جيغ بکشيد

                  <-------........به مردها حالي كرد "كه بفهمند"؟

مردها هميشه در فعاليت هاي فمينيستي درگير بوده اند. و تفاوتي ايجاد كرده اند. وقتي اليزابت كدي استانتون در 1848 گفت كه زن ها بايد براي حق راي بجنگند، همه دستش انداختند تا اين كه فردريك داگلاس معتقد به لغو بردگي در دفاع از او سخن گفت. اما، زنان خيلي زود فهميدند كه حتي مردهاي پيشرو هم گرايشي به "قبضه كردن اوضاع" دارند.

 

زن ها هم مثل همه گروه هاي سركوب شده دريافتند كه براي تعريف مجدد خودشان بايد يك جدايي اي از گروه مسلط وجود داشته باشد. بعضي ها معتقدند كه اين جدايي بايد كامل باشد. اما اكثريت مي خواهند كه مردها هم در كنارشان براي عدالت جنسيتي مبارزه كنند  ووقتي آن ها بي اعتنايي يا خشونت نشان مي دهند به حق آزرده مي شوند. همان طور كه بتي لين عكاس در 1999 گفت:

 

در دهه 60 ما شادمانه كنار مردان عليه جنگ ويتنام، براي حمايت از محيط زيست، و براي حقوق مدني راه پيمايي رفتيم. اما وقتي پاي حقوق زنان به ميان آمد تنهايي راه پيمايي كرديم. البته تعدادي مرد درست و حسابي هميشه هستند كه به ما ملحق شوند، اما در اصل تنها بوديم. و اين خيلي از انصاف به دور است. تنها وقتي كه مردها كنارمان بودند موقع بحث سقط جنين بود. و ما همه مي دانيم كه حمايت آن ها هيچ ربطي به فمينيسم نداشت.

 

اين پاسخ بسيار متداول اين سؤال را بر مي انگيزد: " آيا واقعا يك مرد مي تواند فمينيست شود؟" پاسخ معمولا اين بوده است، "مي تواند مدافع فمينيسم باشد"، كه در برابرش هميشه كسي تكه آمده است كه "اين يك جور وادادن است."

سايت ها و بلاگ هاي زيادي روي اينترنت مشكلاتي را كه وقتي مردان بيشتر از روي همدردي با زنان عمل كرده اند تا تعهد پيش آمده نشان مي دهد. باز هم نمي توان انكار كرد كه بعضي از مردها "مي فهمندش". اين مردان بسيار شبيه به "برادران" خود هستند، اما با 3 تفاوت. آن ها ياد گرفته اند كه مردسالاري را نه يك مشكل شخصيتي كه يك نظام اجتماعي بدانند، آن ها تشخيص مي دهند كه تا چه عمقي اين نظام نيروي حيات را از هر شخصي مي گيرد، و متعهد هستند كه بخشي از راه حل باشند. كتاب آلن جانسن، گره جنسيت: افشاي ميراث مردسالاري در كمك به زن ها و مردها با طرح گفتگوهاي فمينيستي يك سد شكن بود. اما آيا فرهنگ مسلط سر از اين چيزها در مي آورد؟ با توجه به بي اعتنايي عمومي رسانه ها نسبت به مردهاي فمينيست، دست انداختن آن ها توسط "برادران" كه هيچ، روي آخرين چك حقوقم شرط مي بندم كه نه. باز هم تجربه هايم با مردها در جنبش زنان كتك خورده به علاوه شواهد ديگر اين احساس اعتماد را به من مي دهد كه ما در قرن 21 بيشتر مرد مسئول در مقابل بي عدالتي جنسيتي داريم.

پيچيدگي نظام مردسالاري ما زياد است. اين انديشه از دوره رنسانس در اروپا شكل گرفت و بعد اين همه اشكال متنوع در سراسر جهان پيدا كرد.

فمينيسم غربي در زمان روشنگري زاده شد. زن هاي قرن نوزدهمي سفيد و طبقه متوسط كتاب مري وولستن كرافت را كه مي خواندند تازه مي ديدند كه زنان قبيله ايروكوا در جوامع شان خيلي از آن ها بيشتر قدرت داشته اند و شروع به فعاليت كردند.

