..... (ادامه از قسمت اول) سحر سجادي: مسئله ايدز يكي از معضلات بسيار جدي در جهان امروز است و در كشور ما هم اين بيماري در حال شيوع هرچه بيشتر است. يکى از مهمترين خطراتى که قربانيان خشونت جنسى را تهديد مىکند ابتلا به بيمارىهايى مثل ايدز و هپاتيت است. مىگويند کسانى که همبسترهاى متعدد دارند در معرض خطر ابتلا هستند و خانواده باعث حفظ افراد از ابتلا به اين بيماريهاست. ولى متاسفانه بنابر شواهد موجود، خانواده نيز جاى امنى براي زنان نيست بلکه فقط حس امنيت دروغين ايجاد مىکند. در ايران اکثر زنان آلوده به ويروس اچ.اى.وى. از طريق شوهرانشان به اين بيماري مبتلا مىشوند، شوهرانى که اعتياد تزريقى داشته يا همبسترهاى ديگرى داشتهاند. بعضى از اين مردان از بيمارى خود آگاهى دارند و آن را از ترس ترک شدن از همسرانشان پنهان مىکنند، و در بعضي موارد حتى عمداً قصد آلوده کردن آنها را دارند. بعضىها هم از بيمارى خود خبر ندارند. اين زنها يا از رفتار پُر خطر همسرانشان بىخبرند يا اطلاعات کافى براى محافظت خود در برابر بيمارى را ندارند يا نمىتوانند شوهرانشان را وادار کنند در آميزش جنسى از روشهايى استفاده کنند که مانع انتقال بيمارى به آنها شود. در ضمن، سياست ملى کنترل جمعيت طى سالهاى اخير بسيار موفق بوده اما روشى که بيش از همه براي جلوگيري از بارداري در ايران استفاده مىشود و بيش از همه به خانوادهها توصيه مىشود قرصهاى پيشگيرى از باردارى است. زنهاى ايرانى هم نقش خود را در کنترل جمعيت خوب ايفا کردهاند. اما قرص يا بستن لولهها ... از حاملگى پيشگيرى مىکند اما نه از ايدز. براي همين براي جلوگيري از ابتلا به ايدز توصيه ميشود كه زنان به جاي قرصهاي ضدبارداري از كاندوم استفاده كنند.
ناهيد جعفري: حالا ديگه فكر كنم نوبت اون خانمه كه صحبت كنه (ناهيد زن صورت كبود را با دست نشان ميدهد) اوني كه اونجاست. نام اين خانم را بلدم ولي جرات نميكنم بگم. خب ميدونيد آخه ما ملت آبروداري هستيم. صورت كبودشده او بيآبرويي نيست اما اگه در مورد اينكه چطور شد صورتش كبود شد حرفي بزنيم بيآبرويي است. بيا جلو اي زن بينام، اگر هميشه سكوت كردي لااقل امروز توي اين روز جهاني يه چيزي بگو، حرفي بزن....
زن صورت كبود، (كه روزي لباسش يكسري اسم نوشته شده و با كاغذ چسبانده شده است) از ميان جمعيت گذر ميكند و به بالاترين پله ميرود. پشت جمعيت مينشيند. در اين هنگام موبال ناهيد جعفري در جيبش شروع به زنگ زدن ميكند. (يايد يكي از بچهها به موبايل او زنگ بزند.) صداي موبايل را ناهيد براي يك لحظه جلوي بلندگو ميآورد. و بعد بهطور معمول، جواب تلفن ميدهد.
ناهيد (در موبايل و در ميكروفن ميگويد): بله.... بله... كي؟ آها، خانم احمدي... از دانشكده روانشناسي... بله... ببخشيد گوشي را نگه داريد الان پيام بازرگاني داريم...
(ناهيد در اين موقع ژستش عوض ميشود، يكي از بچهها پوستر برنامه را جلوي ناهيد ميگيرد)
ناهيد: فردا 19 اسفند ساعت 12 تا 4 بعدازظهر مركز فرهنگي زنان و گروه دانشجويي دانشكده روانشناسي دانشگاه تهران به مناسبت 8 مارس برنامه دارند موضوع آن هم خشونت عليه زنان است. از دانشجويان دعوت ميشود در اين مراسم شركت كنند... (ناهيد جعفري دوباره با موبايل حرف ميزند)... بله، بله...
ناهيد (موبايل را كنار ميگيرد) ميگويد: خانم احمدي با شما كار دارند. ميخواهند براي مراسم 8 مارس سخنراني كنيد. چه بگويم؟
در همين حين فرشاد مرادي وارد صحنه ميشود و با عصبانيت فرياد ميزند .
