----->

<----   بنا بر گزارش   خبرنگار ویژه تریبون ،از ساعات آغازین صبح روز سه شنبه 18 اسفند  ،هشتم مارس  امسال(1383-2005) کارناوالی فمینیستی در پارک لاله تهران برگزارشد ،که در بخش های مختلف این کارناوال اینترنتی به تشریح وگزارش مفصل و مستند آن خواهیم پرداخت.......     

                          از اين پس چه کسی می تواند به ما نه بگويد؟ 

                           مانيفست رفرافمينيسم

 

رفرافمينيسم“ شاخه ‎اي از فمينيسم است كه از دل فمينيسم پسامدرن فندوق‎شكن و از مغز پريشان بدبخت فمينيسم بيرون آمده است و ريشه ‎اش را مي‎توان در فرهنگ ”غني‎ سازي“ مناطق ضدسانتريفوژنشين سرزمين تبت يافت.

خواسته‎ ي اصلي رفرافمينيسم برگزاري رفراندوم در مناطق جنگ‎زده‎ ي بياباني است و به منظور خانه ‎نشين ساختن سربازان و نيروهاي نظامي كار خود را از آشپزخانه يكي از زنان محلات جنوب شرقي آسياي شمالي آغاز كرد. اين گروه از فمينيست‎ها مخالفت خود را با شركت‎هاي بزرگ بدون مليتي كه صادرات و واردات انواع مواد مغذي از جمله صادرات انقلاب و ارزش‎ها يا صادرات دموكراسي و آزادي را برعهده دارند به‎طور علني اعلام كرده است. رفرافمينيست‎ها معمولا علاوه بر مشت كردن دست، علاقه وافري به صندوق‎هاي راي از مدل شيشه‎اي دارند و روزي 3 نوبت قبل از صبحانه، بعد از ناهار و هنگام خوردن شام در خانه‎هاي خود رفراندوم برگزار مي‎كنند. اين گروه از فمينيست‎ها كه متهم به همكاري با همسر سوم صيغه ه‎اي بوش هستند به جاي آن‎كه به غني‎سازي مواد غذايي خانه خود بپردازند هر روز اطلاعيه‎اي عليه محافظه ‎كاران مدرن جديد شمال آمريكا صادر مي‎كنند تا بلكه آقا جلاي اول (جلال آل احمد سابق) را راضي كنند تا دست از سر غربزدگي بردارد. آنان سيمين دانشور را به عنوان عامل نفوذي به خانه آقا جلاي اول ـ كه تخم لق غربزدگي را كاشته ـ  فرستاده‎اند تا بلكه سيمين خانم وساطت كند تا آنان بتوانند در جلد سوم جزيره ‎ي سرگرداني، رفراندوم برگزار كنند و تكليف همه را روشن كنند.                                                                                               تریبون آزاد

لازم به ذكر است كه با ظهور اين شاخه ‎ي جديد در پارك لاله طبرستان، كليه‎ ي فمينيست‎هاي ماضي، مضارع و مستقبل به ‎سرعت مرزبندي خود را با آن مشخص كردند تا هيچ‎كس نتواند به مرز ديگري تهاجم فرهنگي كند.

