کدمطلب:2

 
خشونت پديده‎اي اجتماعي است

3/19/2004 3:32:48 PM
دكتر شهلا اعزازي

 
 

   تريبون فمينيستي ايران:
امروز 8 مارس، روز جهاني است و در عين حال اين روز تحت عنوان «مبارزه با خشونت عليه زنان» در خانواده و جنگ ناميده شده است. چند روز پيش 5 مارس نيز تحت همين عنوان مبارزه با خشونت عليه زنان در مجامع بين‎المللي مطرح شد. از چندين سال قبل نيز 25 نوامبر روز مبارزه با خشونت از سوي سازمان‎هاي بين‎المللي اعلام شده است.
بنابراين در سال‎هاي اخير دو مفهوم زنان (و كودكان) و خشونت با يكديگر مرتبط شده‎اند. اين كار حاصل تلاش گردهماي زيادي از افرادي هستند كه در طول چند دهه در اين زمينه كار كرده‎اند. فعاليت‎هايي كه با مخالفت‎ها و مقاومت‎ها روبه رو شد و سرانجام به نتيجه رسيد. هرچند كه ايران با تاخيري 10 تا 15 ساله وارد اين بحث شده است اما امروزه مورد توجه همگان قرار گرفته است.
در حدود سال‏هاي 76-1375 نه فقط مسئله خشونت خانوادگي از طرف برخي از افراد و نمايندگان دولتي نفي مي‎شد، بلكه نگرش ساير سازمان‎ها و نهادهاي دولتي، منجمله دانشگاه‎ها نيز در جهت بي‎اهميت جلوه دادن و استثناء تلقي كردن و ناچيز شمردن ميزان خشونت در خانواده بود. هنوز هم در بسياري از موارد كه در اين زمينه بحث مي‎شود عده‎اي آن را مسئله‎اي حاشيه‎اي مي‎دانند و آگاهانه يا ناآگاهانه سعي در نامريي نشان دادن اين پديده و تاكيد بر پديده‎هاي ديگر دارند.
با وجود همه اين مقاومت‎ها امروزه از جانب افراد مستقل و مختلف و نيز سازمان‎هاي دولتي و غيردولتي و هم‎چنين از جانب دانشگاه‎ها و مؤسسات پژوهشي مقوله خشونت عليه زنان مورد بررسي قرار مي‎گيرد.
در مورد اين‎كه چرا در يك محيط دوستانه و صميمي يعني در محيط خانوادگي كه به‎طور معمول افراد به يكديگر علاقه دارند و ويژگي روابط آنان محبت و صميميت است، عده‎اي مرتكب خشونت مي‎شوند دلايل مختلفي ذكر شده و از آن‎جا كه اين پديده از سوي افراد مختلف با ديدگاه‎هاي متفاوت مورد بررسي قرار گرفته، علت‎هاي گوناگوني نيز براي آن مطرح شده است. كه از جمله اين دلايل بدين‎ شرح هستند:
نظام فردي (علل مربوط به ويژگي‎هاي فردي افراد) يكي از دلايل ذكر شده براي خشونت خانوادگي است. در چنين تحليلي از پديده خشونت سعي مي‎شود كه با توجه به تاريخچه زندگي افراد و امكاناتي كه در طول زندگي براي حل مسئله آموخته‎اند علت رفتار خشن را تبيين كنند. در چنين نگاهي نكات مورد نظر عمدتا عبارتند از:
ـ جامعه‎پذيري فرد در خانه پدري ـ تجارب خشونت (والدين خشن)
ـ جامعه‎پذيري جنسيتي
ـ ويژگي‎هاي شخصيتي فرد ـ عصباني بودن، حساس بودن و...
ـ ويژگي‎هاي رواني فرد ـ بيمار رواني بودن
ـ مصرف الكل و مواد مخدر
برخي ديگر نظام خرد يا ساختار واكنش‎هاي متقابل خانوادگي و روابط ميان زن و شوهر و تقسيم نقش ميان آنان را دليل اين پديده مي‎دانند و بر برخي ويژگي‎هاي زير تاكيد مي‎كنند:
ـ برابر دانستن خشونت با تربيت
ـ نوع روابط ميان زن و شوهر
ـ تقسيم نقش زن و شوهر در خانواده (سنتي ـ مشاركتي)
ـ طبقه اجتماعي خانواده (متغيرهاي طبقاتي)
ـ روابط والدين با فرزندان
ـ بي‎اهميت بودن مادر
ـ شخصيت والدين
ـ شخصيت فرزندان
ـ روش تربيتي خانواده
ـ بحران‎هاي خانوادگي (طلاق ـ بيماري)
ـ ميزان همبستگي خانوادگي
ـ نقش‎هاي اجتماعي مؤثر بررفتار
در اين ميان مي‎توان براي تبيين اين پديده به نظام بيروني حاكم بر شرايط زندگي خانوادگي اشاره كرد و بر آن تاكيد داشت. نظام بيروني كه در برگيرنده مدارس، همسايگان و محيط كار و نوع روابط موجود در آن‎هاست و نيز مي‎توان به رضايت شغلي، بيكاري يا انزواي اجتماعي خانواده توجه كرد كه عوامل موثر در اين رابطه عبارتند از:
ـ بي‎توجهي به اميال و نيازهاي كودكان
ـ حاكميت سنت‎ها
ـ خرده فرهنگ‎هاي خشن
ـ مشكلات اقتصادي
ـ انزواي اجتماعي خانواده در زمان ظهور مشكل
ـ نبود سازمان‎هاي حمايتي
ـ داشتن تجربه خشونت در جامعه
بايد توجه كرد كه كليه عوامل فوق به نوعي در ايجاد و تشديد خشونت دخالت دارند، اما بايد در نظر گرفت كه نظام كلاني نيز در جامعه وجود دارد كه به افراد مختلف با ويژگي‎هاي شخصيتي، در روابط مختلف ميان زن و شوهر در خانواده و هم‎چنين در شرايط سخت زندگي، تنش‎ها، بيكاري و غيره اجازه مي‎دهد كه مشكلات شخصي يا خانوادگي يا اجتماعي خود را در مورد افرادي كه در ايجاد اين مشكلات دخالتي نداشته‎اند يا حتا خودشان داراي همين مشكلات هستند اعمال كنند. بنابراين توجه خاص به نظام كلان جامعه بسيار ضروري مي‎نمايد.
در نظام كلان است كه ارزش‎ها و جهت‎گيري‎هاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي جامعه مانند قوانين، نگرش‎ها، باورها، ارزش‎ها و هنجارهاي جامعه درك مي‎شود.
اين نظام كلان داراي شاخص‎هاي زير است:
ـ ساختار سلسله مراتب اقتداري مردانه در جامعه
ـ ساختار اقتداري نهادهاي اجتماعي
ـ باورهاي فرهنگي
ـ قوانين
ـ خانواده به عنوان محدوده‎اي خصوصي
بنابراين تا زماني كه جامعه‎اي داراي ساختار اقتداري مبني بر فرادستي مردان است كه از سوي شرايط اجتماعي ـ اقتصادي، فرهنگي و قوانين جامعه نيز حمايت مي‎شود، تا زماني كه خانواده در جامعه به عنوان محدوده‎هايي در نظر گرفته مي‎شود كه نه فقط به دور از نظارت سازمان‎هاي كنترل‎كننده دولتي است، بلكه از طريق فرهنگ و باورهاي موجود سلطه مردان در آن مورد پذيرش (مردان و زنان) است، نمي‎توان به ويژگي‎هاي يك خانواده مطلوب رسيد.
مسئله‎اي را كه در اين رابطه مي‎خواهم طرح كنم اين واقعيت است كه هرچند امروزه گروه‎ها و افرادي سعي در بررسي پديده خشونت عليه زنان دارند اما باز هم آگاهانه يا ناآگاهانه نه دست به انجام پژوهش‎هايي مي‎زنند كه براي نمونه مطرح مي‎سازند كه: مردان پرخاشگر بيشتر خشن هستند، مردان در طبقات پايين بيشتر خشن هستند و...
