کدمطلب:44

 
زنان در حاشیه- مردان در حاشیه- آپارتاید جنسی!

6/16/2005 3:46:57 AM
وبلاگ سنگ صيور

 
 

   اول این‌که یه دست پیش بگیرم تا پس نیفتم! خیلی خسته‌ام؛ حتی توان این‌که جملات‌ام را تنظیم کنم هم ندارم، به بزرگواری خودتان ببخشید! و دیگر این‌که من دیدگاهم را از دید کسی بیان می‌کنم که در حاشیه بوده و از خود جنبش خبری ندارم، اما حتماً عزیزان فعال جنبش زنان آن را در سایت تریبون فمنیستی می‌آورند. دیر و زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد!
امروز بالأخره جلو دانشگاه تهران، تحصن برای اعتراض به نادیده گرفتن حقوق زنان در قانون اساسی شکل گرفت و مطابق معمول همیشه، این اعتراض برعکس آن‌چه قرار بود، توسط نیروی انتظامی، سپاه، اطلاعاتی‌ها و انصار حزب‌الله، مبدل به تظاهرات سیاسی شد. البته این بار اول نیست، که برای حقوق اجتماعی، بشری و حتی صنفی اعتراضی شکل می‌گیرد و توسط خود حاکمیت رنگ و بوی سیاسی می‌گیرد. خب، برای این حاکمیت احمق خیلی متأسفم ، چرا که همیشه که این اعتراض‌ها سیاسی شده‌اند به ضرر آن‌ها تمام شده است!
آره! توسط نیروی انتظامی به طور ناخواسته به فضای سیاسی تبدیل شد. وقتی می‌گویم، نیروی انتظامی و سپاه، راه دوری نروید. همان دست‌پرورده‌های قالی‌باف و محسن رضایی را می‌گویم که از هاشمی خط می‌گیرند و از جانب احمدی‌نژاد حمایت می‌شوند، همان‌ها که معین به دانشگاه می‌آوردشان تا دانشجویان را بزنند و مهرعلیزاده به ورزشگاه می‌آوردشان، تا مردم را بزنند و بعد کروبی در مجلس و لاریجانی در صداوسیما، تحسین و حمایت‌شان می‌کنند! تا همین کاندیداهای اصلح حاکمیت نشان دهند، توحش شعار این حاکمیت است!
خب دیگر حاشیه نمی‌روم! نزدیک‌های ساعت 5 بود که رسیدم دانشگاه تهران، هنوز خبری از کسی نبود. ولی مأمورین نیروی انتظامی و لباس‌شخصی‌ها خیابان را غرق کرده‌بودند. ایزدبانو راست می‌گفت، از زنان خیلی می‌ترسند! بگذریم بعد از کلی شناسایی چهره، وارد دانشگاه شدم تا ببینم، آیا داخل دانشگاه خبری هست یا نه! از جلوی دانشکده‌ی حقوق با چند نفر از دانشجویان به سمت در اصلی رفتیم، که متأسفانه توسط حراست بسته‌ شده‌بود و هر چه تلاش کردیم نشد که از در اصلی دانشگاه که زنان حالا جلویش نشسته بودند و سرود می‌خواندند، خارج شویم. از در 16 آذر که آمدیم، هر چه کردیم، نتوانستیم خودمان را به جمع زنان ملحق کنیم. نه‌تنها با حضور فیزیکی‌مان مخالفت شد؛ حتی پلاکاردهای دانشجویان را که هنوز باز هم نکرده بودند، پاره کردند!
این بار آپارتاید جنسی توسط خود نظام مردمحور، ولی در جهتی مخالف شکل گرفت و این بار مردان را به حاشیه بردند! ما حاشیه‌نشین‌ها هم هر چه کردیم، نتوانستیم از این کمربند حراستی که هر لحظه تنگ‌تر می‌شد، رد شویم. البته بی‌کار هم نمی‌نشستیم و فقط خود من سه بار از دست مأمورها در رفتم و یک بار از خیابان دانشجو تا خود میدان انقلاب دویدم! بعد که برگشتم، دیدم یک اتوبوس دو کابین جلوی در اصلی پارک کرده‌اند و یک مینی‌بوس هم جلویش گذاشته‌اند تا هر گونه امکان دیدی را از بین ببرند! لندکروزهای نیروی انتظامی و انصار حزب‌الله هم از راه رسیده‌بودند. (البته کلی شکر کردم که اتوبوس‌های خوابگاه را جلوی در اصلی پارک نکرده‌بودند!) در ضلع شرقی نزدیک در اصلی مردم، ایستاده بودند و شعار- پلیس وحشی نمی‌خوایم- می‌دادند. که بار دیگر توسط مأمورین نیروی انتظامی و سپاه تارانده شدند و این بار ضلع سمت دانشگاه، خیابان انقلاب را کاملاً در اختیار گرفتند و تا خیابان 16 آذر پیش رفتند و کل دانشگاه تهران را تحت پوشش قرار دادند! در همین موقع در طرف دیگر خیابان انقلاب، جنبش سیاسی توسط دانشجویان شکل گرفت و همه‌ی مردم با هم شعارهای:
- زندانی سیاسی آزاد باید گردد.
- زرافشان قهرمان حمایت‌ات می‌کنیم.
- گنجی، زرافشان آزاد باید گردند.
- رفراندوم، رفراندوم، این است شعار مردم.
- ایران شده فلسطین، مردم چرا نشستین.
- مرگ بر دیکتاتور.
- آزادی، مساوات، تحریم انتخابات.
و...
سر می‌دادند و همراه با دست‌زدن‌ها و خواندن "یار دبستانی من"، همه را به سمت خود جمع می‌کردند و جمعیت هر لحظه بیش‌تر می‌شد.
هر چند در بین تظاهرکننده‌گان، عده‌ای از مأمورین اطلاعات و انصار و لباس‌شخصی‌ها هم بودند و واقعاً تظاهر می‌کردند و شعار ضد حاکمیت می‌دادند! هر چند طرفداران هخا هم بودند و تبلیغ روز مضحک 26 خرداد را می‌کردند! هر چند این جنبش، جنبش زنان بود و هر چه کردیم، نتوانستیم دیگران را با خود هم صدا کنیم تا شعارهایی برای دفاع از حقوق زنان بدهند! هر چند صدایم در میان زنان به حاشیه رفته هم بی‌پژواک ماند و خاموش شد! هر چند وقتی می‌گفتیم:" آزادی اندیشه، بدون زن نمی‌شه" عده‌ای می‌گفتند:" آزادی اندیشه با ریش و پشم نمی‌شه!"
هر چند جنبش از دست ما خارج شد، اما فتیله‌ای بود برای شعله کشیدن بغض‌های فروخفته‌ی مردم تا فریاد برکشند. پوسترهای کاندیداها را پاره کنند و انتخابات را علناً تحریم کنند. تا مشروعیت نظامی که توحش را شعار عملی خود می‌کند، زیر سؤال برند. تا بگویند میان عامه‌ی مردم هم دیگر جایی برای دیکتاتوری و توحش حاکمیت نیست.
امروز ملت ایران به پیروزی بزرگی دست یافت، پیروزی "تحریم انتخابات" و این پیروزی را مدیون جنبش زنان است. جنبشی که حاکمیت را به ترس وا می‌دارد. جنبشی که خواهان برابری است. خواهان حقوق بشر است و عملاً برایش تلاش می‌کنند و فعالان‌اش برای آن از جان مایه می‌گذارند. جنبشی که در این فضای خفقان، فریاد آزادی و برابری سرمی‌دهد. جنبشی که اندیش‌مندانه شکل گرفته‌است و راه خود را پیش می‌برد.
نمی‌خواهم تبلیغ کنم، چرا که به من اصلاً دخلی ندارد. نه در این جنبش هستم و نه اعضای این جنبش مرا می‌شناسند. مثل همیشه می‌خواهم سنگ صبور همه باشم و حقیقت را بگویم، هر چند که به طبع کسی بد آید!
سخن دراز است و مرا توان نشستن هم حتی نیست و حوصله‌ی شما هم قد نمی‌دهد! باقی ناگفته‌ها را از دیگران بشنوید!
پی‌نوشت:
چند چیز در این میان برایم جالب بود:
یکم، مأمور اطلاعاتی که در میان مردم خود را جا کرد و ما را به اعتراض و شعار دادن فرا می‌خواند! کاش از اول برنامه حواسم به او بود که چه‌گونه جنبش را منحرف می‌کرد و مردم را به دست مأمورین می‌سپرد! ( بعد از این‌که آمدیم، از طرف خواهرم متوجه او شدم!)
دوم، جلوی خیابان دانشگاه، دو دختر از من پرسیدند:" این‌ها برای چی جمع شده‌اند؟"، وقتی در جواب من که دلیل‌اش را برای‌شان توضیح دادم و شنیدم:" ما که اعتراضی نداریم!" کلی خنک شدم!
سوم، بیل‌بردها تبلیغاتی خیابان انقلاب که الآن خیلی تمیزتر شده، چون عکس کریه کاندیداها رویش نیست!(‌ مردم کندند، من فقط کمک کردم!)
چهارم این‌که، من همیشه عادت دارم نوشته‌هایم را اول روی کاغذ بنویسم و بعد تایپ کنم و الآن دو ساعت است که به علت نبود برق زیر شمع می‌نویسم! باشد تا این حاکمیت خوش‌اش آید!

                     

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 2