شهلا شركت بعد از چندين و چند تذكري كه به مجله ‎اش دادند به سرعت در سرمقاله‎اي مزين به اشعار فروغ، جارو برداشت و دور دفتر مجله‎اش را پاك كرد. افسانه نجم‎آبادي با توجه به اين حركت شهلا شركت، رفرافمينيسم را گامي به سوي فمينيسم اسلامي عنوان كرد و در جواب به او هايده مغيثي صد در صد آن را رد كرد و گفت ”يا جاي منه يا جاي فمينيسم اسلامي“. در اين لحظه بود كه نيره توحيدي به خاطر علاقه‎ اش به همبستگي با همه زنان مقيم  اعم از اسلامي و غيراسلامي به رفرافمينيسم روي خوش نشان داد و لبخند زد. شيرين عبادي در بين سفرهاي جايزه نوبلي ‎اش در هواپيما اعلام كرد رفرافمينيسم مثل بقيه چيزهاي اين دنيا، با اسلام ناسازگار نيست. شادي صدر دوان دوان از دفتر مشاوره ‎اش طي تماس تلفني هرگونه همكاري با آن را رد كرد و گفت من فعلا چيزي در مورد آن نمي‎گويم تا بعد ببينم چي مي‎شود، اگه خوب شد منم هستم. محبوبه عباسقلي‎زاده كه به تازگي از اتاق‎هاي كوچك بيرون آمده بود گفت اين شاخه از فمينيسم سبك وزن است براي همين اگر چند مدتي آن را در اتاق 2 در 3 بگذارند و با غذاهاي كافوردار از آن‎ها پذيرايي شود وزن ‎اش زياد مي‎شود و مي‎تواند روي زمين حركت كند. شهلا اعزازي با يك تحقيق جامعه‎ شناسانه در مورد ”رفرافمينيسم و خشونت خانگي“ با چندين زن مصاحبه كرد و براي حالگيري از زهرا رهنورد در دانشگاه علامه طباطبايي يك بخش رفرافمينيسم در رشته مطالعات زنان احداث كرد. در عين حال شهلا لاهيجي از دفتر منفجرشده ‎اش اعلام كرد همه ‎تون .... بشيد چون رفرافمينيست‎ها هم مثل كلارا زتكين مديون من هستند. شادي امين در چند كامنت‎ تحت عنوان سارا و چند اسم مشابه، بعد از برهم زدن چند ميتينگ و سخنراني اشاره كرد اول بايد اين رفرافمينيست‎ها چند تا ”مرگ بر...“ بگويند تا دل ما خوشحال شود اگر هم چند نفري كشته شوند كه چه بهتر، در ضمن اضافه كرد از آن‎جايي كه سايت من تنها شبكه‎ ي‎ سراسري همكاري زنان ايراني، جهاني و  همه عالم است، پس فقط من با خودمو و چندتا از دوستام همكاري گسترده‎ي سراسري مي‎كنيم و رفرافمينيست‎ها هم مثل بقيه فمينيست‎هاي ديگه ول معطل‎اند. مريم خراساني اعلام كرد كه رفرافمينيست‎ها مثل بقيه ي زنان دنيا به‎ جز خودم ليبرال ‎اند بنابراين با رفرافمينيست‎ها نه تنها مخالف ‎ام بلكه صد درصد مخالفم چون اصولا ضديت چيز خوبيه و (خوانندگان محترم توجه كنيد! براي تلفظ بهتر هويت نامبرده نفس‎تا.............