بدتر از آن پژوهش‎هايي است كه علت خشونت مردان را در سواد كم زن، اشتغال زن يا ديگر ويژگي‎هاي زنان عنوان مي‎كنند. اين چنين پژوهش‎هايي به نوعي در جهت مخفي كردن پديده‎اي هستند كه در شرايط كنوني به دليل مشكلات اجتماعي دروني و نيز به دليل فشارهاي بين‎المللي بالاخره از خفا بيرون آمده است. در واقع معدود پژوهش‎‎‎هايي وجود دارد كه سعي در نمايش آن ساختاري در جامعه دارند كه به مردان اجازه مي‎دهد كه به علت مشكلات شخصي، خانوادگي يا اجتماعي نسبت به نزديكان خود دست به خشونت بزنند.
بايد توجه داشت كه در بسياري از موارد عاملين خشونت خانوادگي در خارج از خانواده با وجود مشكلات فراوان، رفتار خشن با افراد غريبه ندارند و تنها در درون خانواده است كه چنين رفتاري از خود بروز مي‎دهند.
اما در مورد راه‎هاي كاهش خشونت مي‎توان از تجارب ديگر كشورها استفاده كرد هرچند شرايط خاص هر كشوري رابايد در نظر داشت. به‎هر حال اين روش‎هاي آزموده شده از جمله عبارتند از:
ـ تغيير قوانين
ـ ايجاد سازمان‎هاي حمايتي
ـ آگاهي دادن و تغيير نگرش جامعه نسبت به خشونت
امروز كه تجمع بزرگي از افراد مختلف در اين‎جا حضور دارند، شايد بايد بر آن نكاتي تاكيد كرد كه قابل دسترسي از سوي سازمان‎هاي غيردولتي است و از زاويه آن‎ها مهم‎تر مي‎نمايد. طبيعتا اين سازمان‎ها بايد در جهت تغيير قوانين يا ايجاد سازمان‎هاي حمايتي اقدام كنند. اما فعاليت مهم ديگري كه گروه‎هاي زنان مي‎توانند انجام دهند و به‎نظر مي‎رسد كه در طول سال گذشته تا اندازه‎اي هم انجام داده‎اند، گسترش آگاهي در اين جهت است كه خشونت خانوادگي پديده‎اي فردي و شخصي نيست بلكه خشونت در اصل پديده‎اي اجتماعي است.
اين كار از طريق ايجاد گردهمايي‎ها، بحث و گفت وگوها، كارگاه‎هاي آموزشي، طرح مسئله در مطبوعات يا ايجاد گروه‎هاي همياري در ميان زنان ميسر است. از سويي تقويت امكانات فردي، خانوادگي و گروهي افراد براي مقابله با خشونت و مشخص كردن رابطه ميان ساختار كلي جامعه با اين پديده در جامعه است. گمان دارم كه سازمان‎هاي زنان به دليل آن‎كه با واقعيات اجتماعي و شرايط زندگي زنان و كودكان بيش از مؤسسات پژوهشي و دانشگاهي در تماس هستند قادرند كه واقعيات اين پديده را به طرز مناسب‎تري نسبت به پژوهش‎هاي تك عاملي كه بيشتر از آن كه در جهت حل مسايل اجتماعي باشد در جهت مقاصد سازماني و فردي است ارائه دهند.
در طول سال گذشته فعاليت‎هاي مشخصي از سوي سازمان‎هاي مختلف در مورد خشونت عليه زنان صورت گرفته كه جا دارد از آن تشكر كرد و اميدوار بود كه در سال آينده نيز هم‎چنان اين گروه‎ها در مورد مسئله خشونت در حوزه‎هاي مختلف فعال باشند.

                     

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 3