فرشاد مرادي: باز هم كه تشنج شروع شد. هيچوقت تو زندگي آرامش نداريم. آخه اين چه زندگييه كه داريم. وقتي كه زن آدم فمينيست بشه چقدر بدبختي بزرگيه، آرامش از خونه ميره. من بيچاره رو بگو كه هزارتا كار دارم ولي نميتونم از دست شلوغبازي اين زنا انجام بدم.
ناهيد: خانم احمدي، اين شوهرتونه؟
نوشين: بله. البته اين فرشاد است كه نقش شوهرم را بازي ميكنه چون شوهر واقعيام كه مسلما در اين كارهاي غيرمهم شركت نميكنه.
ناهيد جعفري: پس ايشان آقاي جواد موسوي خوزستانييه، همان كسي كه «كتاب توسعه» را در نقد استبداد ايراني منتشر ميكنه؟ اتفاقا خوندم توي اون، ريشههاي استبداد را در بيرون از خانه خوب گفته. اما نميدونم چرا تا دم در خونه ما، ريشهيابي استبداد متوقف شده.
نوشين: بله الان هم دارد مقالهاي در مورد ضرورت دموكراسي مينويسد البته دموكراسي در بيرون از خانه. شوهر بنده هم مثل اكثر مردها از همه نوع دموكراسي خوشش ميآيد البته اگر بنا نباشد در خانه رعايت كند.
ناهيد: الان كه اومديد اينجا در خانه غذا هست كه آقاي موسوي بخورد؟ آخه مقاله نوشتن خيلي كار سختييه.
نوشين: بله، معلومه. با اين حال، باز هم ميگويند فمينيستها ضدمردند.
مدعيالعموم: ببخشيد شما مسائل شخصيتون رو چرا اينجا مطرح ميكنين؟
مهسا شكرلو (با عصبانيت صحبت ميكند): وايسيد ببينم يعني شما فكر ميكنيد خشونت در خانه با بيرون از خانه ادامه يكديگر نيست؟ آيا دختري كه در منزل خشونت ديده ميتواند در بيرون از خانه از حقوقاش دفاع كند؟ به نظر شما مردي كه آزادي اوليه زن و بچههايش را سلب ميكنه چطور ميتواند مدافع آزادي و دموكراسي باشد؟ اصلا به خاطر همين طرز تفكر شماهاست كه دموكراسي وجود ندارد چون حوزه عمومي و خصوصي را جدا ميكنيد و فقط بهدنبال دموكراسي در بيرون از خانه هستيد. تا وقتي اين تفكر وجود دارد مطمئن باشيد تغييري در جامعه ايجاد نميشود....
ناهيد: مهسا جان جرو بحث نكن. ببخشيد آقاي مدعيالعموم. اين مهسا شكرلوي ما عصبيه. مهسا يادت باشه كه ما هر كاري كنيم پاي فمينيست بودنمان ميزارن، الان ميگن فمينيستها همهشون عصبي هستن...... آخ ببخشيد هنوز پشت خط منتظرند. ميخوان بدونن شماها خانم احمدي خانم اردلان يا خانم مهاجر قبول ميكنيد براي 8 مارس سخنراني كنيد يا نه؟
پروين اردلان: ما هيچكداممان سخنراني نميكنيم چون خوابهاي بدي ميبينيم.
مدعيالعموم: خواب چي؟ يعني چه؟در سال ما فقط يك روز وقت داريم به حرفهاي شما گوش بديم آن هم روز 8 مارس، حالا اين يك روز هم نميياين صحبت كنيد. يادتان باشد كه ما روزهاي ديگه وقت نداريم.... حالا لااقل بگوييد چه خوابي ميبينيد.
ناهيد: اگر ميخواهيد خواب آنها را ببينيد. آن جا را نگاه كنيد. آنها قرار است محاكمه شوند.
ناهيد دستش را ميبرد و سن را نشان ميدهد كه در آنجا زهره، نازنين، طلعت، منصوره و ميترا نشستهاند. نوشين، فيروزه و پروين و ديگران هم برميگردند و صندليهايشان را رو به سن ميگذارند و مينشينند. (پشت به جمعيت)
زهره ارزني (ميزند روي ميز): دادگاه رسمي است.
