کدمطلب:81

 
مرثيه اي براي روياي کبراها و ليلاهاي سرزمينم

7/22/2005 10:08:20 AM
مهرنوش حقيقت

 
 

  
تریبون فمینیستی ایران:
در محله سيدطاهرالدين(محله فقير نشين بم) زن و شوهر معتادي براي تامين خرج اعتياد خود دختر 13 ساله شان را به مرد معتادي مي فروشند. مرد سعي مي کند به زور با دختر 13 ساله رابطه برقرار کند اما نتيجه اين رابطه مرگ دختر است. پيکر بيجان دختر را فرداي آن روز بي هيچ سروصدايي به خاک مي سپارند. شوهر قاتل اين بار نيز در نقش خريدار ظاهر مي شود و رضايت ولي دم را مي خرد. .... به همين سادگي!

.ازدواج اجباري در ايران هنوز امري رايج است. در خبرها بسيار مي شنويم از فروش دختران ايراني به مردان افغاني يا پاکستاني در مناطق مرزي شرق کشور، آنچه منتشر مي شود تنها بخشي از واقعه اي است که خاموش و بي صدا رخ مي دهد.اين دختران را معمولا پس از خروج از مرز به روسپي خانه ها يا به عنوان کارگر خانگي به خانواده ها مي فروشند گاه خود خريدار آنها را به تن فروشي وادار مي کند. مرگ اين دختربمي يکي از پيامدهاي ازدواج هايي از اين دست است که به همين سادگي زير عنوان ازدواج اجباري رخ مي دهد و قرباني مي گيرد کبري رحمان پور نمونه يک ازدواج اجباري است، ازدواجي که هم مرگ مادرشوهر را رقم زد و هم کبري را در مرز اعدام قرار داد.ليلا مافي را پس از ازدواج اجباري خانواده شوهرش به تن فروشي واداشتند. اين آسيب اجتماعي گريبانگير حدود 60 درصد دختران و پسران جوامع ابتدايي بويژه عشاير و به قولي ديگر دامنگير 20 درصد جوانان شهرستاني شده و آنها را تسليم خواسته هاي والدينشان مي کند تا به سنت اجدادي شان عمل کنند ، اين در حالي است که بنا به اعتقاد بسياري از آسيب شناسان اجتماعي ناتواني مالي والدين در امرارمعاش فرزندان موجب بروز ازدواج هاي اجباري در سنين پايين يعني در دوره اي که پدر و مادر احاطه کامل بر فرزند خود داشته و او نمي تواند مخالفتي در اين زمينه داشته باشد ، مي شود(1)

در اين نوشته کوشيده ام که اشاره اي داشته باشم به دلايل و نيز اشکال مختلف ازدواج اجباري که در جاي جاي کشور ما رخ مي دهد. و در ادامه به ذکر دلايل اين امر بپردازم که چگونه آداب و رسوم کهنه و ضعف قوانيني از طرفي به اين پديده دامن مي زند و از طرف ديگر راه را بر زنان براي تغيير سرنوشتشان مي بندد.

اين پديده به لحاظ جغرافيايي مرز نمي شناسد در تمام کشور هاي آسيايي و حتي در اروپا نيز اين پديده مشاهده مي شود. اما معمولا بيشتر در جوامع روستايي،شهرهاي کوچک و مناطقي که هنوز در آنها قبيله جايگاهي فراتر از قانون دارد و بيشتر براي دختران کم سن که هنوز تحت سلطه مطلق خانواده هستند، رخ مي دهد. اجبار دختر به زندگي با مردي که هيچ علاقه اي به او ندارد شايد کمترين پيامد اين ماجرا باشد. خودکشي، شوهرکشي، فرار از خانه و يا تن فروشي پيامد هاي ذيگرآن هستند. نگين - الف دختر 17 ساله که چند روزي است در يکي از بيمارستان هاي کرمانشاه بستري است ، ماجراي تلخ و غم انگيز زندگي خود را اينگونه بر زبان مي آورد : ما پدر نداشتيم و مادرم نيز بسيار مريض و رنجور بود ، برادر بزرگترم مي خواست به زور مرا به پسر عمه ناتني ام شوهر دهد اما من زير بار نمي رفتم ، سرانجام فاميل هاي پسر من و خانواده ام را تهديد کردند که اگر جواب رد بدهيم ، آبرويمان را خواهند برد! هيچ چاره اي نداشتم، بايد خود را مي سوزاندم تا براي هميشه راحت شوم ! و چند روز بعد دست سرد بي عدالتي شعله هاي هستي اين دخترک معصوم را براي هميشه خاموش کرد.

