کدمطلب:95

 
جنسيت مترجم باعث درک متفاوت او از متن مي شود

7/22/2005 4:05:31 PM
مصاحبه با لوييز فون فلوتو/ فيروزه مهاجر

 
 

  

درباره ترجمه و مطالعات ترجمه*: مصاحبه با لوييز فون فلوتو

تريبون فمينيستي ايران:
خلاقيت فکري و هنري سه دهه آخر قرن بيستم در همه زمينه ها نشان مسائل جنسيتي را بر خود دارد. در طول اين مدت کار ترجمه، نظريه ترجمه و نقد ترجمه هم به شدت متاثر از تمرکز روي جنسيت بوده. در نتيجه ترجمه به جايگاه مهمي براي کند و کاو در تاثير فرهنگ بر جنسيت و تاثير مشخصا جنسيتي فرهنگ تبديل شده.

يکي از شخصيت هاي مهم که در اين زمينه کار کرده و در هر سه عرصه ترجمه، نظريه و نقد ترجمه بسيار فعال و خلاق بوده لوييز فون فلوتو، مترجم متون ادبي از فرانسه و آلماني به انگليسي و بالعکس و استاديار دوره دکتراي مطالعات ترجمه در دانشگاه اتاواي کاناداست. از جمله آثار او "ترجمه و جنسيت: ترجمه در عصر فمينيسم" را بايد نام برد که يکي از بهترين آثار در زمينه مطالعات ترجمه است. مصاحبه زير بتدريج و در طول 6 هفته اقامت لوييز فون فلوتو در ايران صورت گرفته است.

او دو سخنراني بسيار موفق در آغاز سفرش به ايران در آخرين هفته سال 83 در دانشگاه علامه طباطبايي داشت که بعد از تعطيلات هم ادامه يافت و آخرين سخنراني را در آخرين روز اقامتش در دانشکده زبان هاي خارجي دانشگاه تهران برگزار کرد.

ف: چطور شد که مسئله جنسيت در ترجمه توجهت را به اين شدت و عمق جلب کرد؟
………………………………………………………………………..
ل. بچه هايم کوچک بودند و من بايد در خانه مي ماندم و ترجمه مي کردم. ترجمه متن هاي ادبي فرانسوي و آلماني. در ضمن يک گروه مترجم و نويسنده فمينيست فرانسوي – انگليسي زبان هم که در کنار هم کار مي کردند در کبک شروع به انتشار نوشته هاي خود در اين زمينه کرده بودند و من هم همان جا بودم. فمينيست هم بودم. مي ديدم که تاثير انديشه فمينيستي روي عمل، نقد و نظريه ترجمه چطور به کارهاي خلاق بيشتري دامن مي زند و مهم تر از همه مسئوليت مترجم و چيزهايي که از خودش در کارش مي گذارد را مطرح مي کند. در همه جاي دنيا هميشه به ترجمه به چشم عملي بيهوده و محکوم به شکست نگاه مي شد. اما در دهه 80 پساساختارگرايان تحولي در اين نگرش ايجاد کرده بودند و ترجمه ديگر جدي گرفته مي شد. آن ها اين مسئله را دوباره مطرح کردند که ترجمه يک پروسه است و تابع عوامل زيادي است و پايان ناپذير است. شبيه بحث هايي که گوته در اوايل قرن نوزدهم وقتي که مسئوي ترجمه هايي از فارسي به آلماني است در متن کوچکي مرتبط با ديوان شرقي خودش و در چارچوب "ادبيات جهان" "Weltliterature" مطرح مي کند. گوته مي گويد که ترجمه شعر سه مرحله دارد، اول به صورت نثر ترجمه مي کني يعني به محتوا وفادار مي ماني، بعد سعي مي کني با يک عالمه زير نويس به شکل شعر يعني با تقليد از فرم ترجمه کني تا خواننده ها با فرم آشنا شوند، آخرسر شعر را ترجمه مي کني و خط به خط به هر دو زبان مي نويسي، که به عقيده او اين مرحله نهايي و والاترين شکل ترجمه است. ياکوبسن هم در مطالعات ترجمه مهم است و تاثير گذار. او مقاله اي درباره ترجمه دارد و مي گويد که همه چيز قابل ترجمه است. وقتي اين حرف ها را زد خيلي ها فکر کردند که بيخود مي گويد، چون اتفاقا در آن دوره مي گفتند شعر را مثلا نمي شود ترجمه کرد و او برعکس به اين موضوع به طور جدي مي پردازد، به ترجمه پذيري همه متون که من هم بهش معتقدم.