طلعت تقينيا در نقش افسانه نوروزي: من افسانه نوروزي هستم. يعني طلعت تقينيا هستم اما حالا سعي ميكنم خودم را جاي افسانه نوروزي بگذارم. من از شش سال پيش در زندان هستم. آن موقع 27 سال داشتم يعني وقتي من و شوهر و بچههايم رفته بوديم كيش منزل يكي از دوستان خانوادگيمان، نام اون فرد را نميتوانم ببرم چون نميشود ديگر. ما خانواده فقيري هستيم. چند روزي شوهرم ما را براي انجام كاري منزل آن دوستمان گذاشت تا برود و چند روز بعد برگردد. من در خانه آن آقا با بچههايم بودم. پس از رفتن شوهرم، ميزبانم قصد تجاوز به من را داشت. و من از خودم دفاع كردم و او را با چاقو كشتم. خدا شاهد است كه نميخواستم كشته شود. از خودم دفاع ميكردم. خب چه ميتوانستم بكنم. اما هنوز نتوانستم ادعاي خودم را به دادگاه ثابت كنم كه من از خودم دفاع ميكردم. چطور ميشود ثابت كرد. معمولا كسي كه بخواهد به آدم تجاوز كند كه در ملاء عام اين كار را نميكند كه من شاهد داشته باشم. پس چطور ميتوان در اين موارد ادعاي دفاع از خود را ثابت كرد. بعضيها در مورد پروندهام گفتند كه من چون لباس باز پوشيدم و آن مرد را تحريك كردم تقصير خودم بوده. هميشه در مورد زنها از اين حرفها ميزنن. در ضمن ميگويند نوع خطر متناسب با دفاع نبوده يعني من براي دفاع از خودم نبايد با چاقو و در آن وضعيت كه آدم نميتواند فكر كند، از خودم دفاع ميكردم. نميدانم به تجاوز اگر رضايت ميدادم به لحاظ قانوني بايد سنگسار ميشدم، حالا هم كه از خودم دفاع كردم ميگويند چرا كشتهام. در آن وضعيت لابد بايد ميرفتم با او بحث ميكردم. حالا من 6 سال است كه در زندان هستم و بچههايم تنها هستند. شوهرم دنبال كار من است اما او نه پول دارد نه پارتي. با اين وضعيت شما فمينيستها كه داعيه دفاع از حقوق زنان را داريد براي من واقعا چه كرديد؟
نازنين در اين لحظه بلندگو را ميگيرد.
نازنين كيانيفرد: من نازنين كياني فرد كارآموز وكالت هستم و در كمپين حقوقي تا 8 مارس فعاليت مي كنم و در راهروهاي دادگاهها، دفترهاي مشاوره وكالت، امثال افسانه نوروزي را خيلي زياد ديده ام و در اينجا حكم وكيل افسانه نوروزي را دارم. ماده 61 قانون مجازات اسلامي اين طور بيان ميكند كه هر كس (منظور چه زن و چه مرد است ) در مقام دفاع از نفس يا ناموس يا آزادي تن خود يا ديگري در برابر هرگونه تجاوز فعلي يا خطر قريب الوقوع عملي انجام دهد كه جرم باشد تحت شرايطي قابل تعقيب و مجازات نخواهد بود كه اين شرايط بدين شرح هستند: 1ـ دفاع با تجاوز و خطر متناسب باشد. به راستي دفاع زني تنها، همانند افسانه نوروزي كه به دليل شرايط سخت اقتصادي تن به شغل تحميلي براي شوهر خود داده زني كه از دوست نزديك شوهر خود به يكباره غافلگير شده و زني كه مورد هتاكي و هجوم قرار گرفته چطور «تناسب» را در چنين شرايط بحراني رعايت كند؟و تناسب را چگونه در آن شرايط معنا كند؟ 2ـ عمل ارتكابي بيش از حد لازم نباشد. زني كه با ضعف جسماني ميزبان گستاخ خود را با آشفتگي و پريشان حالي از خطر دفع مي كند ميزان سنجش حدود و لزوم را چطور تشخيص دهد. 3ـ توسل به قواي دولتي بدون فوت وقت عملا“ ممكن نباشد. افسانه نوروزي زني كه تنها در لحطه اي نه چندان آسان كه مورد تعرض واقع مي شود چطور به قواي دولتي مراجعه نمايد البته حديثي است متين و كاري بس عاقلانه. اما هميشه همگان بعد از واقعه و براي ديگري عاقل مي شوند، نه براي خود و در شرايط حادثه . بهر تقدير در مورد پرونده افسانه نوروزي، با اينكه كارشناس رسمي دادگستري دفاع مشروع را تشخيص داده است ولي نهايتا“ دادگاه مساله دفاع مشروع را نپذيرفته و حكم قتل عمد را اصرار نموده است. درصورتيكه ميتوان گفت آيا تامل و عاقبت انديشي افسانه نوروزي در آن لحظه اضطرار، سبب اتهامهاي ديگري به او از سوي ديگر مواد قانوني، عرف يا سنت جامعه نميشد؟ و آيا دادن حكم قتل عمد به افسانه نوروزي از سوي مجريان قانون، افسانه نوروزيهاي ديگري را در گرداب خشونت فرداها بيپناه و تنها رها نميكند؟
نازنين سپس بلندگو را به ميترا ميدهد كه نقش كبري رحمانپور است.
