کدمطلب:5

 
روسپيگري (... )

5/25/2004 12:01:52 PM
صبا جوزيفر (نشريه دانشجويي تحرير خيال، شماره 6)

 
 

  
تريبون فمينيستي ايران
روسپي.... سكوت نه...
دنج و باصفا براي بلند بلند فكر كردن
شگفتا وقتي كه بود نمي‏ديدم، وقتي كه مي‏خواند نمي‎شنيدم، وقتي ديدم كه نبود وقتي شنيدم كه نخواند و چه غم‎انگيز است كه وقتي چشمهاي سرد و زلال در برابرت مي‎جوشد، مي‎خواند و مي‎نالد تشنه آتش باشي و نه آب و چشمه كه خشكيد، چشمه كه از آن آتش كه تو تشنه آن بودي بخار شد و به هوا رفت و آتش كوير را تافت و در خود گداخت و از زمين آتش روييد و از آسمان آتش باريد؛ تو تشنه آب بودي و نه آتش و بعد عمري گداختن از غم نبودن كسي كه تا بود از غم نبودن تو مي‏گداخت و اكنون تو با مرگ رفته‏اي و من اينجا تنها به اين اميد دم مي‎زنم كه با هر نفس گامي به تو نزديكتر شوم و اين زندگي من است.
نمي‎دونم جرئت رو در رويي با همجنساي خودم رو فرو رفته در اعماق باتلاق‏هاي فساد دارم يا نه؟ صبح‏هاي زود وقتي از در خونه بيرون ميام تا وقتي كه به دانشگاه مي‎رسم قريب به ده تا ماشين جلوي پاهام ترمز مي‏كنه، راننده‏ها از پسرهاي منفي گرفته تا مردهاي جاافتاده و تا بينهايت مردان مسن هستند. به خودم نگاه مي‏كنم و فكر مي‎كنم چكار كردم كه مستحق اين عذاب شدم.
ساعت 7 صبح موقعي كه شايد هنوز نصف مردم تهران در خوابند چرا نيمي از دختران و زنان جوان ما يا در پي شكارند و يا مست شكار ديشب.
مي‏گويند دختران فراري يا زنان خياباني نمي‏دانم دو واژه اخير نشأت گرفته از چه پنداري است، در كل به اين گروه از زنان روسپي مي‏گويند. روسپي از واژه روسپيد كه به طعنه و كنايه به زنان بدكاره اطلاق مي‎شود مي‎آيد. آمار چه مي‎گويد: تا سال 1378 سن دختران فراري 16 سال بوده و در سال 1379 اين مسئله بين دختران 7 تا 14 سال رواج يافته است.
تصويري آماري از زنان روسپي نشان مي‎دهد نيمي از آنان قبل از 15 سالگي تجربه ارتباط جنسي با مردان را داشته‎اند. و جالب توجه اين‎كه اين مردان لزوماً نبايد پسر همسايه يا پسرهاي بالاشهري باشند، زننده‏ترين نكتهي قضيه اين است كه اين نقش مهم رو گاهي پدر، برادر، دايي و عمو ايفا مي‎كنند.
نمي‏دونم تا حالا با دختري كه پدرش بهش تجاوز كرده رويارو شده‏ايد و آيا براي لحظه‏اي چند خود را در شرايط او مجسم كرده‏ايد؟
دبيرستان كه بودم دختري رو مي‏شناختم كه از فرط زيبايي توي مدرسه به مرلين مونرو مشهور بود منتها نه سابقه اخلاقي درستي داشت و نه سابقه درسي. نمي‏دونم چطوري باهاش صميمي شدم و بازم نمي‏دونم چطوري همه غصه‏هاشو برام گفت اما اينو مي‏دونم كه شوك ناشي از فهميدن دردش برام آنقدر زياد بود كه بعد از اينكه خودش رو كشت تا يك هفته فكم قفل كرده بود.
اولين بار وقتي 12 ساله بوده پدرش! به تنها دخترش تجاوز ميكنه، وقتي خودش رو كشت هيچ كس نفهميد واقعاً چه اتفاقي افتاده است. بعداً توي نامه‏اي كه برام نوشته بود خوندم كه پدرش پدر واقعي‏اش نبوده و اون‏شب شوم مادرش تمام مدت بيرون اتاق بيدار منتظر بوده بدون هيچ عكس‏العملي!
يك روز مثل سيگاري مرا برافروخت ميان انگشتانش و نشاند بر لبانش و من تا به خود بيايم ديدم زير پا له شده‏ام، سرد ـ خاموش ـ متعفن.
من هميشه فكر كردم اصلاً چرا اين كار هميشه در اذهان عمل ناپسندي است يا بهتر بگم چه فرقي در برقراري رابطه جنسي با يك نفر از طريق ازدواج يا حتي صيغه با روابط نامشروع وجود داره، آيا نفس عمل يكي نيست؟ زناني كه به اختيار خود 7-6 بار ازدواج كرده‏اند يا حتي مرداني كه به دفعات روابط جنسي داشته‎اند آيا مقدس‏تر از يك زن خياباني روانپريش عصيانزده هستند؟