 ان را در سينه حبس و خط بعدي را با يك نفس بخوانيد ـ م) من كه ”فمينيست ضدغيرساختارشكن ضدپيش از پسامدرن             ضدپسانئوليبراليسم ضدتمركزگراي ضدغيركارگري ضدقوم‎پرست‎ستيزي ضدجهاني‎شده‎ ضدرفرافمينيسم“ و ضد هرچيز جديد ديگري كه محورش من نباشم هستم، قاطعانه اعلام مي‎كنم قانون مهم نيست، من مهم ‎ام. فائزه هاشمي اعلام كرد اگر يك شعبه رفرافمينيسم در رفسنجان برپا شود شايد با دوچرخه از انگليس بيام با خودم ببرمش. مركز فرهنگي زنان هم طي اطلاعيه‎اي اعلام كرد كتابخانه بهتر از هر چيز ديگري است حتا اگر شب و روز بر ما گلوله بارد. نوشين احمدي خراساني گفت من از خيلي چيزها مي‎ترسم حتا از رفرافمينيسم البته ايشان بعد از چند روز حرف خود را پس گرفت و خطاب به رضا دلبري گفت آهاي آقاي دلبري طرح رفراندوم شما غصبي‎يه، نماز نداره. پروين اردلان گفت من اول كلمه رفرافمينيسم را كشف كردم براي همين خبر آن شش دانگ‎اش متعلق به سايت تريبون فمينيستي است . فيروزه (خانم مهاجر سابق) با قاطعيت عنوان كرد من 3 شب تو گوگل 100 تا مقاله ايتاليايي در مورد رفرافمينيسم سرچ كردم، همه اين چيزها كه مي‎گن اشتباه است، رفرافمينيسم از ايتاليا، در دوره رنسانس ظهور كرده.  سايت زنان ايران با حذف واژه‎ي رفرا... از دايره‎ي لغات سايت با رفرافمينيست‎ ها مرزبندي كرد و  تو سايت ‎اش آن را قانون اساسي صدا كرد. برو بچه‎ هاي سايت هستيا انديش در مصاحبه‎اي اعلام كردند ”ولمان كنيد ما مي‎خوايم بريم تو پارك لاله بستني بخوريم، شايد هم كتاب بخونيم آن هم كتاب بوي شكلاتي تو“. آقا جوات موسوي نيز ضمن همبستگي با كساني كه بوي شكلاتي را حس مي‎كنند گفت اگر رفرافمينيست‎ها بچه‎دار شوند و تخم‎مرغ هم درست نكنند من با آن‎ها صد درصد موافقم. در اين ميان آقا جلاي دوم (جلايي‎پور سابق) هم گفت اينم مثل بقيه پويش‎ها خيلي مهم نيست، تحويل نگيريد فقط براي من خوبه كه يك كتاب در موردش بنويسم. ابراهيم نبوي سخنگوي طنازان ايران (طنز پردازان سابق) از تلويزيون شبكه عنكبوتي اعلام كرد كه از جنبش بنفش راه راه خوشش نمي‎آيد اما به ”جنبش زنان“ خيلي خيلي علاقه‎مند است البته به شرطي كه كلمه ”جنبش“ از اول آن برداشته شود. سهيلا وحدتي نيز در يك اقدام متحورانه و راديكال لينك‎هاي تريبونك فمينيستي را تا اطلاع ثانوي در سايت ايران امروز حذف كرد و گفت رياست جمهورفمينيست‏ها بهتر مي‎توانند مسائل زنان را پيش ببرند، و ادامه داد اوا خدا مرگم بده چرا تعداد زنان توش كمه؟ مهشيد زنانه ‎ها اعلام كرد من آدم ساده‎اي هستم برا همين يه‎ اسميم اما رفرافمينيسم يك كم پيچيده مي‎شه و بعد افزود راستي بچه‎ هاي وبلاگستان خودم چي مي‎شن؟ ياالله يك پتيشن درست كنيم امضاء جمع كنيم. زنان ملي مذهبي اعلام كردند ذاتا رفرافمينيسم چيز خوبيه اما الان وقتش نيست، وقتش سه ماه ديگه‎ است يعني وقتي ما يك بيانيه‎ي مستقل بديم كه فقط مال خودمون باشه اون‎وقت هركي خواست به‎جاي رفرافمينيسم از اين بيانيه كه حتي كليك كليك بنگ بنگ هم توش نداره حمايت كنه. مينو مرتاضي نيز اين موضع را تاكيد كرد و گفت قانون مهم نيست فرهنگ مهمه براي همين هم من در انتخابات مجلس مي‎خواستم كانديد بشم چون بنا داشتم نماينده مجلس بشم تا قوه قانونگذاري را تعطيل كنم و فرهنگ رو عوض كنم. فريبا داودي مهاجر هم درحالي‎كه همه از موضع ايشان باخبر بودند گفت به ‎كسي نگي ‎ها اما رفرافمينيست‎ها از خط قرمز عبور نمي‎كنن چون علي ‎جون داماد عزيزم، سه نقطه مذكور را امضاء كرده.

طبق گزارش‎هاي رسيده خط‎ كشي‎ هاي جديد هم‎چنان ادامه دارد به‎طوري كه  بچه‎ مدرسه‎ اي ‎ها با كمبود خط‎كش روبه رو شده‎ اند.

