تريبون فمينيستي ايران: امروز 8 مارس، روز جهاني است و در عين حال اين روز تحت عنوان «مبارزه با خشونت عليه زنان» در خانواده و جنگ ناميده شده است. چند روز پيش 5 مارس نيز تحت همين عنوان مبارزه با خشونت عليه زنان در مجامع بينالمللي مطرح شد. از چندين سال قبل نيز 25 نوامبر روز مبارزه با خشونت از سوي سازمانهاي بينالمللي اعلام شده است. بنابراين در سالهاي اخير دو مفهوم زنان (و كودكان) و خشونت با يكديگر مرتبط شدهاند. اين كار حاصل تلاش گردهماي زيادي از افرادي هستند كه در طول چند دهه در اين زمينه كار كردهاند. فعاليتهايي كه با مخالفتها و مقاومتها روبه رو شد و سرانجام به نتيجه رسيد. هرچند كه ايران با تاخيري 10 تا 15 ساله وارد اين بحث شده است اما امروزه مورد توجه همگان قرار گرفته است. در حدود سالهاي 76-1375 نه فقط مسئله خشونت خانوادگي از طرف برخي از افراد و نمايندگان دولتي نفي ميشد، بلكه نگرش ساير سازمانها و نهادهاي دولتي، منجمله دانشگاهها نيز در جهت بياهميت جلوه دادن و استثناء تلقي كردن و ناچيز شمردن ميزان خشونت در خانواده بود. هنوز هم در بسياري از موارد كه در اين زمينه بحث ميشود عدهاي آن را مسئلهاي حاشيهاي ميدانند و آگاهانه يا ناآگاهانه سعي در نامريي نشان دادن اين پديده و تاكيد بر پديدههاي ديگر دارند. با وجود همه اين مقاومتها امروزه از جانب افراد مستقل و مختلف و نيز سازمانهاي دولتي و غيردولتي و همچنين از جانب دانشگاهها و مؤسسات پژوهشي مقوله خشونت عليه زنان مورد بررسي قرار ميگيرد. در مورد اينكه چرا در يك محيط دوستانه و صميمي يعني در محيط خانوادگي كه بهطور معمول افراد به يكديگر علاقه دارند و ويژگي روابط آنان محبت و صميميت است، عدهاي مرتكب خشونت ميشوند دلايل مختلفي ذكر شده و از آنجا كه اين پديده از سوي افراد مختلف با ديدگاههاي متفاوت مورد بررسي قرار گرفته، علتهاي گوناگوني نيز براي آن مطرح شده است. كه از جمله اين دلايل بدين شرح هستند: نظام فردي (علل مربوط به ويژگيهاي فردي افراد) يكي از دلايل ذكر شده براي خشونت خانوادگي است. در چنين تحليلي از پديده خشونت سعي ميشود كه با توجه به تاريخچه زندگي افراد و امكاناتي كه در طول زندگي براي حل مسئله آموختهاند علت رفتار خشن را تبيين كنند. در چنين نگاهي نكات مورد نظر عمدتا عبارتند از: ـ جامعهپذيري فرد در خانه پدري ـ تجارب خشونت (والدين خشن) ـ جامعهپذيري جنسيتي ـ ويژگيهاي شخصيتي فرد ـ عصباني بودن، حساس بودن و... ـ ويژگيهاي رواني فرد ـ بيمار رواني بودن ـ مصرف الكل و مواد مخدر برخي ديگر نظام خرد يا ساختار واكنشهاي متقابل خانوادگي و روابط ميان زن و شوهر و تقسيم نقش ميان آنان را دليل اين پديده ميدانند و بر برخي ويژگيهاي زير تاكيد ميكنند: ـ برابر دانستن خشونت با تربيت ـ نوع روابط ميان زن و شوهر ـ تقسيم نقش زن و شوهر در خانواده (سنتي ـ مشاركتي) ـ طبقه اجتماعي خانواده (متغيرهاي طبقاتي) ـ روابط والدين با فرزندان ـ بياهميت بودن مادر ـ شخصيت والدين ـ شخصيت فرزندان ـ روش تربيتي خانواده ـ بحرانهاي خانوادگي (طلاق ـ بيماري) ـ ميزان همبستگي خانوادگي ـ نقشهاي اجتماعي مؤثر بررفتار در اين ميان ميتوان براي تبيين اين پديده به نظام بيروني حاكم بر شرايط زندگي خانوادگي اشاره كرد و بر آن تاكيد داشت. نظام بيروني كه در برگيرنده مدارس، همسايگان و محيط كار و نوع روابط موجود در آنهاست و نيز ميتوان به رضايت شغلي، بيكاري يا انزواي اجتماعي خانواده توجه كرد كه عوامل موثر در اين رابطه عبارتند از: ـ بيتوجهي به اميال و نيازهاي كودكان ـ حاكميت سنتها ـ خرده فرهنگهاي خشن ـ مشكلات اقتصادي ـ انزواي اجتماعي خانواده در زمان ظهور مشكل ـ نبود سازمانهاي حمايتي ـ داشتن تجربه خشونت در جامعه بايد توجه كرد كه كليه عوامل فوق به نوعي در ايجاد و تشديد خشونت دخالت دارند، اما بايد در نظر گرفت كه نظام كلاني نيز در جامعه وجود دارد كه به افراد مختلف با ويژگيهاي شخصيتي، در روابط مختلف ميان زن و شوهر در خانواده و همچنين در شرايط سخت زندگي، تنشها، بيكاري و غيره اجازه ميدهد كه مشكلات شخصي يا