ميترا شجاعي در نقش كبري رحمانپور: من كبري رحمانپور هستم. يعني من ميترا شجاعيام اما در مورد كبري رحماني با وكيلاش هم مصاحبه كردهام. براي همين اينجا ميخواهم به جاي او حرف بزنم. من 23 سالهام. وقتي آن اتفاق افتاد 20 سال داشتم. يعني 3 سال پيش مادر شوهر 90 سالهام را با چاقو كشتم و حالا به اعدام محكوم شدهام. هر لحظه ممكن است مرا پاي چوبه دار ببرند. من قرباني دو خانواده شدهام. يكي خانواده خودم كه به خاطر فقر بيش از حد، مجبور شدم با مردي 60 ساله كه قبل از ازدواج با من سه بار ديگر ازدواج كرده بود و طلاق گرفته بود ازدواج كنم. خالهام كه در خانه شوهرم كار ميكرد باعث آشنايي ما شد. خانه آنها در بالا شهر بود. من فكر كردم اگر با مرد پولداري ازدواج كنم هم به خانوادهام كمك ميكنم و هم شايد خودم از اين فقر لعنتي نجات پيدا كنم. اما شوهر 60 سالهام و مادرش مرا بسيار اذيت ميكردند. حس ميكردم مرا فقط به عنوان يك كالا نگاه ميكند. قبل از ازدواج رسمي، من 3 ماه بايد در خانه آن مرد كار ميكردم. در آن موقع بدون آنكه ازدواج ما ثبت شود رابطه جنسي با من برقرار كرده بود. بعد از شكايت از او و فشار پدرم، او مجبور شد كه مرا عقدكند. ولي يك روز مرا با 20 هزار تومان سوار ماشين كرد و گفت برگرد خانه پدرت. من اگر برميگشتم به زن خياباني تبديل ميشدم براي همين برگشتم خانه آن مرد. مادرشوهرم در را باز كرد و به من توهين كرد و با چاقوي ميوهخوري به من حمله كرد. حتا 4 انگشتم بهشدت بريد. من هم چاقو را از او گرفتم. اما كينه و نفرتم باعث شد كه به مادر شوهرم حمله كنم و او را با چاقو بزنم كه البته به مرگش منتهي شد. حالا من منتظر اعدام هستم. ميخواهم بدانم كه شما فمينيستها براي من و امثال من چه كردهايد؟
ميترا ميرود كنار منصوره و بلندگو را به او ميدهد. منصوره نيز يك قدم جلو ميآيد.
منصوره شجاعي در نقش زهرا كاظمي: من زهرا كاظمي هستم. يعني من زهرا كاظمي نيستم، منصوره شجاعي هستم. زهرا كاظمي در گورستاني نه خيلي دور از ما، در زير خاكهايي سرد و سياه، نه چندان آرام و آسوده خوابيده است. و من نيز نه چندان آرام و آسوده از زبان او با شما حرف ميزنم. من يك خبرنگار هستم. پس از سالها دوري از ايران و ادامه تحصيل و كسب تخصص خبرنگاري، با اشتياق فراوان به كشورم آمدم تا از اجتماع خانواده دانشجويان زنداني در محوطه مقابل زندان اوين گزارش تهيه كنم. قرار بود پس از تهيه گزارش به شيراز بروم. مادر پيرم آنجا، براي ديدارم لحظه شماري ميكرد، و تنها فرزندم نيز در كانادا چشم به راهم بود. من هنگام تهيه گزارش و عكس دستگير شدم و بعد هم به سرعت كشته شدم، آنقدر سريع كه گاهي اوقات فكر ميكنم اول مرا كشتند بعد دستگير كردند. بعد از اين ماجرا، مادر پيرم در اثر تنهايي، ترسزدگي و كهولت رضايت داد كه حتا جسم از هم پاشيدهام را به پسرم كه در غربت چشم به راهم بود تحويل ندهند. و تن من، تن مقدس من، بدون هيچگونه تحقيقات پزشكي قانوني از سوي كشور متبوعم، در خاكي كه دست پروردهاش بودم و با اميد به آغوشش بازگشته بودم تا از دردهايش بنويسم و در شاديهايش سهيم باشم، مدفون شد. و از آن پس، ديگر خاموشي بود از سوي من وغوغاسالاري همواره بر جاي مانده! و اكنون شما فمينيستها كه ادعاي دفاع از حقوق زنان را داريد، براي حقوق پايمال شده من، براي اندوه و تنهايي مادر پيرم و براي غم و سرگرداني پسرم در مملكتي غريب چه كردهايد؟
بعد از صحبت منصوره، نوشين، پروين و فيروزه دوباره سر جاي خود ميروند و زهره بلندگو را ميگيرد و خطاب به نوشين و پروين و فيروزه صحبت ميكند.
