگيرند و افتخار ميآفرينند، در سطوح بالاي مديريتي و تصميم گيري ديگر خبري نميشود و همان نابغههايي كه از ابتدا مديران شما بودهاند تا انتها در خدمت مردم هستند و مديريتشان باطل نميشود، مگر واقعاً مدير باشند؟
مگر تحت مديريت و مدبريت شما نيست كه زنان، هر چقدر هم توانا و لايق باشند، چنان در محيط هاي كاري دلسرد ميشوند كه اغلب بازنشستگي پيش از موعد را به فشارهاي ناعادلانه و ظالمانة مبتني بر تبعيض جنسيتي ترجيح ميدهند و خانهنشين ميشوند و به مردان چنان امتيازات و رانت هايي داده ميشود كه، حتي پس از پر كردن سال هاي خدمت هم، دلشان نميخواهد بازنشسته شوند؟
وقت آن رسيده كه در تفسير خود از مدير و مدبر بودن تجديد نظر كنيد.
|