فعاليت اين زنان را مي توان از "موج اول" فمينيسم ليبرال در قرن نوزده و بيست تا "موج دوم" دهه 60، تا تولد فمينيسم هاي راديكال، ماركسيست / سوسياليست، و روانكاوانه دنبال كرد. جيغ بکشيد

فقط درباره تساوي است: درس هايي از فمينيسم ليبرال

"ما اين را يك حقيقت مسلم مي دانيم كه همه مردها و زن ها مساوي خلق شده اند،" 68 زن و 34 مرد در 20 جولاي 1848 در محل آبشارهاي سنكا، نيويورك، كه اولين كنفرانس حق راي زنان در آن برگزار شد اين را نوشتند. افزودن زنان به جمله "همه مردان مساوي خلق شده اند" در قانون اساسي ايالات متحد محور اصلي فمينيسم ليبرال امريكايي است. وقتي ايده ال هاي روشنگري  درباره حقوق انسان باعث انقلاب هايي در قرن 18 اروپا و امريكاي شمالي شد، چند زن تحصيل كرده شروع كردند به فكر در اين باره كه "پس حقوق زنان چه مي شود؟" وقتي فرهنگ مسلط مردان را دست مي انداخت، آن ها شروع به سازماندهي خود كردند. مسلح به كارهاي فلسفي چنين بريتانيايي هايي، مري ولستن كرافت، هريت تيلور، جان استوارت ميل، فعالان امريكايي شروع به سفر طولاني و سخت براي تضمين اين مسئله از طريق قانون و دادگاه ها كه زنان فرصت مساوي و آزادي انتخاب دارند كردند. فمينيست هاي ليبرال، كاملا با اعتقاد به اين اصل در فلسفه روشنگري كه انسان ها اگر يك كمي شانس به آن ها داده شود مروج پيشرفت خواهند بود، تلاش مي كنند كه همه موانعي را كه پيش پاي تحقق رهبري زنان در نهادهاي "عمومي" است از ميان بردارند از دولت گرفته تا شركت هاي خصوصي تا ارتش. فمينيست هاي ليبرال خيلي با جربزه، خوش بين و اغلب از لحاظ سياسي مخ عملا براي همه قوانين حقوق زنان كه در دنيا وجود داشته مبارزه كرده اند. آن ها كسب اطمينان كردند كه زن ها مي توانند راي بدهند، سياستمدار شوند، وارد حرفه هاي داراي تشخص مردانه شوند، قرص هاي جلوگيري بخرند، توانايي هاي ورزشي خود را شكل دهند،.... فهرست طولاني است.

ليبرال فمينيسم، كه به اسم فمينيسم جريان اصلي يا اصلاح طلب هم معروف شده، سريعا به گشتالت فردگرايي مي چسبد و از كليشه سازي ها بدش مي آيد. اين جريان زنان را تشويق مي كند كه به خود معتقد باشند، افق هاي ديدشان را گسترش دهند، هرگز هرگز تسليم سختي شرايط نشوند. در ايالات متحد اين جريان سوار بر يك موج خوش بيني "مرزهاي جديد" و "جامعه بزرگ" در طول كندي و جانسن، بر فرهنگ امريكايي به شدت در وطل 60 و 70 تاثير گذاشت. يعني در طول موج دوم.

از آن وقت، بيشتر انرژي آن ها صرف مبارزه با واكنش منفي شده است. از آن جا كه محافظه كاران كارشان شده مبارزه براي تغيير اصلاحيه حقوق مساوي و سعي مي كنند هربلايي كه ممكن تاست سر زن ها بياورند. با اين همه فمينيست اصلاح طلب ادامه مي دهد به اين كه فرهنگ مسلط را متحول كند، و آشكارترين شكل فعاليت فمينيستي غربي را هم در ايالات متحد مي بينيم. هرجا كه رسانه ها يك چشم انداز فمينيستي مي خواهند، هميشه تقريبا سراغ ليبرال هايي مانند Patricia Ireland, Susan Faludi, Gloria Allred, Gleanor Smeal و البته ‌Hillry Rodham Clinton مي روند، درست همان طور كه در گذشته هم به سراغ مادربزرگ هاي آن ها Margaret Sanger, Alice Paul, Betty Friedan , Bella Abzug مي رفتند. هروقت كه تحليل گران خط مشي سياسي مي خواهند در باره مسائل زنان بشنوند، مي روند سراغ گروه هاي جريان اصلي.