يک شکل ازدواج اجباري نه تنها بدون رضايت دختر وبلکه بدون اطلاع او اتفاق مي افتد. مرد خريدار(شوهر آينده) دختر را رسما در ازاي پول از پدرش يا ديگر صاحبان مذکر او ميخرد. و دختر زماني از ماجرا مطلع مي شود که بايد با شوهرش به محيط جديد برود.ودر اين شرايطي است که نه تنها حق انتخاب از دختر سلب مي شود بلکه فرصت مخالفت و مقاومت نيز از او گرفته مي شود.تا همين چندي پيش در سيستان و بلوچستان يک مرد افغان مي توانست با 200 هزار تومان يک دختر ايراني بخرد.(2) الناز 15 ساله را پدر معتادش به 50 هزار تومان فروخت.چندين هزار زن ايراني در برابر مبالغي پول از 200 تا 700 هزار تومان که به خانواده هايشان داده شد به عقد مردان افغان در آمدند.(3) اما اگر دختر از معامله اي که بر سر زنگي اش انجام مي شود مطلع شود آنگاه خانواده که با مقاومت هايي از طرف دختر روبرو مي شود با اعمال فشار هاي جسمي و روحي سعي مي کند او را وادار به پذيرش ازدواج برنامه ريزي شده کند. شيوه اعمال فشار دامنه وسيعي دارد و از تهديد، حبس، کتک زدن و... تا نيشگون گرفتن هنگام خواندن خطبه عقد را در بر مي گيرد. "روز عروسي هنوز بدنم از کتک هاي پدر و برادرانم کبود بود" اين جمله اي است که بارها شنيده و خوانده ايم.مقاومت در برابر خواست خانواده گاه مرگ دختر را در پي داشته. انگيزه برخي قتل ها که آن را تحت نام قتل ناموسي مي شناسيم، سر باز زدن از ازدواج برنامه اريزي شده توسط خانواده بوده. ازدواج اجباري گاه با اقناع نيز صورت مي گيرد. در محيطي که کار مي کنم، دختران 8 تا 15 ساله اي را مي بينم که با تعاريفي که پدر و مادرشان از "دخترخوب بودن، سعادت و خوشبختي" ارائه داده اند خود را آماده ازدواج مي کنند. "از بس کوچک بودم محضر دار مي ترسيد مرا عقد کند، پدر بزرگم خودش صيغه عقد را خواند." اين را عروس 11 ساله اي مي گويد که 13 سال از داماد کوچک تر بود. و ادامه مي دهد:" پيش تر وقتي خواهر 13 ساله ام را عقد کردند، من در حياط بازي مي کردم. چند روز بعد به خواستگاري من آمدند. آن روز ها بچه زيبا و شلوغي بودم.گفتند:بيا تو سلام کن. گفتم:اينها کي هستند؟گفتند اگر بروي خانه اينها برايت کفش سفيد مي خرند. خانواده داماد براي خواهرم چيزهايي خريده بودند که من نداشتم. خيلي خوشحال شدم."(4) علاوه بر اين اشکال ديگري از ازدواج اجباري نيز وجود دارد مثلا در برخي مناطق دختري که مورد تجاوز واقع شده ناچار به ازدواج با تجاوز کننده است. اگر قتلي اتفاق بيفتد براي جلوگيري از خونريزي بيشتر خانواده قاتل، دختري را به خانواده مقتول هديه مي کنند. رسم زن به زن نيز که در مناطق کرد نشين ايران و ترکيه هنوز رايج است نمونه ديگري از ازدواج اجباري است. مطابق اين رسم خانواده ها دختران خود را با هم مبادله مي کنند. اگر يکي از اين ازدواج ها منجر به طلاق شود زوج ديگر نيز بايد از هم جدا شوند. و در اينجاست که زنان نه تنها حق انتخاب براي شروع زندگي را ندارند بلکه حق انتخاب براي پايان دادن به آن را هم ندارند. نسرين رفيق شهروند اسکاتلندي پاکستاني اصلي است که پس از اينکه خانواده اش متوجه دوستي او با پسري مي شوند، او را به پاکستان بر مي گرداند و به ازدواج با پسر عمويش وادار مي کنند.

