کدمطلب:24

 
گزارش تجمع زنان

6/13/2005 7:08:13 AM
وبلاگ پرگلک

 
 

   تجمع امروز تقریبا بدون درگیرِی خاصی شروع شد و به پایان رسید فقط اون آخر به من حال دادن و به عنوان متهم انداختنم توی یه دونه از این ماشین های مخصوص پلیس زن و اجازه تماس با خارج از ماشین و خونه هم نداشتم.فکر کنم تنها کسی رو که بازداشت کردن من بودم چون دوستم که خارج از ماشین نگران من ایستاده بود می‌گفت تنها دختری رو که گرفته بودن تو بودی.من رو هم به ظاهر اول به خاطر اینکه مشکوک بودن با موبایلم از تجمع فیلم گرفتم گرفتن ولی بعدش موضوع و توهین هاشون به جاهای دیگه کشیده شد.
به بی مجوزی تحصن و ارتباط با کانالهای سیاسی و ماهواره ...
اول توی ماشین پلیس حسابی این خانوم(دختر بچه های ) پلیس زن علنا جلوی من با بسیجی ها لاس میزدن و عشوه خرکی میومدن و منم حسابی حرص خوردم و همون اول حسابی تیکه و متلک بارشون کردم.همین باعث شد حسابی باهام لج بشن.موبایلمم که اصلا نمیدونستم دست کی بود و هر چی میگفتم که بابا جان موبایل من رو بیارید بهتون نشون بدم که چیزی توش نیست ولی هیچ کدوم گوش نمیکردن و میگفتن توی مرکز معلوم میشه.هر چی هم میگفتم پس کِی میریم مرکز میگفتن معلوم نیست و شاید تا ۱۲-۱ شب اینجا باشیم.
چند دقیقه بعدش سرهنگشون اومد و سوال کرد متهم !!! کدومه. اول که من کلی سر کلمه متهم باهاشون جر و بحث کردم و نهایتا سرهنگه برگشت به من گفت عینک آفتابیت رو بردار بهتر ببینمت ! عینکم رو برداشتم و یه نگاه انداخت و گفت به به شما دختر نوش آفرین هستی !!!!! منم یکم اخم کردم و گفتم منظورتون رو نمیفهمم. دوباره گفت همون نوش آفرینی که قبل از انقلاب هنرپیشه بود !!! منم خیلی جدی گفتم من با شما شوخی ندارم.یه اتهامی به من وارد شده بهتره به جای این حرفها در مورد اتهامم صحبت کنید.کارت شناساییم رو گرفت و بعد از کلی سوال و جواب در مورد خودم و خانوادم گفت برای چی اومده بودی اینجا.منم گفتم برای اعتراض به نغض حقوق زن در قانون اساسی.یه پوزخندی زد و گفت پس ببریدش دادستانی اونجا اعتراضش رو بکنه !
بعد از اینکه رفت من دست از پا دراز تر سرم رو تکیه دادم به شیشیه و چشمام رو بستم که یهو دیدم یکی بهم گفت کن یو اسپیک اینگلیش؟
برگشتم دیدم یکی از خانومهایی هست که توی ماشین نشسته ولی درجه هاش با بقیه فرق داشت.شروع کرد به انگلیسی خیلی سلیس با من صحبت کرد و گفت من افتخار میکنم وقتی شما دختراهای شجاع رو میبینم که بلند میشید و اعتراض میکنید و یکم از دلخوری هایی که پلیس زن توی ایران داره گفت و گفت که نمیتونه از ایران خارج بشه و یکم هم نصیحتم کرد که با اینا کل کل نکنم.صحبت کردن با این دختر بین اون همه سگ واقعا موهبت بود.بهش گفتم که خیلی خوشحالم که توی ماشین هست و داره باهام صحبت میکنه.بقیه دخترا هم که انگلیسی بلد نبودن بهش گیر دادن و با بدبینی ازش پرسیدن که به من چی گفته.انگار به همشون یاد داده بودن که زیر آب همدیگه رو بزنن.راحله ( به این اسم صداش میزدن) باز به من گفت که خواهشا حرفهاش رو برای دخترا ترجمه نکنم و کلی به من گفت که تو دختر خیلی باهوشی هستی.گفت منم تحصیل کرده ام و دانشگاه نیرو دریایی درس خوندم و الان هم داشت فوق لیسانس درس میخوند.گفت حتما از ماها که چادر پوشیدیم متنفری آره؟ گفتم نه.گفتم من بیشتر از هر چیزی، پشت این اعمال عقیده طرف برام مهمه.اینکه با فکر این راه رو انتخاب کرده باشه.نه مثل بقیه زنهای ایران به اجبار. خلاصه گپ دوستانه‌ی خوبی بود و میتونم بگم یه دوست خیلی خوب پیدا کردم فقط حیف که شاید هیچ وقت نتونم دوباره ببینمش.دختر روشن و عاقلی بود و میشد حسرت رو توی چشماش دید.
ساعتهای هشت بالاخره یکی از این لباس شخصی ها اومد موبایل رو گرفت و شروع کرد به گشتن توش.هی بهش میگفتم بابا جان شما ها که نمیتونید با این گوشی کار کنید.بدید به من بهتون نشون بدم عکسها و فیلم ها کجا هستن.خلاصه جلوی خودشون همه عکسها و فیلم هایی که توی گوشیم بود رو پاک کردم و کارت شناساییم رو هم گرفتن و یه شماره تلفن بهم دادن که اون آقای لباس شخصی بی سواد روش نوشت حج اصغری ( الف حاج رو نذاشت و اصغری رو هم به ابتدایی ترین وضع ممکن نوشت) و بعد گفت برو فردا به این شماره زنگ بزن آدرس میدیم بیا کارت شناساییت رو بگیر.احتمالا میخوان یه تعهد بگیرن و اذیت کنن.
اولش که گفتن تا بابات نیاد اجازه نمیدیم بری کلی باهاشو بحث کردم که کسر شان منه که به بابام زنگ بزنم بگم بیا من رو آزاد کن ! من خودم به عنوان یه آدم انقدر مستقل هستم که تنهایی از پس کار خودم بر بیام.ولی واقعا فکر میکنم فردا بهتره با یه مرد برم.ایناانقدر بی شرفن که نمیشه بهشون اعتماد کرد.
امیدوارم یادم باشه فردا نرم باهاشون بحث کنم.این آدمهایی که من دیدم چیزی به عنوان مغز توی کله هاشون وجود نداره.
من میرم لالا.واقعا خسته ام. متن هم احتمالا غلط تایپی و نگارشی زیاد داره.به خوبی خودتون ببخشید !
راستی مرسی نغمه جونم.امروز کلی باعث دردسرت شدم . ببخشید که فاطی کماندو ها به تو هم توهین کردن.

                     

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 0