ف. بعد چکار کردي؟
..............................
ل. بعد شروع کردم به مقايسه و دقت بيشتر روي کارها. اولين کار پژوهشي ام که در 1990 ارائه شد، اول در کنفرانسي که شوراي مطالعات بين المللي فرانسوي در مارتينيگ برگزار کرده بود و سال بعد با اصلاحاتي در يک نشريه ترجمه، کم و بيش افکارم در اين مورد شکل گرفته بود. حالا هم در دوره دکترا دانشجويان ما اولا بايد پيشاپيش اصول ترجمه را بدانند و در ثاني ما روي تفاوت ها در متون کارمي کنيم، يعني اين که چرا فرق مي کنند و چطور متن در ترجمه عوض مي شود يا هرکس يک جور ترجمه مي کند.

ف. ممکن است بيشتر درباره اولين کار پژوهشي ات توضيح بدهي؟
................................................................................................
ل. اسمش "ترجمه فمينيستي: زمينه ها، کارها و نظريه ها" بود و همان طور که گفتم روي تفاوت ها متمرکز شدم، يعني مقايسه دو ترجمه از يک متن فرانسوي، از يک نمايشنامه. يکي کم و بيش "وفادار" به متن اصلي و معتقد به امکان معادل يابي در ترجمه و ديگري يک ترجمه فمينيستي. دفعه اول نبود که اين مقايسه ها صورت مي گرفت. اما براي من اين دو تا از نقطه نظرهاي ديگري جالب بودند. اول اين که هيچ کدام غلط نبود اما نشان مي دادند که ترجمه هرگز معصومانه نيست.

ف. منظورت چيست؟
...............................
ل. منظورم اين است که هر تغييري در متن به دليلي عمدي است، به دلايل فرهنگي، سياسي، ويرايشي و... در مورد سانسور پيشاپيش تصميم گرفته مي شود.

ف. اگر اشتباه نکنم اين يکي از نظريه هاي ترجمه بود که در موردش در سخنراني اولت در دانشگاه علامه توضيح دادي. ممکن است براي خوانندگاني که امکان شرکت در سخنراني تو را نداشته اند درباره اين نظريه ها توضيح بدهي؟
..........................................................................................
ل. نظريه هاي ترجمه متعدد هستند و به دلايل متفاوتي شکل گرفته اند. در يک دوره ترجمه انتقال مطلب از اين به آن زبان تلقي مي شد و خود ترجمه هم به عنوان يک رشته درسي آکادميک زير مجموعه زبان شناسي کاربردي بود. اما حالا در ترجمه مسئله انتقال مطلب از اين به آن فرهنگ مهم است. در مجموع مي توان گفت که 5 گروه نظريه هاي مهم فعلا موجود است. اولي نظريه هاي دخل و تصرف manipulation است. تا اين اواخر فکر مي کردند که ترجمه متني معادل توليد مي کند. اما هرگز اين طور نبوده. متن هاي فرويد به آلماني خيلي ساده و به نثري معمولي هستند، اما ترجمه که مي شوند هميشه دست کاري شده اند و خيلي سنگين و عالمانه، يعني کاملا مترجم در آن ها دست مي برد. دومين گروه نظريه ها، نظريه هاي پلي سيستم polysystem يا سيستميک است. مترجمان اسراييلي روي اين سيستم يا پلي سيستم کار کرده اند. طبيعي است که ترجمه معمولا در جاهايي به نظريه هاي جدي حيات بخشيده که براي مترجمان يک کار فرهنگي خيلي جدي و خيلي ملموس محسوب مي شده. معمولا در جاهايي که مسئله زبان به دلايل فرهنگي، سياسي، اقتصادي يا حتي جغرافياي سياسي خيلي عمده هست. به هر حال در اين مورد خاص در اسراييل دهه هاي 60 و 70 به دليل تاثير ترجمه ها روي زبان عبراني جديدي که داشت شکل مي گرفت مترجمان فکر مي کردند که همه ترجمه هاي انجام شده را در يک دوره وسيع مثلا 10 ساله در کشور بررسي کنند و ببينند چه چيزهايي مهم تر بوده و چه خطي را بايد براي شکل دادن به زبان عبراني جديد دنبال کرد. در کانادا به خاطر اين که فرنسوي هاي کبک يک وقتي واقعا مصصم به جدا شدن از کانادا بودند ودر اسپانيا چون کاتالان ها هم جنبش ملي خود را دارند و به اصطلاح جدايي طلب هستند. ملي گرايي شان انگيزه شکل دادن به يک مجموعه محصولات فرهنگي با اين هدف بود. آن جا هم نسبت به کار ترجمه وسواس زيادي هست، چون سياست زبان مطرح است. و البته دولت ها هم مي توانند در مورد سياست هاي زباني شان وسواس داشته باشند. مثلا، من غير از ترجمه با گرايش جنسيتي – فمينيستي، ترجمه فيلم که در واقع يک رشته بسيار جذاب ترجمه بينافرهنگي است، براي دفتر ترجمه دولتي هم کارهايي مي کنم. در کانادا دفتر دولتي به اين دليل ضروري شمرده مي شود که اولا چون کانادا دو زبانه است همه چيز بايد به فرانسه و از فرانسه ترجمه شود، حتي صحبت هاي نمايندگان پارلمان، بعد هم چون از دهه 60 به اين طرف دولت کانادا که نگران تصوير خودش در کشورهاي ديگر بوده، به سفارش ترجمه متون به زبان هاي ديگر براي ارسال به کشورهاي ديگر روي آورده تا تصوير خاصي که مي خواهد از کانادا به مخاطبان خود در سراسر جهان بدهد. با اين همه شعار اين دفتر اين است The translation must produce the nearest natural equivalent of the source text . و ما هيچ کدام نمي دانيم "معادل طبيعي متن مبدا" يعني چه و چطور مي توان دست به چنين کاري زد. حتي آن هايي هم که بحث معادل سازي پويا را پيش کشيده اند نمي دانند معني معادل طبيعي چيست. اما کار دفتر دولتي ترجمه را مي توانيم زير نظريه پلي سيستم بگنجانيم. گروه سوم نظريه هاي فمينيستي هستند که کارشان بررسي نظريه هاي زبان تحميل شده توسط مردسالاري است که به توصيف زن ها از خودشان، نحوه نگاه به خودشان، و موقعيت خودشان شکل داده. ترجمه فمينيستي معمولا درگير اين قضيه است که اگر قاعده را نمي پذيري و نمي خواهي رعايت کني چه کار بايد بکني. از اين زاويه متون تاثير گذار بايد يکبار ديگر ترجمه فمينيستي شوند و قطعا کتاب جنس دوم دوبووآر از اين جمله است.