خانوادگي يا اجتماعي خود را در مورد افرادي كه در ايجاد اين مشكلات دخالتي نداشتهاند يا حتا خودشان داراي همين مشكلات هستند اعمال كنند. بنابراين توجه خاص به نظام كلان جامعه بسيار ضروري مينمايد. در نظام كلان است كه ارزشها و جهتگيريهاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي جامعه مانند قوانين، نگرشها، باورها، ارزشها و هنجارهاي جامعه درك ميشود. اين نظام كلان داراي شاخصهاي زير است: ـ ساختار سلسله مراتب اقتداري مردانه در جامعه ـ ساختار اقتداري نهادهاي اجتماعي ـ باورهاي فرهنگي ـ قوانين ـ خانواده به عنوان محدودهاي خصوصي بنابراين تا زماني كه جامعهاي داراي ساختار اقتداري مبني بر فرادستي مردان است كه از سوي شرايط اجتماعي ـ اقتصادي، فرهنگي و قوانين جامعه نيز حمايت ميشود، تا زماني كه خانواده در جامعه به عنوان محدودههايي در نظر گرفته ميشود كه نه فقط به دور از نظارت سازمانهاي كنترلكننده دولتي است، بلكه از طريق فرهنگ و باورهاي موجود سلطه مردان در آن مورد پذيرش (مردان و زنان) است، نميتوان به ويژگيهاي يك خانواده مطلوب رسيد. مسئلهاي را كه در اين رابطه ميخواهم طرح كنم اين واقعيت است كه هرچند امروزه گروهها و افرادي سعي در بررسي پديده خشونت عليه زنان دارند اما باز هم آگاهانه يا ناآگاهانه نه دست به انجام پژوهشهايي ميزنند كه براي نمونه مطرح ميسازند كه: مردان پرخاشگر بيشتر خشن هستند، مردان در طبقات پايين بيشتر خشن هستند و... بدتر از آن پژوهشهايي است كه علت خشونت مردان را در سواد كم زن، اشتغال زن يا ديگر ويژگيهاي زنان عنوان ميكنند. اين چنين پژوهشهايي به نوعي در جهت مخفي كردن پديدهاي هستند كه در شرايط كنوني به دليل مشكلات اجتماعي دروني و نيز به دليل فشارهاي بينالمللي بالاخره از خفا بيرون آمده است. در واقع معدود پژوهشهايي وجود دارد كه سعي در نمايش آن ساختاري در جامعه دارند كه به مردان اجازه ميدهد كه به علت مشكلات شخصي، خانوادگي يا اجتماعي نسبت به نزديكان خود دست به خشونت بزنند. بايد توجه داشت كه در بسياري از موارد عاملين خشونت خانوادگي در خارج از خانواده با وجود مشكلات فراوان، رفتار خشن با افراد غريبه ندارند و تنها در درون خانواده است كه چنين رفتاري از خود بروز ميدهند. اما در مورد راههاي كاهش خشونت ميتوان از تجارب ديگر كشورها استفاده كرد هرچند شرايط خاص هر كشوري رابايد در نظر داشت. بههر حال اين روشهاي آزموده شده از جمله عبارتند از: ـ تغيير قوانين ـ ايجاد سازمانهاي حمايتي ـ آگاهي دادن و تغيير نگرش جامعه نسبت به خشونت امروز كه تجمع بزرگي از افراد مختلف در اينجا حضور دارند، شايد بايد بر آن نكاتي تاكيد كرد كه قابل دسترسي از سوي سازمانهاي غيردولتي است و از زاويه آنها مهمتر مينمايد. طبيعتا اين سازمانها بايد در جهت تغيير قوانين يا ايجاد سازمانهاي حمايتي اقدام كنند. اما فعاليت مهم ديگري كه گروههاي زنان ميتوانند انجام دهند و بهنظر ميرسد كه در طول سال گذشته تا اندازهاي هم انجام دادهاند، گسترش آگاهي در اين جهت است كه خشونت خانوادگي پديدهاي فردي و شخصي نيست بلكه خشونت در اصل پديدهاي اجتماعي است. اين كار از طريق ايجاد گردهماييها، بحث و گفت وگوها، كارگاههاي آموزشي، طرح مسئله در مطبوعات يا ايجاد گروههاي همياري در ميان زنان ميسر است. از سويي تقويت امكانات فردي، خانوادگي و گروهي افراد براي مقابله با خشونت و مشخص كردن رابطه ميان ساختار كلي جامعه با اين پديده در جامعه است. گمان دارم كه سازمانهاي زنان به دليل آنكه با واقعيات اجتماعي و شرايط زندگي زنان و كودكان بيش از مؤسسات پژوهشي و دانشگاهي در تماس هستند قادرند كه واقعيات اين پديده را به طرز مناسبتري نسبت به پژوهشهاي تك عاملي كه بيشتر از آن كه در جهت حل مسايل اجتماعي باشد در جهت مقاصد سازماني و فردي است ارائه دهند. در طول سال گذشته فعاليتهاي مشخصي از سوي سازمانهاي مختلف در مورد خشونت عليه زنان صورت گرفته كه جا دارد از آن تشكر كرد و اميدوار بود كه در سال آينده نيز همچنان اين گروهها در مورد مسئله خشونت در حوزههاي مختلف فعال باشند. |