تاثير فمينيسم ليبرال در روح و روان زن غربي محاسبه ناپذير است. گروه هاي شبكه اي مانند Women in Technology و Int'l را به وجود آورده. باعث شده كه زنان يهودي ارتدكس گروه هاي قرائت تورات درست كنند. و پاسخ هاي سرسري به مخالفان آزادي زنان را برانگيخته.

جاي حيرت نيست كه گر چه فمينيسم ليبرال قويا معتقد به روابط مساوي است اما برنامه اي براي زوج ها كه اين كار را عملي كنند ندارد. از آن جا كه ريشه هاي سياسي آن تاكيد بر "خصوصي بودن" خانواده است، اين مسائل به خود افراد بر مي گردد، كه در نهايت مراجعه به درمان گران است. يكي از نمونه هاي بسيار حيرت امنگيز فمينيسم ليبرال در روابط ناهمجنس خواهانه در كتاب معروف Be Your Own Dating Service   نينا اتوود نوشته شده. اتوود كه هرگز زوج هاي "سنتي" را نقد نمي كند معتقد است كه "كيفيت، قاعده بازي در عشق مدرن است" و به جنبش آزاديخواهي زنان اعتبار مي دهد. او زنان را تشويق مي كند كه از مردان دعوت به بيرون رفتن كنند و خرج ها را قسمت كنند چون وابستگي اقتصادي زنان و فقدان حقوق پيش قدم شدن است كه باعث ذليل شدن آن ها مي شود.

وقتي زنان ترس از جواب رد شنيدن خودشان را نشان مي دهند، اتوود لبخند زنان مي گويد كه به خودتان بگوييد "اگر قدم پيش گذاشتن من او را بي علاقه مي كند، پس او مرد مناسب من نيست."

اتوود وقتي نشان مي دهد چطور همان اوائل رابطه "تمركز روي آينده" انجام شود اين قابليت شگفت را به حد اعلا مي رساند. او خودش را به عنوان مثال مطرح مي كند و مجردها را تشويق مي كند به اين كه بگويند "من دنبال كسي هستم كه باهاش يك رابطه تعهدآميز با احتمال ازداوج در آينده داشته باشم. نمي دانم آن شخص تو هستي يا نه، اما مي خواهم كه تو بداني من دنبال چه هستم. تو چي؟" وقتي زن ها جواب مي دهند "مي ترسم او را از خودم برانم" اتوود جواب مي دهد "به نظر من كه بهتر است چند نفري رابرماني تا اين كه وقتت را در رابطه اي بي نتيجه تلف كني."

در حالي كه اتوود تشويق "برو دختر، برو!" را ادامه مي دهد، مردها را مطئن مي كند كه تقسيم مخارج با زن ها كار بدي نيست و حتي خوب است كه مودبانه از آن ها خواسته شود مسئوليت مالي را بپذيرند. اما بحث او يك سقوط مارپيچ دارد چون او به مردها مي گويد كه بايد ياد بگيرند با سوء استفاده هاي زنان چطور برخورد كنند. اتوود مدعي است كه زن هاي بيمار رواني كم نيستند و اگر مردي كتك بخورد يا بلايي به سرش بياورند و شكايت كند فرهنگ ما حرفش را باور نمي كند. پس از چنين تشويق علاقه مندانه اي براي قرار ملاقات تساوي طلبانه، چرا اتوود ناخودآگاه از سلطه مردان از طريق تكنيك ........

 

   ایخنا:

در گوشه ای از پارک اونایی که همیشه سرشون برای سخنرانی و بحث و این حرف ها درد می کنه در آمفی تئاتر رو باز پارک نشسته بودن و منتظر اومدن سخنران ها بودن.اول از همه کلارا زتکین روی سن رفت و درباره زن،جهیزیه و مهریه صحبت کرد. کاندولیزا رایس هم که قرار است نوبل صلح سال 2005 را به خاطر توسعه صادرات دموکراسی دریافت کند درباره زن خوب و فرمانبر و پارسا... سخن گفت.

 

---->

 

گزارش تصویری از کارناوال8مارس در پارک لاله