هرچند مطابق قانون براي صحت ازدواج دختر بالغ رضايت او شرط است، اما اين قانون هيچ گونه پيش بيني در مورد ازدواج اجباري دختران نابالغ ندارد . هم چنين هيچ مجازاتي براي طرفين درگير يعني پدر،،شوهر، عاقد و محضردار پيشبيني نشده است. تنها رويکرد قانون در قبال چنين ازدواج هايي اين است که اگر دختر بتواند عدم رضايت خود در زمان عقد را براي دادگاه اثبات کند، دادگاه عقد را باطل اعلام مي کند و به دختر مهرالمثل تعلق مي گيرد.اما متاسفانه نقايص قانوني و همچنين شرايط اجتماعي و فرهنگي در کنار هم منجر ميشوند که حتي همين قانون ناقص نيز براي زنان قابل استفاده نباشد. نداشتن استقلال مالي، کنترل توسط شوهر يا خانواده شوهر، سن کم و در نتيجه نداشتن تجربه و مهارت هاي اجتماعي از دلايلي هستند که دسترسي زنان به دادگاه و استفاده از قانون را محدود مي کنند. علاوه بر اين ها ناپسند بودن طلاق، نداشتن آشنايي با سازوکارهاي قضايي و بي اطلاعي از حقوق خود، راه را بر زنان براي استيفاي حقشان مي بندد. اين زنان اغلب همانگونه که ناخواسته ازدواج مي کنند، ناخواسته باردار نيز مي شوند، متاسفانه قوانين ما در اين زمينه ضعيف عمل مي کند و پس از باطل اعلام کردن ازدواج حضانت فرزندان به پدر سپرده مي شود. متاسفانه نگرش کلي حاکم بر قوانين ما طوري است که عرصه خصوصي خانواده را از عرصه عمومي جامعه بطور کل مجزا مي داندو با اعتماد به حسن نيت مرد رئيس خانواده نه تنها خود نظارتي به انچه در زير سقف خانه ها اتفاق مي افتد ندارد بلکه دست فعالان اجتماعي و نهاد هاي غير دولتي را نيز در مداخله در چنين شرايط بحراني مي بندد. متاسفانه هيچ مرجعي وجود ندارد که کودکان يا اطرافياني که شاهد شکل گيري يک ازدواج اجباري هستند، به آن گزارش دهند حتي در صورت وجود، چنين مراجعي به دليل فقدان قوانين لازم نمي توانند از آن جلوگيري کنند. بعلاوه متاسفانه نگرش سنتي حاکم بر جامعه منجر مي شود که حساسيت چنداني از طرف عاقد و محضر دار و ..و اطرافياني که شاهد اين ماجرا هستند وجود نداشته باشد. در گفتگويي که با يک سر دفتر ازدواج و طلاق در بم داشتم، به نمونه هايي از ازدواج اجباري و ازدواج کودکان 10-11 ساله اشاره کرد. وقتي از او پرسيدم چه عکس العملي در اين موارد نشان مي دهد با بي تفاوتي گفت اين مسايل در اينجا به خصوص بين بلوچ ها رسم است. هم چنين او اشاره مي کرد که علي رغم اينکه سن قانوني ازدواج 13 سال است اما دادگاه کرمان به راحتي و بدون نياز به دلايل ومدارک خاص مجوز ازدواج دختران کمتر از 13 سال را صادر مي کند. علاوه بر اينها وقتي خانواده اي يکي از دخترانشان را وادار به ازدواج مي کنند، اين سرنوشت مي تواند براي ديگر دختران آن خانواده نيز تکرار شود از آنجا که بد سرپرستي در قوانين ما تعريف درستي ندارد، نمي توان حتي از تکرار آن جلوگيري کرد.

در بهار امسال در مدرسه اي که در آن تدريس مي کنم، ليلاي 8 ساله را به عقد پسر خاله 26 ساله اش در آوردند و قرار است وقتي ليلا 14 ساله شد با هم عروسي کنند. ليلا هنوز نمي داند ازدواج و رابطه جنسي يعني چه اما شديدا دچار اضطراب شده. چيزي که مرا آزار مي دهد روياي ليلاست.رويايش اين بود که يک روز دکتر شود تا بيماران فقير را رايگان درمان کند. رويايي که ديگر هرگز به واقعيت نخواهد رسيد. هر روز در اين سرزمين روياي دختران بسياري چون ليلا با ازدواج اجباري بر باد مي رود.

پي نوشت :
......................
1-خبرگذاري مهر-25/11/83
2-مجله زنان-شماره91-توديگر ايراني نيستي-شادي صدر
3-مجله زنان-شماره92-دختران ايراني و برده داري مدرن-شادي صدر
4-مجله زنان-شماره42-او با پول همه چيز را مي خرد-الهام خاکسار

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 15          آرشيو