به محض رسيدن خبرهاي شفاف‎ تر و نيز اقدامات تروريستي رفرافمينيست ‎ها شما را در جريان خواهيم گذاشت.

بعداز تحرير:

آخرين خبر حاكي از آن است كه گروهكي از رفرافمينيست‎ها قانون اساسي جيم. الف را به گروگان گرفته‎اند. در واكنش به اين گروگان‎گيري، مغز اصلاحات كه در يك اقدام خشونت‎آميز، ديگر نمي‎تواند بدون عصا حركت كند در روز ”عدم خشونت“، هرگونه كليلك كليك بنگ بنگي را خشونت دانست و آن را تقبيه كرد (لازم به يادآوري است كه ايشان در مورد استفاده از كليك كليك بنگ بنگ براي گوگوش استثناء قائل شده است). پايان خبر

                                                                     چرا نباید در انتخابات شرکت کرد؟

                                            

  <----- 000 هاي بعضي از فمينيست هاي تيپ ماما النا در حالي كه فمينيسم يك چارچوب رهايي بخش است، چيزهايي در اين چارچوب مي گنجانند، كه رهايي بخش نيست و مثل غذاي مانده مي ماسد؟ چرا بعضي از فمينيست ها ما را وا مي دارند همان چيزي شويم كه ازش با تمام قوا فرار مي كنيم؟ (اين جمله مال فرخ قره داغي است).

من. براي اين گريه مي كني؟ يعني ديگر اشكت با پياز ربط ندارد؟

او. همه چيز با پياز ربط دارد. رمان جواد موسوي، بوي شكلاتي تو، را نخوانده اي؟  

من. تو هم خوانده اي؟

ت. آره، اول به خاطر اسمش و بعد يك جورهايي ازش خوشم آمد. به هر حال گريه من هم از نگراني براي نانسي است و هم اين كه از بس عادت كرده ام پيام هايم را به پدرو  از ترس ماما النا به صورت غذايي بفرستم، حالا نمي دانم چطور به نانسي بفهمانم كه در رمان هر چارچوبي حداكثرش عين ماما النا است، و داستان خوب ازش بيرون مي زند. غير داستان خوب هم از چارچوب روش شناسي هايي كه او مي خواهد نشان بدهد چقدر بر آن ها مسلط است بيرون مي زند. مي خواهم به نانسي بفهمانم كه با تمام وجود مي خواهد ماما النا نباشد، اما تلاش لازم براي رهايي را نمي كند.

من. بي انصافي نمي كني؟

ت. نه. براي نانسي مهم است كه هم فمينيست باشد و هم اعتبار خوبي براي پژوهش هايش به دست بياورد. من مي خواهم از تجربه ام استفاده كند و پژوهش خودش را خوب انجام بدهد. او خودش سراغم آمده. مي گويد كه متقاعد كننده ترين داستاني كه خوانده داستان من است. خب، من مي خواهم كمكش كنم كه بتواند موارد ديگر سكوت زنان و شكل عوض كردن زبان آن ها را بفهمد. مي خواهم بفهمد كه روش پژوهش كيفي او در ضمن داستان هم هست.  

من. او حتما اين را مي داند.

ت. خودم به اش گفته ام. توانستم اين را به او بفهمانم، اما وقتي به سبك ماما النا به او  مي گويم همه اين ها را كه كوك نزده دوخته اي بشكاف و از اول و از كوك زدن شروع كن نمي فهمد چه مي گويم. نمي فهمد كه تيتا و ماما النا را دو قطب متضاد هم ديدن اشتباه است. او بايد رابطه اين دو تا را بفهمد تا رشد كند. اما حتي نمي فهمد كه اصرارش براي پژوهشگر ماندن به هر قيمتي، استعداد داستان هاي غريب و در عين حال متقاعد كننده گفتن را از او مي گيرد.