چهارم گروه نظريه هاي پسا استعماري اند، ايده مهم در اين جا تفاوت بين کشورهاي قبلا مستعمره و وضعيت فعلي شان است. چه کسي روي زبان قدرت دارد، چه کسي روي انديشه قدرت دارد. و زبان هاي استعمارگران وارد زبان محلي شده و حتي استعمار شده ها را تحت تاثير قرار داده يا آگاهانه دست به ايجاد اين تاثير زده. در اين مورد تجاسويني نيرانجانا، يک زن محقق هندي کتابي دارد. او نشان مي دهد که انگليسي ها متن هاي هندي را به طور سيستماتيک به انگليسي ترجمه مي کردند و در مدرسه ها تحت عنوان فرهنگ و ادبيات هندي به بچه هاي هندي درس مي دادند و در واقع برداشت خودشان را به خورد نسل جديد مي دادند و ترجمه ها گرچه از متون هندي صورت گرفته بود اما همان طور که نيرانجانا نشان مي دهد ربطي به گذشته هند نداشت. انگليسي ها عمدا اين کار را مي کردند اما گاهي غير عمدي اين طور مي شود. وقتي مثلا حالا فمينيست هاي سفيد غربي يا مخافان استعمار متن هاي زنان مستعمرات سابق را ترجمه مي کنند و بدون آن که خود بدانند تحت تاثير گفتمان هايي هستند که در ظاهر نه اما در اصل همان نگرش استعماري را دنبال مي کنند.

ف. من چند تجربه دست اول از تاثير منفي ترجمه هايي که حتي بد هم نيستند دارم. اما نمي خواهم وقت خواننده ها را بگيرم. نظريه هاي ترجمه عمدتا با توجه به مسائل محلي شکل مي گيرد؟
....................................................................................
ل. مسلما. به هر حال ترجمه هدف مند است و اهداف هم با شرايط فرق مي کنند. نظريه پنجم يا نظريه اسکوپوس skopos هم همين را مي گويد. اين واژه يوناني است و به معني هدف است. اين نظريه در آلمان شکل گرفت. هانس ورمر، واضع آن، اصرار داشت که ترجمه همواره به دلايل مشخصي صورت مي گيرد و اين قاعده است. اوايل هيچ کس با او موافق نبود و به دليل اصرارش روي اين نظريه هيچ وقت از استادياري به استادي نرسيد. ترجمه هاي دولت اسپانيا را هم مي توان در اين رديف شمرد. ترجمه ها از زبان کاتالان و بالعکس را. چون يک جنبش جدايي خواه هم آن جا وجود دارد، دولت اسپانيا براي مبارزه با اين گرايش و نفوذ فرهنگي حتي فيلم هاي هاليودي مبتذل و کارتون هاي بچه ها را هم به کاتالاني ترجمه مي کند. اما نه به آن زباني که در خيابان هاي کاتالان مي شنوي بلکه يک زبان کاتالاني کتابي و رسمي که مسخره است. دولت کانادا هم همان طور که گفتم همه چيز را بايد به فرانسه ترجمه کند، اما نه فرانسه اي که در خيابان هاي کبک مي شنوي و به تدريج زن ستيزي اش کم تر مي شود، بلکه يک فرانسه مردسالارانه رسمي و ادبي براي تربيت مردم! اين ها همه زير نظريه اسکوپوس قرار مي گيرد. اين نظريه دو قاعده اصلي ديگر هم دارد. يکي وجود نوعي رابطه ميان متن مبدا و متن مقصد است.

