کدمطلب:87

 
کدام قسمت اين خاک مال من است؟

9/5/2005 4:14:47 PM
نرگس طيبات

 
 

  
تريبون فمينيستي ايران:
روبروي کابين ايستاده¬ام. او مي¬آيد با پيراهن و شلواري که دو هفته پيش برايش برده بودم؛ شلوار آبي نفتي با پيراهن آبي روشن. مي¬خندد و مي¬داند که مي¬خواهم سر
به سرش بگذارم.
روبروي هم مي¬ايستيم. قامت هميشه استوارش در قاب شيشه¬اي جا مي¬گيرد. تلفن را هم¬زمان برمي¬داريم.

هفته پيش مي¬گفتند وقتي صبح زود به خاوران رفته بودند، در گودالي طولاني و عميق آنها را کنار هم ديده بودند. نمي¬دانم او هم در همان گودال خوابيده؟ با همان شلوار و پيراهن آبي. زنگ در را زدند. در را باز کردم و موتورسواري کاغذي به دستم داد: "فردا ساعت 9 صبح براي تحويل گرفتن وسايل به کميته خاوران برويد" کاغذ را گرفتم. " ضمناً حق گرفتن مراسم هم نداريد، يادتان نرود."

باد پاييزي نگذاشت بيش از اين مات بمانم، و در محکم بسته شد. صف طويلي مات و مبهوت جلوي در کميته خاوران ايستاده بود. وقتي نوبتم رسيد ساک را به دستم دادند. "مي¬خواهم يک ساک بخرم. محيط بهداشتي نيست و بهتر است لباس هايمان داخل يک ساک بزرگ باشد." ساک برزنتي را به اتاقم بردم و باز کردم.
هر جمعه که برای رفتن به خاوران سوار مینی بوس می شدم ، آرزو می کردم مادري يا همسري باشد تا مجبور نشوم کنار کسي بنشينم که با نگاه کج خود بپرسد اين وقت صبح يک زن تنها در اين جاده چه مي¬کند؟
سال هاست که هر جمعه روي تل¬هاي خاکي مي¬نشينيم و جمعه¬هاي آخر سال هم تمام خاک خاوران را گلباران مي¬کنيم. کدام قسمت اين خاک مال من است؟
عزيز من در کدام قسمت اين خاک خوابيده؟

عزيز من يا عزيزانم. عزيزاني که از سال¬هاي دور با هم بودند؛ غذاي¬شان را با هم قسمت مي¬کردند؛ با هم کتک مي¬خوردند؛ با هم براي عيد سبزه سبز مي¬کردند؛ با هم از هسته¬هاي خرما دستبند درست مي¬کردند براي زنان و دختران و با هم تصميم مي¬گرفتند به ملاقات نيايند، با اين که دل¬شان پرپر مي¬زد ببينند عزيزان¬شان را. مرزي نداشتند براي تقسيم محبت¬شان و مرزي نبود براي جدايي.

حال در کنار هم سال هاست خوابيده¬اند مثل هزاران اعدامي سياسي ديگر که در آرژانتين، مکزيک، الجزاير و ... بدون نام و نشان در گورستان هاي خاکي دفن شده¬اند. همسر من کي اعدام شد؟ چگونه اعدام شد؟ و چرا اعدام شد وقتي که حکم محکوميت داشت؟ او را با کدام کاميون به اين¬جا آوردند و شبانه دفن کردند. وصيت¬نامه داشت؟ دلش نمي¬خواست چند خطي بنويسد؟ گذاشتند؟ حالا چطور مي¬خواهيد براي او قبر درست کنيد؟ چطور مي¬خواهيد مرا محدود به يک سنگ کنيد تا دلم بگيرد در گوشه¬اي دلگير که شايد از آن من نيست. دلم مي¬خواهد در خاوران قدم بزنم، نفس بکشم و در اسفند ماه در جمعه آخر سال گل¬هاي نرگس را بر روي تمام گورستان بريزم تا شايد تک گلي بر روي قبري بنشيند که عزيزم با تمام معصوميت¬اش زير آن خاک سرد سال هاست که خوابيده است.

شايد تنها دلخوشي¬اش اين است که در کنار يارانش تنها نيست.






پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 20          آرشيو