کدمطلب:36

 
می گیریم ، می گیریم ! حق مان را

6/13/2005 7:25:27 AM
صورتک

 
 

   دوشنبه 23 خرداد 1384



ديروز ، ما زنان ايراني به خيابان هاي شهر رفتيم، دستانمان را درهم گره كرديم و با صدای بلند اعلام كرديم كه به نقض حقوقمان در قانون اساسی معترضيم. همه با هم فرياد زديم كه «ما زنيم، انسانيم، شهروند اين دياريم، اما حقی نداريم» ما اين بار از خانه هايمان بيرون آمديم، از پشت مانيتورها برخاستيم و در خيابان‌های شهر اعتراضمان را فرياد كرديم.
هشت مارس امسال كه در زير زمين كتابخانه مركز فرهنگی زنان جشنی در حد بضاعت اندكمان گرفتيم و كارناوال‌ مجازی‌مان را بر گستره امواج اينترنت راه‌انداختيم، بغضی سنگين گلويم را گرفته بود. افتتاح كتابخانه تخصصی زنان محشر بود. جشن زنانه ما هم عالی بود اما من دلم می‌خواست می‌توانستيم در خيابان‌های شهر، در همان جايی كه هر روز و هرشب بديهی‌ ترين حقوق انسانی ما زير پا گذاشته می شود صدای اعتراضمان را بلند كنيم. تا همه آنانی كه حقوق انسانی ما را زير پا می گذارند و آنانی كه اين تبعيض را می بينند و سكوت می كنند، صدايمان را بشنوند. اما هر چه كرديم و به هر دری كه زديم به ما اجازه ندادند.

اين بار اما منتظر اجازه هيچ كس نمانديم . همه با هم رفتيم و جلوی در اصلی دانشگاه تهران اعتراضمان را فرياد كرديم.
همه چيز خيلی خوب بود. جمعيت از 8 مارس دو سال پيش هم بيشتر بود چيزی در حدود 2000 نفر در جلوی در اصلی دانشگاه بوديم و با مردمی كه در اطراف دانشگاه بودند و از پيوستنشان به جمع ما ممانعت شده بود خيلي بيشتر بوديم.
ساعت 5 كه به محل تجمع رسيديم، طبق برنامه قبلی به سرعت از اتوبوس پياده شديم،جلوي در اصلي دانشگاه تهران روی زمين نشستيم و دست‌هايمان را به هم گره زديم. هر چه قدر هم كه لگد خورديم و با دسته پلاكاردهايمان به كمرمان زدند از جای‌مان بلند نشديم.روی آسفالت‌های داغ انقلاب نشسته بوديم و همه با هم سرود جنبش زنان را می خوانديم. «ای زن ای سرود زندگی، به سر رسيد زمان بندگی، جهان ديگری ممكن است، تلاش ما سازنده آن است، .....
البته برادران نيروی انتظامی هم بيكار ننشسته بودند و همانطور كه ما را مورد عنايت لگد‌های خود قرار می دادند و با تهديد و داد و بيداد وفحش می خواستند كه آنجا را ترك كنيم، باتوم ها را بين نيروهايشان پخش می كردند تا هر طور شده رويمان را كم كنند. اما ما كه نرفته بوديم با دو تا لگد و باتوم ميدان را خالی كنيم. ما رفته بوديم تا يك ساعت تمام جلوی در دانشگاه بنشينيم و اعلام كنيم كه دموكراسي بدون آزادي و حقوق برابر و انساني براي زنان متحقق نخواهد شد. رفته بوديم تا يكصدا و متحد «صلح، قانون، آزادي» را فرياد كنيم.
هجوم نيروي انتظامي كه شدت گرفت، سيمين بهبهاني به جمعمان ملحق شد و انگار جذبه او پليس را گرفته باشد، آرام آرام عقب كشيدند و باتوم هايشان را غلاف كردند. سيمين بهبهاني در ميان شعارهاي «سيمين بهبهاني، شاهد رنج مايي» وارد حلقه زنان معترض شد و آرام آرام شعر زيبايش در نكوهش مرد سالاري را خواند.
چند دقيقه اي كه او شعر مي‌خواند و پليس عقب كشيده بود فرصت خوبي بود كه بقيه زنان هم به ما بپيوندند و حلقه ما گسترده‌تر شود.
حالا ديگر جلوي دانشگاه مملو از زنان و دختران جواني بود كه يكصدا سرود جنبش زنان را مي خوانند و شعار مي دادند.محبوبه عباسقلي زاده و نوشين احمدي خراساني با بلندگوهاي دستي شعارها را اعلام مي كردند وسعي داشتند هر طوري شده جمعيت را كنترل كنند تا اين تجمع اعتراضي به نقض حقوق زنان باشد و نه هيچ هدف سياسي و غير سياسي ديگري. ما هم حسابي حواسمان بود تا هر چند دقيقه يكبار كاغذهايي را كه درباره تحريم انتخابات و رفراندوم و .... در بين جمعيت پخش مي شد پاره كنيم و نگذاريم هدف اصلي تجمع مان تحت شعاع مسائل ديگر قرار بگيرد.
يكشنبه براي ما يك روز پر از هيجان و اضطراب بود.اما در كنار همه اين‌ها شور و شوق هم بود.شور و شوقي كه در همه لحظات در چشمان تك تك بچه‌ها ديده مي شد.همه شادبودند. پروين اردلان را مدتها اينگونه شاد و خندان نديده بودم. از همان لحظه اي كه وارد اتوبوس شديم پروين داشت مي خنديد هم لبانش و هم چشمانش. اين خنده را حتي در آن لحظه هايي كه لگد مي خورد و كم مانده بود به وسط خيابان پرت شود هم مي شد ديد. بقيه هم همينطور بودند نوشين احمدي خراساني كه از بس با آن بلندگوي كم رمق شعار داده بود گلويش داشت پاره مي شد ، محبوبه عباسقلي زاده كه با آن پاي لنگانش كه ثمره تلاش براي ورود به استاديوم بود همينطور اين طرف و آن طرف مي رفت و مواظب بود كنترل جمعيت از دستمان در نرود.شادي صدر كه در تمام مدت نگران بود و بقيه بچه هاي كه هركدام گوشه اي از كار را گرفته بودند، به چشمان هركدامشان كه نگاه مي كردم برق شادي را مي ديدم. همه ما ديروز پر از شور و شوق بوديم. چرا كه يك قدم اساسي براي رسيدن به اهدافمان برداشته بوديم.
مدت‌ها بود كه صدايمان در گلو خفه شده بود. مدت ها بود هر وقت كه آمده بوديم حرف بزنيم متفرقمان كرده بودند. به ما اجازه حرف زدن نداده بودند و به زور كتك و بازداشت ما را راهي خانه‌هايمان كرده بودند. اما اين بار بالاخره رفتيم تا به همه بگوييم حقوق زنان هر روز و هر روز نقض مي شود و هيچ كس اهميتي به آن نمي دهد.
ما رفتيم تا بگوييم : ما حقوق برابر و انساني مي‎خواهيم تا اين اهرم‎هاي قانوني، مشروعيت و قدرتي به ما بدهد :
ـ تا بتوانيم در برابر ازدواج‎هاي اجباري دختربچه‎ها در گوشه و كنار اين مملكت قدعلم كنيم
ـ تا بتوانيم براي حقوق مادران در حضانت و ولایت كودكان‎شان تلاش كنيم
ـ تا بتوانيم جلوي تعدد زوجات (رسمي و غيررسمي) و طلاق‎هاي يكطرفه و ظالمانه را بگيريم
ـ تا بتوانيم حق دختران جوان را در انتخاب نوع زندگي‎شان گسترده سازيم
- تا بتوانيم با نگرشي كه در جامعه زنان را نيمي از مرد به حساب مي‎آورد مبارزه كنيم
ـ تا بتوانيم بدون موانع قانوني خانه‎ي امن درست كنيم و خشونت عليه زنان را كاهش دهيم و جلوي قتل‎هاي ناموسي را بگيريم
ـ تا بتوانيم خودسوزي‎هاي زنان را كه بر اثر بن‎بست در زندگي اجتماعي و خصوصي‎شان حاصل مي‎شود از بين ببريم
ـ تا بتوانيم خواهان تامين اجتماعي و زندگي مناسبي و خدمات و سرويس‎هاي رايگان براي همه‎ي زنان به‎ويژه زنان طبقات پايين جامعه شويم
ـ تا بتوانيم دموكراسي و آزادي را در جامعه نهادينه سازيم
و .....