من. طوري حرف مي زني كه ياد فال گرفتن با ايچينگ مي افتم. "او بايد بفهمد كه..." و باقي قضايا. چه اشكالي دارد كه نانسي هماني باشد كه هست؟

ت. اشكالي ندارد، اما خودش اصرار دارد كه پژوهشي بكند كه مثل داستان من "پر از بي ثباتي و خطر" باشد. اشكال اين است كه او جرات پژوهشگر/داستان سرا بودن را ندارد، اما آرزوي اش را دارد.

من. بدون اين كه حاضر باشد خطرش را بپذيرد.

ت . خب، حالا وقتش است كه يك بيانيه صدر كنم، تو هم ديگر نگو كه انگار فال ايچينگ مي گيرم، اين در واقع يك بيانيه... پروين چه گفت؟ گفت بيانيه اي به سبك مري وولستن كرافت؟ در هر حال بيانيه است نه فال. تا وقتي كه نانسي از زاويه بلند پروازي هاي شخصي اش به كارش نگاه مي كند خطراتش را حاضر نيست بپذيرد. اما اگر بداند كه همان بلندپروازي هايي را كه براي خودش دارد براي بقيه زن ها هم دارد، اگر بداند كه آن چه واقعا در جستجويش است حقوق و فرصت هاي مساوي رشد براي همه جلوه هاي حيات روي كره زمين است آن وقت مي فهمد كه چرا گاهي مجبور است قواعد را بشكند، ماما النا را ساكت كند، و كم تر نگران انتخاب روش تكنيك پژوهش و بيشتر نگران انتخاب مبناهاي شناخت شناسي و سبك هاي متفاوت پژوهش فمينيستي باشد. چون، اگر اين كار را نكند قدرتي نيست، شكفتگي روح زنانه نيست، صدايي نيست، چند صدايي نيست، و داستاني را كه قواعد جلوي نفس كشيدنش را گرفته اند نمي تواني با قدرت داستاني كه بادبان برافراشته پيش مي رود مقايسه كني.

من. آفرين تيتا! براوو! اين حرفهات خيلي به درد ما مي خورد. به درد ما كه داريم سعي مي كنيم روز زن را جشن بگيريم و به آرزوهاي جمعي مان جامه عمل بپوشانيم.  

ت. فعلا مي توانيم يك ميتينگ دو نفري راه بيندازيم! من سخنراني كنم و تو هورا بكشي.

                        

                              در پس هر مرد موفق،زنی متعجب ایستاده است.

 

 

 

 

.........وسط سخنرانی ها، عشرت جون که وسط جمعیت نشسته بود، خودش را به بلند گو رسوند و گفت: «شماها اگه راست می گین و صلاح زن ها را می خواهین چرا نمی دین همه فاحشه ها را از سقف آویزون کنن»

 


کودکان و شوهرهایتان را به ما بسپارید و با خیال راحت شادی کنید

 

ایشنا

یک چادر بزرگ وسط پارک برای بچه ها برپا شده بود تا زنان این یک روز را از دنبال بچه ها دویدن معاف باشن. تازه اینکه چیزی نیست کمی آن طرف تر یک چادر بزرگ تر با یه پلاکارد مردهایتان را به ما بسپارید و با خیال راحت شادی کنید، زن ها را به طرف مهد مردها راهنمایی می کرد.

فروم فمینیستی 

---->

 بهترین روش استفاده از این سایت گم شدن در آن است.

 

 

ماما الناهاي جنبش فمينيست: مصاحبه با تيتا شخصيت اصلي رمان مثل آب براي شكلات

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 چرا باید به جنبش رفراندم پیوست؟

 

 

 

 

 

 

 

 

  

<----

مهد مردها(مرددونی)


     

 
 
 
 
 
 

 

