کدمطلب:106

 
در رذيلت فداكاري

5/17/2005 12:04:22 PM
شبنم رحمتی

 
 

   Sh_rah2001@yahoo.com

تریبون فمینیستی ایران:
ديروز مرخصي گرفتم كه بروم مدرسه دخترم. معلمش همه مادرها را براي جلسه پاياني سال خواسته بود و كيان مهر اصرار مي كرد كه حتما بايد بروم. رفتم. كلاس پر بود از سر و صداي مادرهايي كه هركدام بدون اعتنا به ديگران حرف مي زدند و سوال هاشان را درباره امتحان مي پرسيدند. ياد حكايت مكرر وراجي جنس مونث افتادم و اينكه چقدر خودمان در تصويري كه از ما ساخته مي شود نقش داريم.
.
معلم كلاس كيان مهر بعد از پايان جلسه چشمش كه به من افتاد نگاه هاي سرزنش آميزش را از سر گرفت. ( از اينكه من روزنامه نگاري را براي زندگي انتخاب كرده ام و گاهي پيش مي آيد ساعت ده شب بيايم خانه مي خواهد مرا دار بزند). گفت كه من بايد خيلي بيشتر درباره دخترم احساس مسئوليت كنم و اين را طوري گفت كه انگار در اينكه من بي مسئوليت ترين مادر دنيا هستم هيچ ترديدي ندارد. بعد هم گفت كه مي خواهد چند تا نصيحت به من بكند. اينكه «كار» مهم تر از بچه نيست و بايد بيشتر به فكر دختر و زندگي ام باشم. ديگر اينكه در اثر بي مبالاتي هاي من معلوم نيست چه بر سر اين دختر مي آيد و مي خواست بگويد معلوم نيست سر از كجا در مي آورد كه حرفش را خورد.( كيان مهر دوم دبستان است و شاگرد اول كلاس و اطلاعات عمومي اش با بقيه همكلاسي هايش غير قابل مقايسه). مثال هم زد. «جاري من كارمند بانك است. دخترش را هي سپرد به اين و آن و آلان كارش به جايي رسيده كه اگر اين دختر را ببيني اصلا تربيت درستي ندارد.» و بعد:« من خودم سه تا بچه دارم. ولي فقط روزي چهار ساعت كار مي كنم. در اين چهار ساعت هم مدام از طريق تلفن بچه ها را كنترل مي كنم.» نگاهي به دست هیاش انداختم كه پر از انگشتر و النگو بود و چيزي نگفتم.
.
امروز به خاطر اينكه ويراستار نيامده بود، رئيس ما گفت با خودش شرط كرده است به هيچ وجه ديگر زن بچه دار استخدام نكند. مي گفت مي دانم بيرحمانه است اما براي بهبود كيفيت چاره اي ندارم. استدلالش هم اين بود كه زن ها با چسبيدن به دلايلي مثل مريضي بچه و گرفتاري هاي مربوط به آن از زير كار در مي روند. من گفتم او حق ندارد يك مورد مشخص را به همه زنان تسري دهد اما او گفت تا به حال چند بار از اين موارد برايش پيش آمده و برايش مسجل شده كه براي زن ها، «كار»در درجه دوم اهميت و پس از خانواده قرار دارد.
.
جامعه شناسي كلي آمار مي آورد تا ثابت كند آنچه هويت مردان را مي سازد در وهله اول شغل آن هاست در صورتي كه آنچه هويت زنان را مي سازد «مادري» است. نمي دانم براي رد اين فرضيه چقدر بايد عدد و رقم آورد و اصلا چطور مي شود در دنياي مردانه علم، خلاف اين مسئله را ثابت كرد. اما آنچه مي خواهم بگويم اين است كه بياييم از خودمان شروع كنيم. اگر احساسات مادري و فداكاري اجازه نمي دهد كودك بيمارمان را در خانه تنها بگذاريم _ كاري كه پدرش به راحتي و بدون هيچ عذاب وجداني انجام مي دهد_ خلاء ناشي از نبودنمان در محيط كار را به شكل ديگري جبران كنيم. باور كنيم كه هويت هر كس به شايستگي ها و مهارت هايش بستگي دارد و ديگر آن دوره سپري شده كه زن با مادر بودن تعريف مي شد. در محيط كار، خودمان و وظيفه اي را كه به ما محول شده جدي بگيريم و اجازه ندهيم به سادگي و به جرم زن بودن يا مادر بودن به بي مسئوليتي متهم شويم. گمام مي كنم زمان آن رسيده كه از خودمان شروع كنيم. مدام مشكلات يا تبعيض ها را ناشي از مناسبات غلط فرهنگي نپنداريم و سهمي را كه خودمان در ايجاد اين مناسبات داشته و داريم از ياد نبريم. از ياد نبريم كه زنان بزرگترين عامل تداوم پدرسالاري اند و مهم ترين مانع در برابر شكسته شدن اين روند در دنياي مدرن، فداكاري فضيلت نيست، اهرمي است كه با آن به زير كشيده مي شويم.

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 10          آرشيو