کدمطلب:2

 
زهرا سلطان: سواد آموخته نامه پران

2/21/2004 5:49:51 PM

 
 

   تريبون فمينيستي ايران:
در مبارزات براي قانوني كردن سواد آموزي زنان مخالفان مرتجع مدام با عنوان كردن اين كه براي طبقه نسوان خط حرام است توضيح مي دادند كه زنان سواد آموخته نامه پران مي شوند، نامه هاي عاشقانه مي نويسند، از خانه در مي آيند و به خيابان مي ريزند. بنابراين سعي مي كردند از هر طريقي كه مي دانستند، حتي با حمله جمعي به مدارس دخترانه و يا انفرادي به زناني كه ظاهر و رفتاري متفاوت با الگوي تجويزي جامعه سنتي مردسالار داشتند و مرعوب كردن زن ها جلوي سواد آموزي آن ها را بگيرند.
آزارهاي خياباني و حمله هاي دسته جمعي براي اوباش تفريح هم بود. و صد البته همان طور كه آن ها پيش بيني مي كردند زن ها هم نامه پران شدند و هم از خانه ها بيرون آمدند و به خيابان ريختند.
تعدادي نامه از زهرا سلطان ، دختر رضا قلي خان نظام السلطنه، خطاب به برادرش كه در روسيه تحصيل مي كرد موجود است كه درست از كار در آمدن اين هر دو پيش بيني را نشان مي دهد.
زهرا سلطان در تاريخ نوشتن اين نامه ها حدودا 15 ساله است و نامه ها به دوره دوم مجلس شوراي ملي – سال هاي 1328 و 1329 ه. ق. – مربوط مي شود:
"از قراري كه شنيده ام، تبريز خيلي رو به ترقي است. مثلا چند وقت پيش يكي از خانم هاي معتبر تبريز، مهماني بزرگي كرده بود و تمام خانم هاي محترم را تبريز را وعده گرفته بود و نطقي هم كرده بود، از اين قرار كه خانم هاي محترم، ما تا به حال هرچه به زور از شوهرهامان پول مي گرفتيم و خرج لباس مخمل و اطلس مي كرديم، حالا بس است و به همين چيت فرنگي اكتفا كنيم و با پول اطلس و مخمل، يك مدرسه براي دخترها درست كنيم." يا " ... چند روز پيش هم ستارخان وارد شد ] 8 ربيع الاول 1328 [ نمي دانيد با چه دست گاه و جلالي از تهران تا شاه آباد ، تمام را دروازه بستند ... سر خندق پر بوده است از زن ها." يا "خانم هاي ايران يك شركت خيريه درست كرده اند و ديروز كه جمعه بود، در پارك اتابك يك مجلس كنفرانس و سينموتوگراف دادند و با پولي كه جمع مي شود مي خواهند يتيم خانه و مريض خانه و مدرسه براي دخترها درست بكنند. بليت هم چاپ كرده بودند از پنج هزاري تا دو توماني."


♀♀ ♀♀ ♀♀

دختر زاده شدم

من دختر زاده شدم
تا عروسک و جارو به دستم دهند
طراز ييراهن مردان را زر کشم
و غبار خانه بروبم

برادرم در کوچه بازي مي کند
برادرم با دوچرخه به کوچه ها مي زند
من در کنج خانه مي مانم.

من دختر زاده شدم
در فصل سوال و جست و جو
چرايم بي جواب مي ماند و
جست و جوهايم بي حاصل.

برادرم در خم و ييچ کوچه ها
در بازي با خاک و سنگ
زندگي را تجربه مي کند.
تجربه من از ديوارها بر نمي گذرد.
من کوچه ها را نمي شناسم

من دختر زاده شدم
تا در طلوع بلوغ
چشم وحشت زده ام
چون چشم آهويي بي قرار
راز مرا برملا کند.
برادرم امشب به خانه نيامد
او ديگر براي خودش مردي است.

من دختر زاده شدم
تا در يس هز جنگي بازنده باشم
و در اطاله صلح
قرباني شوم .

در جنگ
سربازان مغول و نوچگان تيمور
غريو درد مرا در گنبد ميناي آسمان طنين افکن کنند.
در صلح
امير و خادمانش.

در يس هر چنگي
خواهرانم جامه يلشت فاحشگان را بر تن مي کنند.
درآرامش هر صلحي
در مجلس عشرت سروران خويش ساغر مي گردانند.
من
آري
دختر زاده شدم.

مهوش قديريان
کتاب جمعه- شماره 32- ارديبهشت 1358

                     

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 1