تريبون فمينيستي ايران: جنبش زنان بيش از آنكه به رهبر محتاج باشد، نياز مند سازماندهندگان تاثيرگذار است و محترم اسكندري در زمانه خود يكي از بهترينسازماندهندگان بود. سي سال بيشتر نداشت كه گذارش به اتاق عمل افتاد. هنگامي كه او را براي جراحي ميبردند به آينده «جمعيت» ميانديشيد، جمعيتي كه تنها يكسال از تولدش ميگذشت و در همين مدت کاري کرده بود کارستان. محترم اهداف «جمعيت» را دوباره مرور كرد: آموزش دختران، ترويج صنايع وطني و تأسيس بيمارستاني براي زنان فقير . وقتي در رؤياهايش به تأسيس بيمارستان براي زناني كه استطاعت مالي نداشتند ميانديشيد، چهره تکيده اش از زندگي سرشار ميشد. با آنكه جوان بود بهخاطر مشكل ستون فقرات همواره خميده راه ميرفت. حتا وقتي در ساختمان «جمعيت» سخنراني ميكرد و از حقوق زنان سخن ميگفت، رنج بيمارياش را همواره با خود ميكشيد، اما خم به ابرو نميآورد. حالا روي تخت بيمارستان به همه اينها ميانديشيد و هيجان آن ساعتهايي كه در «جمعيت» فعاليت ميكرد وجودش را مملو ميساخت. از سوي ديگر اضطراب جراحي ستون فقرات خاطرات روزهاي پرهيجان مبارزه را در او به عقب ميراند. سال 1303 ش. بود و عمل ستون فقرات در ايران بسيار خطرناك و «محترم» اين را مي دانست. اما او در پشت سرِ خود يادگارهايي بر جاي گذاشته بود، و اين خيالش را كمي آسوده ميكرد. «جمعيت نسوان وطنخواه» از يادگارهاي او بود و مجلهاي كه براي زنان تأسيس كرده بود. وقتي به اتاق عمل رسيد وجدانش با وجود آنها آسوده بود؛ چشمانش را بست و ديگر هرگز نگشود. پيكر جوان و نحيف زني را كه مبارزاتش تنِ زمخت هزاران مرد متحجر را لرزانده بود، در 24 ذيحجه 1343 ق. بهخاك سپردند. در شماره هاي 7 و 8 مجله «نسوان وطنخواه ايران» ، صديقه دولتآبادي در سوگ او نوشت: «حادثه مؤلمهي مرحومه محترم خانم اسكندري آنقدر خاطر مرا افسرده كرده كه شرحش را نتوان داد، چون كه من خوب قدر زحمات آن دختر شجاع ايران را ميدانم و فقدان او را يك بدبختي بزرگ تصور ميكنم. بله، فداركاريهاي او قابل تقدير است، فراموش نميكنم كه مكرر در كنفرانسها او را مورد سخريه قرار ميدادند. بهگوش خود ميشنيد و ابداً تكدرخاطر حاصل نميكرد. با عزم ثابت و قدم قوي باز رو به مقصود ميرفت. در عمر خودم اين اول زن ايراني بود كه ديدم خسته نشد و فكر خود را تعقيب كرد...». محترم اسكندري در 1274 ش. متولد شد. از نوجواني به مسائل اجتماعي گرايش توجه داشت و ساعتها با دوستان پدر به بحث ميپرداخت و از مشكلات و محروميتهاي زنان سخن ميگفت. شايد تأثير «محترم» بود كه پدر را به مسائل زنان حساس كرد تا جايي كه مطالبي درباره حقوق زنان نوشت. در هرحال مسلم است كه در نسلِ اول زناني كه پا به ميدان مبارزه نهادند و از خانه به «بيرون» كشانده شدند تعامل با مردان روشنفكر خانواده انكارناپذير است. در دوراني كه مدرسه براي زنان وجود نداشت يا انگشتشمار بود و در شهرها بهدست آوردن شغل ـ حتا براي مردان ـ بسيار دشوار بود و اكثر مردها در قهوهخانهها زندگي خود را به بطالت ميگذراندند؛ در دورهاي كه جامعه بسته و بي تحرک ما ظرفيت پذيرش زنان را نداشت، کمتر زني بدون حمايت مردان خانواده ميتوانست در زندگياش تغيير ماهوي دهد. محترم اسكندري هم فعاليت هاي آزادي خواهانه خود را با برخورداري از اين حمايت آغاز كرد. در 1302 ش. همراه با نورالهدي منگنه، فخر آفاق پارسا، فخرعظمي ارغون، مستوره افشار و صفيه اسكندري «جمعيت نسوان وطنخواه» را تاسيس كرد و به رياست آن انتخاب شد. اين جمعيت پايگاهي بود براي زنان روشنفكر تا كلاس اكابر براي زنان برپا كنند؛ در جلساتشان از حقوق زنان سخن برانند؛ پوشيدن لباسهاي وطني را شعار خود سازند؛ هنر تئاتر را در خدمت اهداف جمعيت قرار دهند و بالاخره شوري برانگيزانند و ديگر زنان را آگاه كنند. همين شور و حال، کساني را كه نميخواستند جان تازه اي به درون کالبد اين جامعه خموده دميده شود سخت به لرزه درآورد. هم از اينرو بود كه آنان جزوهاي بهنام «مكر زنان» منتشر كردند تا با هياهوي بسيار در بين مردم بفروشند. محترم و ديگر زنان عضو جمعيت بسيج شدند؛ هر يك به گوشهاي از شهر رفتند و يك روزه تمام جزوههاي «مكر زنان» را خريدند. ميدان توپخانه بهترين محل براي نمايش حماسه «خرافهسوزي» و مبارزه با بلاي جهلي بود كه ميخواست زنان را در كنج خانهها نگه دارد: همه آن كتابها را در ميدان توپخانه جمع كردند و در يك نمايش سمبليك به آتش كشيدند. محترم، بهخاطر اين عمل و ساير سنتشكنيهايش همواره مورد تعرض بود حتا در خيابان به او سنگ ميانداختند و دشنامش ميدادند، اما همچنان به راه خود مي رفت و عزم و روحيه آهنين او بود که انتشار «نسوان وطنخواه ايران» را هرچند براي مدتي کوتاه ممکن کرد. اين مجله نخستين نشريه زنان با اهدافي سوسياليستي بود. |