ف. بالاخره يک چيزي گفتي که من مي فهمم. در ايران روي اين دو تا خيلي تاکيد مي شود. وفاداري در ترجمه و حرف هايي از اين قبيل که هميشه مبهم است و بعد يک نمونه عملي هم ازش نداريم.
............................................................................................
ل. وفاداري مفهوم پيچيده اي است. بايد ببيني به چه چيزي مي خواهي وفادار بماني. به شکل؟ به صوت؟ به محتوا؟ يا به همه اين ها با هم؟ اين جا باز بايد به متن گوته مراجعه کنيم.

ف. در دانشگاه اوتاوا کدام نظريه بيشتر رعايت مي شود؟
..................................................................................
ل. ما آن جا خيلي روي نظريه هاي دخل و تصرف کار کرده ايم. گفتم که کبک زماني سعي داشت از کانادا جدا شود. خيلي روي ادبيات ناسيوناليستي کار مي کرد و بخصوص روي تئاتر. ترجمه هاي زيادي به فرانسه و از فرانسه شد که انعکاس جدايي طلبي کبکي ها بود. هنوز اين گرايش هست. کار فرهنگي زيادي صورت مي گيرد. مثلا ترجمه هاي داروين بررسي مي شود و دوباره به فرانسه ترجمه مي شود تا نشان دهند که از اول هم در فرانسه، و در مقايسه با آلماني ها که عقايد داروين را کاملا نژادپرستانه فهميده اند، خيلي متفاوت فهميده شده. کار خود من فعلا بررسي آثارکانادايي است که به آلماني ترجمه شده اند از زاويه مسائل جنسيتي.
و همچنين بررسي متوني که با درک غلط ترجمه شده و در ضمن متن هاي کتاب مقدس. کار روي ترجمه هايي که زنان انجام مي دهند هم گاهي خيلي از لحاظ روابط فرهنگي راهگشاست.

ف. خب، برگرديم سر شروع کار تو و مقايسه دو ترجمه فمينيستي و وفادار به متن.
.................................
ل. ببين، وفاداري به متن مفهومي ايده اليستي است. ترجمه نمي تواند مساوي خلق کند.

ف. يعني معصوم نيست.
........................................
ل. نه، هيچ وقت نيست. در مقاله اولم روي همين تاکيد داشتم، چون تفاوت در دو ترجمه از يک متن را خيلي ايدئولوژيک ديدم. مسئله ام اين نبود که کدام ترجمه بهتر يا درست تر است، يا مناسب تر است يا وفادارنه تر است. مسئله ام اين بود که تا چه حد نگاه مترجم به دنيا روي کارش تاثير مي گذارد و در ترجمه فمينيستي ما با چه مسائل احتمالي مواجه مي شويم. و متوجه شدم که ترجمه فمينيستي در کانادا پديده مهمي است به دو دليل: تعداد روز افزون کساني که فمينيست مي شدند و ترجمه مي کردند و تعداد روزافزون متون فمينيستي که از زبان هاي ديگر ترجمه مي شد. و اين واقعيت که مرکز فعاليت کبک بود. خلاصه مي کنم: در کبک شرايط فرهنگي و اجتماعي از اين قرار بود که ترجمه فمينيستي در اثر نوشته هاي فمينيستي موفق شده بود به نقد جدي "زبان مردسالار" برسد. اين اواخر دهه 70 و اوائل دهه 80 بود. کاربه شدت تجربي بود و مشتمل بر تلاش هاي جدي براي حمله به زبان مرسوم با بار زن ستيز غليظش يا ساخت شکني آن يا راحت از کنارآن گذشتن. اين زمينه کار من بود.