علي رمضاني 65 ساله راننده تاكسي مي‏گويد: چند شب پيش 2 تا دختر جوان يكي 15 ساله و ديگري 12 ساله را سوار كردم. دختر بزرگتر مرتباً با موبايل با پسري به نام سيا كه به گمانم مخفف سياوش بود صحبت مي‎كرد و آدرس دقيق محل پارتي كه قرار بود بروند رو مي‏پرسيد. بعد از اتمام صحبت‏هايش به او گفتم: دختر جان حداقل از موي سپيد من خجالت نمي‏كشي از روي خواهر كوچكتر از خودت خجالت بكش. او در كمال ناباوري در جوابم گفت: هه، اين بزمچه اولاً خواهرم نيست، دوماً اين خودش قاپ قمارخونه‏اس، اين دختر همسايه‏مونه مامانش امشب داده دست من ببرمش پارتي بياد روي بورس. خودم يه دوست پسر خوش‏تيپ براش پيدا مي‏كنم تا همين امشب حجب و حياشو بريزه. مامانش گفته ديگه خودش بايد نونش رو دربياره.
از ميله‎ها نترس پرنده!
از شاخه‎ها بترس كه پروازت را مي‎دزدند،
از باله‎ات بترس و از آبي آسمان كه زيبايت كرده است.
در پارك لاله هستم، روي ميزهاي مدور انتهاي پارك از سر ناچاري مجبور به خوردن بستني در اين هواي سرد شده‏ام. متلك‏هاي چندين پسر را مي‎شنوم و دلم ميخواهد يكي از آنها گشادي مردمك چشمانم را ببيند. در پي يك سوژه خوب كسي كه به اميد روسپي بودن با او صحبت كنم چشم مي‎گردانم. در تمام نقاط پارك دختران و پسران زيادي سر در گوش هم برده و براي هم نجوا مي‏كنند و من مطمئنم معني دوست داشتن غير از اين است هرچيزي غير از اين! در همين افكارم كه كسي مي‎گويد مزاحم نيستم، تا دهان باز مي‎كنم كه بگويم مي‎خواهم تنها باشم او را مي‎بينم: سوژه مورد نظرِ 2 ساعت انتظار من. پس، لبخند اغواگرانه‎اي تحويل او مي‎دهم و مي‎گويم اصلاً خواهش مي‎كنم بفرماييد.
سيد است و اسمش سيده روحانيه اما حالا 4 سال است كه او را پاني مي‎نامند. موهايش نمي‎دانم استخواني، بور، سفيد، هايلايت يا چيست، صورتش سفيد مات با چشماني ماتتر از پوست صورتش اما روي هم رفته عروسكي است كه به يك نگاه مي‏ارزد.
پاني: كامبيز و نديدي؟
من: ببخشيد، متوجه نشدم.
پاني: كامبيز و؟
من: نمي‎شناسم، متأسفم.
پاني: مگه مال اين اطراف نيستي؟
من: متأسفانه نه.
پاني: ببينم اصلاً واسه چي اينجا نشستي؟
من: فقط يه بستني بخورم.
پاني: توي اين هواي سرد! خر خودتي، چكارهاي؟ مواد، مكان، دوست‏پسر،....
آب دهانم را قورت مي‎دهم، سيب گلويم درد مي‏آيد، مي‏گويم: هيچكدام تو چكاره‏اي؟
پاني: همه‎كاره، هرچي عشقته.
تصميم مي‎گيرم همه چيز رو براش بگم بعد از تموم شدن حرفام ميگه ازت خوشم مياد مثل خودم پر رويي حالا گوش كن:
«9 تا خواهر و برادر داشتم بابام به يه مرد معتاد كه دو سال از خودش بزرگتر بود منو فروخت ميدوني چقدر؟ 60 هزار تومان. بچه‏دار شدم يه دختر، اسمش فاطمه‏اس حتماً اونم مي‏شه ناتاشا. از سال دوم ازدواجم شوهرم مرداني غريبه رو مي‏آورد خونه، خودش مي‏رفت بيرون بعد از 4-3 ساعت هم كه مياومد نه من به روش مي‏آوردم نه اون. دخترم 4 ساله كه بود يه شب يكي از اون مردا رفته بود بالاي سر فاطمه منم تا اومدم ديدم با چاقو زدمش. افتادم زندون، درم كه اومدم افتادم تو كار خلاف و شدم پاني نه ديگه از بچه‏ام خبري دارم نه از شوهرم. حالا اينجام با اين قيافه. منم يه روز موهام مثل تو مشكي بود حالا بور شده چون تابلو تره.»
و سخن آخر:
به وهم كدام سادهدلي دقيقه‏هاي عقيم انتظار را در دل داده‏ي؟
مثل كاج‏هاي خشكيده كنار جاده در امتداد سيم تلگراف ايستاده‏اي.
باور كن هرگز به تو پيامي نخواهد رسيد اگر حتي تا ابد شاخه‏هايت را بر سيم‏ها بگذاري.

                     

پیشنهاد   تعداد پيشنهادات= 32