زهره ارزني: من وكيل مركز فرهنگي زنان و الان هم وكيل اين سه زن هستم. آنها از شما سه نفر سخنران شاكي هستند چون برايشان هيچ كاري نكرديد درصورتيكه ادعاي زيادي هم داريد. خانم احمدي، خانم اردلان، خانم مهاجر در دفاع از خود چه چيزي داريد كه بگوييد؟
ناهيد جعفري: من هم وكيل سخنرانها هستم و حرفهاي آنها را ميزنم.... به خدا ما يك كارهايي كرديم. اما تعدادمان كم است و صدايمان به جايي نميرسد. از اين جمعيت 14 ميليوني در تهران فقط اونايي كه به اين مسائل حساس هستند همين تعدادي هستن كه اينجا ميبينيد يعني همين هزار نفر، شايد يك كم بيشتر. خودتون ميبيند كه تعدادمون چقدر كم است، چه كار كنيم؟ حتا ميبينيد كه نيروي انتظامي از مردم فعالانهتر در اين ميتينگ اعتراضي به خشونت، شركت كرده. ما ابزارهاي بسيار كمي داريم فقط ميتوانيم اعتراض كنيم و مسائل را مطرح كنيم آن هم در سطح خيلي محدود. رسانههاي جمعي در اختيار ما نيست. چه ميتوانيم بكنيم. تريبونهاي خيلي كمي براي طرح مسائل زنان وجود دارد. چه كنيم. الان هم يك نامه براي آزادي شما نوشتيم. قبلا هم اينكار را كردهايم و براي امضاء جمع كردن تلاش كردهايم اما همه در دفاع از شما شركت نميكنند و نامههاي اعتراضي را امضاء نميكنند.
مدعيالعموم: ببخشيد اين خانم افسانه نوروزي و كبري رحماني پروندهشون مشكل داره. براي همين من يكي كه امضاء نميكنم.
ناهيد: آقاي مدعيالعموم خودتان ميدانيد كه مشكل پرونده هم نيست از هر چيزي ميشود ايراد گرفت، حتا ايراد ويرايشي و تايپي. مسئله چيزهاي بزرگتري است. به هرحال كارهايي كرديم اما كار و فعاليت در اين جامعه خيلي كار سختيه....
زهره: اينها كه ميگوييد همه بهانه است. الان موكلينم بايد برگردند زندان. متاسفانه شما از خودتان دفاع نكرديد بلكه ديگران را محكوم كرديد. از اين توجيهات گذشته با وجدانتان چه ميكنيد؟ مگر اينها كابوسهاي شبانه شما نيستند؟
ناهيد: بله و چه كابوسهايي. (ناهيد بعد رو ميكند به سه نفر سخنران) من ديگر نميتوانم از شماها دفاع كنم بهتر است خودتان حرف بزنيد.
فيروزه: به نظرم اگر سخنراني را تمام كنيم بهتر است.
پروين: بله وگرنه كار به جاهاي باريك ميكشه كه ما هم جوابي نداريم بدهيم. پس هرچه زودتر ميدان را «خالي» كنيم!
ناهيد: بله سخنراني جمعي ما اينجا تمام شد. اگر واقعا دوست داشتيد برايمان دست بزنيد وگرنه لطفا به رسم سنت و عادت دست نزنيد. در ضمن جزوههاي خشونت عليه زنان را هم بخريد فقط 200 تومان است. امضاء نامهاي را كه براي دفاع از افسانه نوروزي و كبري رحمانپور تهيه كردهايم يادتان نرود. امضاء كنيد. ممنون از همگي. خداحافظ.
پايان سخنراني جمعي (پيشبيني آخر سال: احتمالا كسي دست نميزند). 8 مارس - 18 اسفند 1382
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طرح «سخنراني جمعي» توسط نوشين احمدي خراساني نوشته شده است اما سخنراني افراد در لابهلاي آن، نظرگاه هر يك از كساني است كه در آن اجراي نقش ميكنند و توسط آنها به نگارش در آمده است و در لابهلاي طرح «سخنراني جمعي» گنجانده شده است. |