ف. به اين ترتيب مطالعات ترجمه بينا رشته اي است. مثلا خيلي به مطالعات تطبيقي ربط دارد. در مطالعات تطبيقي هم ترجمه خيلي مهم است و اصلا بدون آن نمي شود کار تطبيق متون را انجام داد.
....................................................................................
ل. اگر دنبال موارد اثبات اهميت ترجمه مي گردي، شايد پر سابقه تر و موثر تر از همه کتاب هاي ديني باشند، حتي از زاويه مطالعات تطبيقي. مي داني که مثلا در کتاب مقدس ، در متن هاي اصلي عبراني و يوناني واژه اي به اسن گناه نيست، اما در ترجمه انگليسي همه خطاها و کج روي ها تبديل به گناه شده که در بحث هاي ايماني مسئله خيلي مهمي است. ديگر مثلا، بحث دختر باکره نيست و فقط زن جوان است، اما در زبان مردسالار و به دلايل اقتصادي شايد يک جا به جايي صورت گرفته. اما مهم تر از همه اين مسئله است که کتاب مقدس اگر ترجمه نمي شد براي مسيحيان قابل فهم نبود. براي خيلي ها اين ترجمه ها مبناي اعتقادات مذهبي و مبناي اخلاقيات بوده اند و هستند و خواهند بود. و اين موضوع خيلي جالبي است.

ف. سخنراني ات را در مورد ترجمه کتاب مقدس شنيدم، بعد روي اينترنت ديدم که جوليا اولينا اسميت را که تنها فردي است در جهان که يک تنه کل کتاب مقدس را، البته با مشورت با 4 خواهر مجرد و يک همسايه روشن انديش خود، ترجمه کرده و آن هم از چند زبان، لوييز فون فلوتو کشف کرده و درباره اش نوشته. ممکن است در مورد اين قضيه حرف بزني؟
………………………………..
ل. آره، خب. من همه جا ديده بودم که يک بحث هست که گاوهاي جوليا اسميت را به کتاب مقدس زنان (1895) اليزابت کدي استانتن ربط مي دهد و کسي از اين جلوتر نمي رفت. در آرشيوها گشتم و بالاخره ديدم که جوليا اسميت در قرن نوزدهم اين ترجمه ها را کرده. جالب است که – در اين مورد من يک مقاله دارم به نام زنان، کتاب هاي مقدس، ايدئولوژي ها – دليل اين ترجمه ها اعتقاد شديد او سخنان يک کشاورز واعظ بسيار توانا به نام ويليام ميلر است که حدود ده سال از دهه 1830 تا دهه 1840 در مناطق شمال ايالات متحد درباره ظهور نزديک مسيح موعظه مي کرد و همه را تحت تاثير گذاشته بود. او مي گفت که آن طور که فهميده دنيا در 23 اکتبر 1843 به پايان مي رسد و طبيعي است که چنين نشد و اين مسئله طرفداران او و از جمله جوليا اسميت را که مثل بقيه اهالي در طلب آخرت کار کشاورزي شان را معطل گذاشته بود به فکر انداخت. جوليا اسميت مطمئن بود که به دليلي اشتباهي در تعيين تاريخ دقيق اين حادثه جهاني رخ داده و بنابراين تصميم گرفت بفهمد که قضيه چه بوده. براي اين کار ترجمه کتاب مقدس را شروع کرد و آن هم نه يکي و هر ترجمه هم نسبت به ترجمه قبلي به معناي متن اصلي نزديک تر بود. کار او 8 سال طول کشيد. او در طول ترجمه آن قدر چيزهاي جالب کشف کرد که دليل اوليه فراموشش شد. از جمله فهميد که حوا از حي و زنده مي آيد و بايد در صورت ترجمه شدن به انگليسي زندگي ترجمه شود نه ايو، و همچنين نکاتي که در بالا گفتم.

ف. قضيه گاوها چي بود و چه ربطي با کدي استانتن داشت؟
…………………………………………………………….
ل. جوليا اسميت نمي خواست کتابش را چاپ کند. 8 سال کار کرد و در 1855 کارش تمام شد و گذاشتش کنار. يعني زني مذهبي بود و همين که به شناخت عميق ترو مستقلي رسيده بود برايش يک دنيا ارزش داشت. حدود 10 هزار صفحه دستنوشته داشت. در دهه 70 فقط او مانده بود و يکي از خواهرها و هر دو هم پير بودند و بيش از 80 سال سن داشتند. اداره ماليات به ملک و گاوهاي عالي اي که از پدرشان ارث برده بودند ماليات سنگين ظالمانه اي بست و دعواها شروع شد. جوليا اسميت هر چه سعي کرد موفق نشد اداره ماليات را که به عقيده او کارش اجحاف به شهرونداني شده بود که به دليل جنس يا وضع اجتماعي در مقابل مقامات مدني سرکوبگر قانون بي پناه بودند به کاهش ماليات ملکش وادارد، و گاوها و بخشي از زمين از دست رفت. به عقيده جوليا اسميت زنان که حق راي نداشتند و آن ها بخصوص ترشيده هاي پيري بودند که هيچ مرد صاحب رايي حامي شان نبود. دو خواهر با نامه نگاري ها و سخنراني ها عليه اداره ماليات به زنان مدافع حق راي نزديک شدند و جوليا تصميم به چاپ کتاب خود گرفت. اين ترجمه از کتاب مقدس را شوراي سراسري کليساها کتبا تاييد کرده و کدي استانتن کتاب خودش را که بخش هاي مربوط به زنان کتاب مقدس است از همين ترجمه گرفت که برعکس حتي در زمان انتشار کاملش هم فمينيست ها از ترس رماندن مردم به کار او روي خوش نشان ندادند.

