کدمطلب:45

 
برخورهای خشونت‌بار در یک تجمع قانونی

6/16/2005 3:47:21 AM
وبلاگ ترديد

 
 

   دیروز تجمع اعتراض به نقض حقوق زنان برگزار شد. من هم رفتم، چون حس می‌کردم اگه نرم عذاب وجدان می‌گیرم. ولی خب حالا هم یه کمکی وجدان‌درد دارم. آخه همه‌ی درسام مونده و دیروز هیچی درس نخوندم. از تجمع که برگشتیم اداره برق یه حال اساسی بهمون داد و برقمون تا دو سه ساعت قطع بود. من هم که خسته و کوفته شده‌بودم و منتظر بهانه، گرفتم خوابیدم تا نه صبح امروز.
اما تجمع:
یه دور شرقی قمری زدم تا به جلوی دانشگاه رسیدم. مأمورهای نیروی انتظامی اجازه نمی‌دادن از کنار دانشگاه رد شیم و بیایم تو تجمع. من هم تو یه اقدام ضرب‌العجلی از وسط جوی آب دویدم جلوی دانشگاه. تازه من کلی شانس آوردم که همون اول رسیدم. یه خانمی که دیر اومده‌بود تعریف می‌کرد که بعد ازشروع تحصن هیچ‌کسو راه نمی‌دادن و اونا یه سی‌چهل نفری شده‌ان و باهل دادن مأمورهای نیروی انتظامی و نوش‌جان کردن چند تا باتوم وارد تجمع شده‌ان. راستش برخورد مأمورهای نیروی انتظامی به‌قدری زشت بود که می‌شه به اسرائیلی‌ها به‌خاطر برخورد قشنگشون با فلسطینی‌ها دست‌مریزاد گفت. به محض دیدن یه مرد وسط جمعیت هجوم می‌‌آوردن و مثل دزدها کشون‌کشون می‌بردنش بیرون. ولی عکاس‌ها و خبرنگارها آزاد بودن که وسط جمعیت به کارشون برسن. خب شاید هم عکاس محرم خداییه ما خبر نداشتیم. مسلما حضور عکاس و خبرنگار لازمه‌ی یک چنین تجمعیه، ولی چیزی که برای من قابل هضم نیست برخورد دوگانه‌ی نیروی انتظامیه.
مردها حتی اجازه نداشتن بیان جلو و به حرف‌ها گوش بدن. ده دقیقه هم نگذشته بود که یه اتوبوس آوردن جلوی در دانشگاه پارک کردن و ما ها همه پشتش قرار گرفتیم تا هیچ‌کس نفهمه چه خبره و این ضعیفه‌ها این‌جا واسه‌چی داد وهوار می‌کنن.
سیمین بهبهانی یه شعر خوند که تقریبا نصفه رها شد. تعداد متحصنین خیلی زیاد بود و صدای بلندگو کم و نامفهوم. بیانیه‌ی تجمع و بیانیه‌ی زنان کرد خونده‌شد و سرود تریبون فمنیستی و شعارهای زنان. علی‌رغم برخوردهای وحشیانه و توهین‌آمیز نیروی انتظامی که معلوم نبود وظیفه‌شون حفظ نظمه یا سرکوب و جلوگیری از برگزاری مراسم، تعداد افراد شرکت‌کننده خیلی زیاد بود. راستش من که اصلا انتظار نداشتم. برای این تجمع تا جایی که می‌دونم فقط تبلیغات اینترنتی شده‌بود و این حضور فوق‌العاده برام واقعا جالب بود. و جالب‌تر از اون حضور مردها بود که جلوی نیروی انتظامی وایستادن و علی‌رغم همه‌ی کتک‌کاری‌ها و تعقیب و گریزها تا آخر مراسم و حتی بعد از اون شعار می‌دادن و حمایت‌شون رو اعلام می‌کردن.
با همه‌ی مشکلاتی که برگزارکنند‌ه‌گان این تحصن قانونی باهاش دست‌به گریبان بودند، مراسم با شکوه فوق‌العاده تموم شد. بعد از مراسم نمی دونم چرا تلفن‌ها اصلا آنتن نمی‌داد. کلی دنبال پریسا گشتم و آخر هم پیداش نکردم، تازه وقتی رسیدم خونه فهمیدم به خاطر هیچی گرفتنش. خب اصل بر ایجاد رعب و وحشت بود و یه همچین برخوردهایی... پریسای عزیزم معذرت می‌خوام که نتونستم پیدات کنم و به خاطر برخورد زشتی که باهات شده متأسفم.
خب راستش تقصیر خودم هم بود. کلی نگران مهرداد بودم که با مأمورها درگیر نشده‌باشه. رفتم دنبالش که دیدم ای‌داد بیداد. اینا دارن می‌دون و مأمورها هم دنبالشون و به محض شل شدن مأمورها شروع می‌کردن به شعار دادن. من و مرجان هم زدیم وسط جمعیت و تا قبل از کلانتری فلسطین همه شعار می‌دادن و مأمورها یه دفعه حمله می‌کردن و جمعیت همه می‌دویدن. اول همه شعارها در حمایت از تجمع بود، اما بعد سیاسی شد و همه شعار تحریم انتخابات و مرگ بر دیکتاتور و ... می‌دادن و هرچند دقیقه یک‌بار پلیس رو هو می‌کردن. یک ساعتی مشغول شعار دادن و هوکردن بودیم وبعد هم خسته و لهیده رسیدیم خونه.
من تا حالا وسط خیابون شعار نداده‌بودم. توی دانشگاه چرا ولی خب اون‌جا یه محیط بسته است و نیم‌چه امنیتی داریم. توی خیابون هم می‌ترسیدم و هم هیجان نمی‌ذاشت بی‌خیال بشم. تجربه‌ی تلخ اما جالبی بود.
پی‌رو پست قبلی: من حالم خوبه. ممنون از محبت همه‌تون.

                     

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 0