کدمطلب:99

 
روز جهاني مبارزه با خشونت عليه زنان در كلن

11/28/2005 10:24:31 AM
ميترا شجاعي

 
 

   تريبون فمينيستي ايران:
وقتي «شارلوت» به من گفت كه از هر 4زن آلماني يك زن حداقل يكبار از طرف شريك زندگيش (دوست، همسر، هم خانه و…) مورد خشونت فيزيكي يا جنسي قرار گرفته، باور نكردم. «هما» سريعن برايم توضيح داد كه معناي خشونت در اينجا با ايران بسيار متفاوت است. اينجا حتا بلند صحبت كردن هم يك نوع خشونت به شمار مي‌آيد. اما باز هم قانع نشدم. يك چهارم زنان آلماني حداقل يكبار در زندگيشان مورد خشونت قرار گرفته‌اند. پس اين داستان خشونت فرامرزي، فرافرهنگي و فرا مليتي است.
اينگونه بود كه باور كردم 25 نوامبر سال 2004 صدها نفر از مردم كلن ـ فرهنگي‌ترين شهر آلمان ـ شاهد اكسيون زناني بوده‌اند كه در روز جهاني مبارزه با خشونت عليه زنان، حذف خشونت را فرياد مي‌زدند.

و اينگونه بود كه 25 نوامبر امسال، من نيز با آنها همراه شدم.
سه جلسه تمرين مقدماتي با حدود 20 زن كه هيچكدام سابقه كار نمايشي نداشته‌اند، براي اجراي يك نمايش خياباني در روز جهاني مبارزه با خشونت عليه زنان به گمانم كار بسيار سختي براي «شارلوت» و «مارلي» بود.

اين هردو فارغ‌التحصيل رشته كاربرد تئاتر در تعليم و تربيت هستند و چه نيكو از پس هدايت ما آماتورها برآمدند.
شخصيت اصلي نمايش «زن سرخ‌پوش» نام داشت. زني كه از سوي همسر مورد خشونت واقع شده و مردد است بين رفتن و ماندن. 8 طناب به دور كمر «زن سرخ‌پوش» بسته شده كه سر هركدام از اين طنابها به دست يكي از بازيگران است. هر بازيگر يكي از اين نقشها را بر عهده دارد: زن منفعل، كودك، مرد، مادر و اطرافيان، دولت، مذهب، سنت و ارزش‌هاي اجتماعي. هركدام از اين كاراكترها يك يا دو جمله را براي نگه داشتن زن در وضع موجودش و ترساندن او از رفتن بيان مي‌كنند. مثلن دولت مي‌گويد: « اگر طلاق بگيري بايد خاك آلمان را ترك كني» ( اشاره به قانون اقامت براي زناني كه از طرف همسرشان اجازه اقامت در آلمان را دارند. طبق اين قانون اين زنان بايد به مدت 2سال با همسرشان دريك خانه زندگي كنند و اگر قبل از اين مدت خانه را ترك كرده و يا طلاق بگيرند اجازه اقامتشان باطل مي‌شود) يا مذهب مي‌گويد: «اگر طلاق بگيري خدا تو را لعنت مي‌كند».

طنابها از هر طرف كشيده مي‌شوند و زن فرياد مي‌زند: «بايد بروم. من حق دارم براي خودم زندگي كنم. هيچكس حق ندارد من را كتك بزند» و در نهايت زن طنابها را پاره مي‌كند و فرياد مي‌زند: «بقيه زنان از عهده اين كار برآمدند. من هم مي‌توانم.»
پنج بار اجرا در سه نقطه از شلوغ‌ترين و پررفت و آمدترين نقاط شهر كلن، مرا به اين نتيجه رساند كه هنوز حتا در آلمان هم مسئله زنان يك مسئله جدي به حساب نمي‌آيد. عده‌اي سرماي شديد و ناگهاني هوا را بهانه مي كردند اما وقتي موج جمعيتي را كه به سوي فروشگاهها روان بود و پشت ويترين هر مغازه‌اي دقايق زيادي را به تماشا مي‌گذراند، مي‌ديدم اين بهانه باورم نمي‌شد.