ف. در سخنراني هايت به يک موضوع توراتي ديگر غير از اين ها در مطالعات ترجمه اشاره کردي.
……………………………………………………………..
ل. منظورت برج بابل است؟ شايد اين را گفتم که اولين کسي که در ارتباط با ترجمه حرف برج بابل را زد جرج استينر بود که مقاله "بعد از بابل" را نوشت تا در باره ترجمه پذيري همه متون صحبت کند.

ف. ممکن است توضيح بدهي منظور او از اين تمثيل چه بود؟ آيا مي خواست به سبک دانته بگويد که چون همه مان به يک زبان حرف مي زده ايم دوباره بايد برگرديم به يک زبان؟ بلايي که فعلا جهاني شدن اقتصادي مطابق گزارش زبان شناسان دارد سر زبان ها و فرهنگ ها مي آورد؟
…………………………………………………………………..
ل. نه، او به قول خودش مي کوشد راز زبان هاي متعدد را که يک ديدگاه معروف درباره ترجمه به آن متکي است بررسي کند. برج بابل يکي از قصه هاي کتاب مقدس است. در تورات آمده که نمرود به خدا عاصي شد و در حالي که همه تا آن موقع به يک زبان سخن مي گفتند با اين عصيان خداوند زبان پسران نوح را متفاوت کرد. و نياز به ترجمه از اين جا اغاز شد. اين به خودي خود آغازي بسيار جذاب براي ترجمه است است، نه؟ اين ماجراي برج بابل يک اسطوره است، اما اسطوره ديگري هم هست که جرج استينر که به مقاله اش اشاره کردم سخني هم از آن به ميان مي آورد. او هر دو اين قصه ها را از زاويه اسطوره شناسي نگاه مي کند. غير از استينر، دريدا هم درباره اين برج بابل حرف مي زند، و هردوشان نقطه شروع شان رويکرد به مسئله ترجمه است؛ يعني، تکيه روي اين مسئله که وقتي زبان هاي مردم متعدد و متفاوت شد يه ترجمه روي آوردند. به همين سادگي. اسطوره دوم که استينر حرفش را مي زند پيش آمدن اتفاقي آشفتگي زباني، به شيوه صندوق پاندوراست. اين نکته را استينر فقط يادآوري مي کند اما در مورد پاندورا و صندقش کارين ليتا يک مقاله خوب دارد به نام "زبان هاي پاندورا" در کتاب ايدئولوژي و ترجمه که من ويرايش کرده ام و درسال 2000 منتشر شده.

ف. ممکن است درباره اسطوره پاندورا هم توضيح بدهي؟
..........................................................................
ل. خب، هزيود شاعر يوناني در نصب نامه خدايان که قرن هفتم پيش از ميلاد نوشته از اولين زن جهان به نام پاندورا نام مي برد که هديه خدايان به مرد زميني بود. او زيباترين موجودي بود که خلق شده بود و براي برادر پرومته، اپيمته ئوس، فرستاده مي شود. وقتي به زمين مي آيد صندوقي دارد که تمام مصائب بشر در آن حبس شده و به او مي گويند که بازش نکند، اما او کنجکاوي مي کند و باعث مي شود آن مصائب پخش شوند و وقتي در را مي بندد تنها اميد در صندوق مي ماند. اين اسطوره به شکل هاي ديگر و غير هزيودي هم روايت شده و هر بار چيز يا چيزهايي در آن تغيير کرده . اما کارين ليتا در مقاله اش چند گانگي زبان ها را هم جزو آن مصائبي مي داند که پخش شد، يعني او مي کوشد روايتي زنانه شده از نخستين آشفتگي زبان ها بدهد و همچنين قصه پاندورا را از زاويه اي مثبت بازنويسي کند و به اين ترتيب رابطه زن ستيزانه و منفي که بين اولين زن اسطوره هاي يوناني و هبوط مرد برقرار شده را به هم بزند.