تجمع يك ساعته مان كه تمام شد و با فرناز وگلناز و طلعت تقي نيا از جمعيت بيرون رفتيم.همه انرژي مان تمام شده بود ديگر. من و فرناز هردو از سرگيجه در حال سقوط بوديم و دست هم را گرفته بويدم تا با كله به زمين نخوريم.هم آفتاب داغ و آسفالت داغ تر كارمان را ساخته بود و هم نگران بچه ها بوديم كه نكند اتفاقي برايشان بيافتد. اما وقتي خاطرمان جمع شد كه همه چيز به خير گذاشته دوباره يك دنيا شادماني بود و يك قلب پر از شور و شوق.
بعد تجمع هم كه با بچه‌ها دور هم جمع شديم، جشن بود و يك هوراي بزرگ به افتخار جنبش زنان. من مطمئنم كه اين تجمع يك نقطه عطف براي حركت‌هاي جدي تر حنبش زنان است و همه اين شادماني و شور و شوق هم براي همين است. براي اين كه ما بالاخره توانستيم خواسته‌هايمان را فرياد كنيم.

پي نوشت:
تا آنجا كه ما مطلع شديم در تجمع ديروز دو نفر را بازداشت كردند. كه يكي شان همان ديشب آزاد شد و زياد هم اذيتش نكرده اند اما آيدين اخوان از فعالان دانشجويي را هنوز آزاد كرده اند. اميدوارم اتفاقي براي آيدين نيافتد.
تجمع ديروز در جلوي دانشگاه به خشونت كشيده نشد و به غير از دقايق اول كه نيروي انتظامي مي خواست به زور كتك مانع از تجمع ما شود و تقريبا همه بچه ها نفري يك لگد نوش جان كردند مورد ديگري پيش نيامد. اما در خارج از حلقه اصلي گويا كار به خشونت هم كشيده شده و البته اين بار خبري از لباس شخصي ها نبود و خود نيروي انتظامي كار تاديب شورشيان را به عهده داشت.

                     

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 0