«پوزه‌هايتان را ببنديد». «خيلي مسخره‌ايد». «فكر كرديد اينطوري همه چيز درست مي‌شود» اينها جملاتي بودند كه اكثرن با صداي مردانه مي‌شنيديم. در كنار اين جملات اما گروهي 15-20 نفره از زنان كه اكثرن هم ايراني بودند ما را همراهي مي‌كردند. چقدر مغرور شدم و مسرور وقتي مي‌ديدم اين زنان كه چند نفرشان هم بچه كوچك همراهشان بود از ساعت 3 تا 6 بعدازظهر در آن سرماي وحشتناك غروب، ما را در اين راهپيمايي خياباني همراهي مي‌كنند.
آخرين اجرا با پاهاي سر شده از سرما و صورتهاي سرخ از باد، به پايان رسيد. گروه همراهي‌كننده به همراه تماشاگران هرچند اندك، تشويق را به اعلا رساند و رفت و ما نيز از يكديگر خداحافظي كرديم تا سال ديگر و روزي ديگر براي مبارزه با خشونت عليه زنان دور هم جمع شويم و فرياد بزنيم تمام ستمي را كه در گلويمان بغض شده. شايد تا 25 نوامبر سال بعد «هوا» با ما مهربان‌تر باشد.
...............
زويا و پروانه
...............
فرداي آن روز يعني 26 نوامبر، «پروانه زرگر» نقاش ايراني مقيم آلمان تابلوهايش را كه تمامن حول سوژه زن بودند در مركز فرهنگي «موتزه» شهر كلن به نمايش گذاشته‌بود.
پروانه دوره نقاشي را در ايران گذرانده و اكنون 7 سال است كه در شهر كلن به كار تدريس نقاشي براي زنان و كودكان مشغول است.
تابلوي «قتل‌‌هاي زنجيره‌اي» او كه زن برهنه‌اي را با چندين چاقو در بدن نشان مي‌داد، بيش از بقيه تابلوها توجه حضار را جلب كرده‌بود. اين زن شايد نمادي از «پروانه فروهر» بود و يا هزاران زني كه «خشونت» فرصت نفس كشيدن را از آنان گرفته است، مثل «زويا مؤذن».
«زويا مؤذن» زن 22 ساله‌اي بود كه در سال 1998 در شهر دورتموند آلمان به دست شوهر ايراني‌اش با سم به قتل رسيد. «زويا» را در اين سفر ابدي دو كودك 4 و 5 ساله‌اش نيز همراهي كردند. مرد پس از اطمينان از مرگ اين سه، رگ دستش را با چاقو بريد تا در دنياي ديگر نيز زن و كودكان طعم رهايي را نچشند.

«پانته‌آ بهرامي» روزنامه‌نگار و فيلمساز ايراني مقيم كلن در فيلم مستند «من به هيچكس متعلق نيستم» با بازماندگان اين واقعه دردناك گفتگو كرده است. اين فيلم در كنار نمايشگاه نقاشي پروانه به نماييش درآمد و تنها ديدن موهاي سپيد و لباس سياه مادر جوان زويا كافي بود تا اشك تماشاگران مرد آلماني را هم جاري كند.

چهره‌هاي مات و مبهوت تماشاگران بعد از پايان فيلم و چشمان سرخ شده از اشك آنان نقطه پاياني بود بر برنامه‌هاي روز جهاني مبارزه با خشونت عليه زنان. تماشاگران آلماني توضيح مي‌دادند كه در آلمان نيز از اين وقايع بسيار است و ما شايد براي اولين بار از اين كه تنها نيستيم در اين درد بزرگ، غمگين شديم.

با يكديگر خداحافظي كرديم و از پروانه قول گرفتيم تا براي سال آينده زني خندان را به تصوير كشد.

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 6          آرشيو