پاندورا در نوشته کارين ليتا ترکيبي است از جنبه هايي از اسطوره بابل و اسطوره اديپ. به قول او، در حالي که بابل به از دست رفتن، از دست رفتن زبان شخص، و اديپ به فقدان، اضطراب اختگي مرد، ربط پيدا مي کند، صندوق پاندورا به هر دو ربط دارد. خطر آشفتگي زباني، يعني از دست رفتن فهم، و خطر سکسواليته زن، يعني فقدان آلت تناسلي در زن. خلاصه اين که، اسطوره پاندورا اضطراب هاي نرينه محور زن را، هم در ارتباط با زبان – زبان مادر، و هم در ارتباط با جنسيت – سکسواليته زنانه – تجسم مي بخشد. ليتا مي کوشد از طريق اين شخصيت اسطوره اي يعني پاندورا مسائلي را درباره زنان و زبان مطرح کند و در ادامه به زبان مادر و سکسواليته زنانه مي پردازد. او مي نويسد که برج بابل انواع پيوند بين ترجمه و کلام پدر را قابل رويت مي کند، و متقابلا اسطوره پاندورا به ما اجازه مي دهد از رابطه بين ترجمه و زبان مادر پرده برداريم. به عبارت ديگر ما را با امکانات جديد براي ترجمه و جنسيت رو به رو مي کند. مي بيني که اسطوره ها چطور دوباره خواني مي شوند و معاني جديدي پيدا مي کنند که شايد در واقع معاني کهن ترشان باشد.

ف. از اسطوره ها گذشته، به نظر تو نوع ترجمه به جنسيت مترجم هم ربط دارد؟ يعني رويکرد شخص مترجم بر پايه جنسيت او قابل بررسي است؟
..........................................
ل. بله. اما چرا از اسطوره ها گذشته؟ اين ها همه به هم ربط دارند، همان طور که جنسيت مترجم باعث درک متفاوت او از متن مي شود به دليل نگرش متفاوت به زندگي، زبان جنسيتي، معني، مذکر و مونث داشتن. چطور خوانده شوند اگر نويسنده يا مترجم زن باشد و غيره و غيره.

ف. وقتي درباره ترجمه هاي دوبووآر صحبت مي کردي خيلي روي معادل يابي تاکيد نکردي بلکه متعجب بودي که چطور وقتي هنوز اين بحث ها را زن ها در مورد خودشان علني نمي کردند ممکن بوده مردها بتوانند متني به اين نويي را از حيث مطالب مطرح شده دقيق ترجمه کنند. ما متاسفانه امکان مقايسه نداريم، چون دبووآرما هم، يعني ترجمه جنس دوم به فارسي، کار يک مترجم مرد است و ما متن اصلي را نداريم.
....................................................
ل. براي اين که معادلي وجود ندارد و در اين مورد توضيح کافي دادم. فقط بايد اضافه کنم که در ترجمه هاي ما جنبه هاي اجتماعي، فرهنگي، تاريخي و ايدئولوژيک روابط فرهنگي و روابط قدرت قابل مشاهده است. خواه زن باشيم و خواه مرد. همواره اين هست. ترجمه يک رويداد اجتماعي است. و شرايط سياسي و بقيه چيزها رويش تاثير دارد. مثلا به ترجمه هاي زمان نازي ها اگر نگاه کني حتي زباني که به کار مي برند ديگر ما به کار نمي بريم. ايدئولوژي زمانه کاملا نفوذ مي کند، به اين يا آن شکل.

ف. اومبرتو اکو که خيلي به بحث زبان مبدا و زبان مقصد اعتقاد ندارد به يک موضوع مهم مي پردازد، شايد هم فقط براي من مهم است. به هر حال، او مي گويد که گاهي زبان مبدا فرهنگ مقصد است. يعني متني را از زبان ديگري به زبان خودت ترجمه مي کني، اما در حالي که زبان مقصدا زبان مادري/ پدري تو است اما فرهنگ مقصد فرهنگ زبان مبدا است. در ترجمه هاي فارسي خيلي اين اتفاق مي افتد. بعد هم در ترجمه از فارسي به زبان هاي ديگر ايراني هم اين اتفاق مي افتد، بخصوص با متون دولتي، درست مانند بحثي که درباره ترجمه مذاکرات مجلس و احيانا اعلاميه هاي دولت انگليسي براي اقليتي مانند فرانسوي هاي کانادايي در زمان جنگ جهاني دوم يا زمان جنبش ناسيوناليستي در کبک مي کردي. نظر تو در اين باره چيست؟
..............................................
ل. اين بايد يک چالش بزرگ باشد. اما هر موردي خاص است و من فقط مي توانم حدس بزنم که چون اکثر ايده ها و نظريه ها از غرب مي آيد وقتي متن ادبي انگليسي به فارسي ترجمه مي شود خيلي روي خوانندگان تاثير مي گذارد. معمولا مترجم مي داند که مي خواهد خوانندگانش را به يک دوره و يک محيط فرهنگي خاص ببرد يا مي خواهد يک دوره و يک محيط فرهنگي خاص را در دسترس خوانندگان زبان و فرهنگ مقصد قرار دهد. در اين شرايط توازن قوا نيست و فرهنگ قوي تاثير مي گذارد. اين از آن مواردي است که به ادبيات تطبيقي نزديک مي شويم و شايد تجربه هاي ديگران بايد وسيعا بررسي شود. تجربه ما در کبک، تجربه کاتالان ها، و غيره.