 <--------

هيچ جاي چون و چرا نيست كه جنس ضعيف اگر پاي دعوا به ميان بيايد به هيچ وجه نمي تواند حريف جنس قوي باشد. به اين ترتيب، قرن هاست كه مردها غلبه دارند اگر چه تكنولوژي در قرون 19 و 20 اين وضع را عوض كرد. زور بازو آن قدر ديگر در شرايط اجتماعي پسا صنعتي و قرن اطلاعات ارزش ندارد. بنابراين مادينه هاي بشري با يك قدرت انتقام جويي برخوردار از همان سرعت رشد تكنولوژي به پا خاستند. قضيه  اين نيست كه بين زن و مرد توافق و هماهنگي به وجود بيايد بلكه شرايط اجتماعي مدرن و بي اعتنا به زور بازو براي  مردها نسبت به زن ها امتيازي باقي نگذاشته. و مردها با وجود اين كه مي خواستند نتوانستند جلوي به پاخاستن ضعيفه ها را بگيرند. به دليل اين كه در تاريخ اقويا نمي گذاشتند كه ضعفا به آساني پيروز شوند، در گذشته نرها قوي تر بودند و حتي با نرهاي ضعيف تر از خودشان هم مي جنگيدند و آن ها را مي كشتند. اما حالا ديگر زورآزمايي سر قدرت بين مردها نيست، حالا زن ها هم مي توانند به قدر مردها خشن و سنگدل باشند.

به رغم ماهيت صعودي رشد تكنولوژي، با اين همه هنوز هم ريشه همه تفاوت هاي جنسي نخشكيده، از جمله بارداري. بارداري جنس مؤنث حدود يك سالي طول مي كشد. يك سال مدت كمي نيست. كم وبيش هر زني دست كم يك بار در زندگي اش اين مرحله را مي گذراند، و تاثير اين امر روي مبارزه قدرت بين جنس ها بي معنا نيست و به نفع زنان نيست. مثلا، زنان باردار نمي توانند كار بكنند. از اين رو، در ميان ملت هاي از لحاظ تكنولژي پيشرفته از هر حيث، قدرت جنس ها در جامعه بشري هنوز كاملا يكسان نيست و مردها دست بالا را دارند، تا حدي البته به دليل موقعيت گذشته.

زنان زيادي، بخصوص آن هايي كه در عرصه ژنتيك مبارز هستند، شكايت دارند و راي زني مي كنند براي تساوي جنسيتي كه به فمينيسم هم معروف است (در اواخر قرن بيستم اين قضيه شروع شد). عدالت خواهي آن ها تظاهر صرف است. قضيه پشت پرده، غريزه اصلي حيواني است و به دنبال قدرت بي انتها رفتن، و بيشتر از مساوات مي خواهند مردها را كنترل كنند، صدمه بزنند و نابود كنند، همان كاري كه جنس مذكربه درجات متفاوت در گذشته با آن ها كرده است.

فمينيسم در واقع يك تركيبي پارادوكسي است. در ظاهر براي حقوق زنان مي جنگد ولي در باطن آن حس انتقام جويي ضعيفه هاست كه با ظهور تكنولوژي تقويت شده.

حال كه مي دانيد تصور مشخصي از فمينيسم داريد اين امر شايد مستقيما به تصميم گيري و فكر شما كمك نكند اما درباره اش فكر كردن ممكن است در مورد مسائل بين دو جنس شكل جديدي به نظر شما بدهد و قادر شويد از اين پس مبناي تصميمات و رفتارهاي تان را آگاهي به حقيقت قرار دهيد.

و حالا تنها چيزي كه براي كار خير انجام دادن لازم دارد نيت خير است.  

 

اعترافات يك تو‏‎اب ”ان. جي. او“يي

 

‏‏ملت شريف ايران،

اينجانب يكي از عناصر خطرناك باندهاي عنكبوتي موسوم به ”تشكل‎هاي زنان“ (ان. جي. او.) هستم و  پيش از آن‎كه سعادت پذيرش در كنكور ”دانشگاه اوين“ نصيبم شود با مروري بر حركت‎هاي ناميمون خود، بدين‎وسيله در پيشگاه شما مردم، شرمساري و ندامت خود را اعلام مي‎دارم. باشد تا زنان هم‎وطنم از زندگي نكبت‎بارم درس گيرند و اغفال نشوند.