ف. يک سوال ديگر هم مي خواهم بکنم. در مجموع، آن چه که من درباره مطالعات ترجمه خوانده ام يک نکته را برايم مطرح کرده. ما هميشه فکر مي کرديم که بايد بگذاريم هر قومي در ايران به زبان خودش حرف بزند و به نظرمان اين اوج حمايت از فرهنگ ها و زبان هاي مختلف بود. اما حالا با شنيدن بحث هاي تو و خواندن نوشته اي اکو درزمينه مطالعات ترجمه به نظرم اين موضع خيلي انفعالي مي ايد و به نفع هيچ کس هم نيست. ما در واقع بايد ترجمه کنيم. زبان ها بايد تعبير و ترجمه بشوند. اگر ترجمه نشوند و اگر با بقيه ارتباط نداشته باشند رشد نمي کنند.
.......................................................
ل. اگر ترجمه نشوند يک معنا دارد و اگر بشوند يک معناي ديگر. گاهي يک گروه، مثل ايرلندي ها، نمي خواهند که زبان و نوشته هاشان ترجمه شود. معني اش اين است که مي خواهند معلوم شود انگليسي ها آن ها را به حاشيه رانده اند يا خودشان خواسته اند نسبت به دولت در حاشيه باشند. اين حرکت مفهومي کاملا سياسي دارد. در کبک ما چنين نظري نداشتيم.

ف. مي توانم نتيجه بگيرم که ما مثلا اگر فعلا به کردي بنويسيم به يک زبان حاشيه اي نوشته ايم که مفهومي سياسي دارد. اگر همه چيز را به کردي بنويسيم. اما اگر ترجمه کنيم چه مي شود؟
...................................................................
ل. ترجمه که مي کني فقط ارتباط بين دو زبان را فعال نمي کني، بلکه خيلي اتفاق هاي ديگر هم در وسط پروسه تعبير و ترجمه مي افتد، اما مترجم بايد به نقش ترجمه در غني سازي دو زبان و دو فرهنگ آگاه باشد و اهميت بدهد.

ف. همه حرف ها راجع به مترجم و ترجمه شد. خواننده رابطه اش با ترجمه چيست؟
.....................................................
ل. يک نظريه مسئوليت خواننده هم داريم که تاکيدش روي اين است که هرکسي متن را يک جور مي فهمد و بنابراين اگر قرار باشد ترجمه کند هم بر اساس فهم خودش ترجمه مي کند- باز برگشتيم به ترجمه.

ف. دانشجوي دختري در دانشکده زبان هاي دانشکده تهران در مورد ترجمه سکوت ها سوال کرد، مي شود جوابت را تکرار کني؟
.......................................................
ل. سافو شاعر يوناني قبل از ميلاد نمونه خوبي است براي توضيح اين مطلب. آثار او بارها و بارها ترجمه شده. اما از بعضي از اشعار اين زن فقط تکه هايي مانده و هر مترجمي يک جور فاصله بين اشعار او را پر کرده. يعني سکوت هايش را. در ترجمه هاي دوران ويکتوريا براي مثال، مترجمان او زنان اديب با گرايش لزبيني بودند و بنابراين هم او را لزبين ديدند و هم با اين گرايش، با تاکيد روي معني دار بودن فاصله ها، آن ها را پر کردند. در دهه 50 يک مرد مجددا سافو را به انگليسي ترجمه کرد و در فضاي به شدت زن ستيز آن دوران توهين به زن ها و گيج و حواس پرت بودن شان و بي هدف بودن زندگي شان آن فاصله ها را پر کرد.

ف. لوييز، متاسفم که فردا داري مي روي و من مجبورم نقطه پاياني بر اين مصاحبه 6 هفته اي با تو بگذارم . اما اميدوارم که تماس مان حفظ شود و از اين همه دانش تو کماکان بهره ببريم. سفرت به خير و سلامت.
......................................................
ل. خيلي ممنونم. هروقت سوالي داشتي من آماده جواب دادنم. و در ضمن اميدوارم که دوباره به ايران برگردم. از طرف من از پروين هم خداحافظي کن. اگر کاري داشتيد با من تماس بگيريد. به اميد ديدار.

*اين مقاله پيش تر در ماهنامه راسان چاپ شده است.

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 2          آرشيو