ما در اين باندهاي مخوف به‎نام تشكل‎هاي زنان، جهت فعاليت‎هاي به‎ ظاهر فرهنگي خود  به‎طور مرتب و مخفيانه در فرهنگسراها ـ كه نام شناسنامه‎اي‎شان افطارسراست ولي ما به ناحق آن‎ها را فرهنگسرا مي‎ناميديم ـ جمع مي‎شديم. در اين جلسات مخفي كه با اجازه مخفيانه مسئولان فرهنگسراها بود براي برپايي مخفيانه سمينارها و كارگاه ‎هاي آموزشي، كار‎هاي خيلي خيلي خطرناكي مي‎كرديم ـ از جمله خريد شيريني ‎هاي ارزان‎ قيمت و مخاطره ‎آميز براي پايان مراسم و دعوت از سخنرانان خطرناك! بعد هم مخفيانه از سازمان‎هاي مربوطه مجوز مي‎ گرفتيم و مخفيانه خبر اين سمينارها و كارگاةهاي آموزشي رادر روزنامه ‎ها چاپ مي ‎كرديم و زنان مدعو هم به‎طور مخفي در اين كارگاه‎ها و سمينارها شركت مي‎كردند و مخفيانه در مورد خشونت‎هايي كه اصلا در جامعه وجود نداشت مثل ”كتك خوردن زنان“ پچ پچه مي‎كردند.

در ضمن مشاوره‎هاي خطرناكي هم به زنان مي‎داديم و از همه بدتر برخي از قوانين مدني نوشته شده در كتاب مجموعه قوانين جمهوري اسلامي را به آن‎ها ياد مي‎داديم. اما متاسفانه در حين اين عملكردها ناخودآگاه تحت تاثير تهاجم فرهنگي استكبار هم قرار داشتيم. اكنون براي سبك كردن بار گناهان‎ بي‎شمارمان سعي مي‎كنم  آن‎ها را تا حد امكان در اين‎جا افشا كنم:

 

1 ـ ما آن‎قدر دچار تهاجم فرهنگي بوديم كه كتك زدن زنان را كاري قبيح و عملي ضدانساني و خشن فرض مي‎كرديم. درصورتي كه نمي‎دانستيم اين چيزها را سازمان سيا از آمريكا به ما القاء كرده است و حالا در فضاي آزاد و گل و بلبل كنوني سرمان به سنگ خورده و متوجه شده‎ايم كه چقدر دچار اشتباه بوديم كه مشت و لگدهاي مهربانانه‎ي شوهران و برادران‎‎مان را ”تبعيض عليه زنان“ جلوه مي‎داديم. درصورتي كه اكنون مي‎فهميم اين‎ها مسائل دنياي غرب (دشمن) است و در فرهنگ ما، زن ايراني بعد از كتك خوردن به هيچ وجه احساس بدبختي نمي‎كند.

 

 2 ـ ما در اين شبكه‎ها و باندهاي مخوف، تحت تاثير تبليغات بيگانگان، به غلط از تاثير فقر كه به عقل ناقص ما باعث گسترش فحشاء در ميان زنان مي‎شود سخن مي‎گفتيم درصورتي كه اخيرا متوجه شده‎ايم براي حل مسئله فحشاء به جاي سخنراني و آموزش، بايد 10 زن فاحشه را به قتل مي‎رسانديم تا به وظيفه ملي و انساني‎مان به‎خوبي عمل كرده باشيم. اما چون تشكل‎هايي مرموز و فريب خورده بوديم تصور مي‎كرديم بايد گفتگو كنيم نه كشتار.

 

3ـ ما به جاي آن‎كه به شاهراه‎هاي بزرگ دانش هسته‎اي فكر كنيم كه وظيفه هر شهروند ايراني است از حقوقي غربي مانند حق طلاق يا حق حضانت كودك براي مادر دفاع مي‎كرديم و چه اشتباه بزرگي!! به راستي وقتي اين سطور را مي‎ نويسم عرق

 

 --------->